پاورپوینت کامل لبخند;نفسی که فرو می رود و برنمی آید ۳۸ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل لبخند;نفسی که فرو می رود و برنمی آید ۳۸ اسلاید در PowerPoint دارای ۳۸ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل لبخند;نفسی که فرو می رود و برنمی آید ۳۸ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل لبخند;نفسی که فرو می رود و برنمی آید ۳۸ اسلاید در PowerPoint :
>
۱۰۰
سلامی چو بوی خوش بهاران به خواهری که لطف و مرحمت را در حق خانواده به حد اعلای خویش رسانده و بسیار بسیار ما را از محبت تمام نشدنی خود مشعوف کرده است؛ مخصوصا در بهاری که رسم دید و بازدید بسیار رونق دارد.
آخر دختر خوب مگر نشنیده ای که مهمان همچون نفس است و اگر بیاید و نرود صاحبخانه را خفه می سازد، نه یک روز، نه دو روز، همه چهارده روز تعطیلات را با شوهر محترمت آمدی خانه ما، مگر خانه خودتان آب در آورده بود! هیچ فکر نکردی با آن مرغ و مسمّاهایی که همسرت در خانه مادری اش نوش جان می کند، غذاهای خانه ما را نمی پسندد و امکان دارد هر لحظه طغیان کند. تازه خوب است گفته اند دید و بازدید، اگر فقط دیدن بود که لابد از یک ماه قبل مهمان خانه پدری ات می شدی! به هر حال به ما که خیلی سخت گذشت با آن دستورات عجیب و غریبی که همسرتان صادر می کردند، امسال که گذشت لطفا برای سال دیگر حواست بسیار جمع باشد که بازی امسال را تکرار نکنی وگرنه مجبور می شوم از راه دیگری وارد عمل شده و خانواده را از دست شما دو مهمان چسبی که هر جا بچسبید امکان بلند کردنتان خیلی ضعیف است، برهانم.
بگذریم! بعد از آن همه تعطیلات خوب و دلچسب در کنار شما زوج خوشبخت، آمدن به دانشگاه واقعا کار مشکل و طاقت فرسایی بود انگار که یک کوله بار سنگین بر دوش گذاشته ام و از کوه علم و دانش بی هیچ منظوری بالا می روم، البته بدون آنکه بر دانشنم افزوده شود.
باری! آنقدر وارد شدن به دانشگاه و شروع مجدد درس ها سخت بود که هر چهار نفر هم اتاقی دمغ و بی حوصله شده بودیم و با هوای مست کننده بهار بیشتر میل به خوابیدن داشتیم تا تحصیل! اما از آنجا که خداوند هیچ گاه بندگانش را تنها رها نمی کند و هر بار اتفاق و حادثه ای میمون و مبارک را پیش می آورد تا بندگان سرشان به سنگ خورده و از رفتار قبل نادم و پشیمان بگردند، در خوابگاه و در اتاق ما اتفاقی افتاد که از خواب بهاری بیدارمان کرد. خدای را سپاس!
بله! از قدیم گفته اند سالی که نکوست، از بهارش پیداست و چه ضرب المثل دقیق و قابل ملاحظه ای! در اول بهار که مهمان بی خیال و کم خجالتی ای مثل تو داشتیم که دست از سرمان برنداشتی، در خوابگاه هم بعد از ورود ما، در سال جدید همین اتفاق واقعا میمون واقع شد.
سه چهار روز از بازگشایی دانشگاهها نگذشته بود که همه دوستان طبق قرار قبلی و یک به یک وارد خوابگاه شدیم و پس از استراحتی طولانی کمی اتاق را مرتب کردیم و برای صرف شام دور یک سفره تقریبا خالی نشستیم. هر کدام مان از اتفاقات جالب عید گفتیم و کمی خندیدیم. وقتی دوستان ماجرای اطراق شما را شنیدند بسیار خندیدند و در میان خنده ها یک دوستم گفت: «گفتی از مهمونی خسته شدی، یادم اومد یه چیزی بهتون بگم البته باید ببخشید می دونم سخته اما به خاطر من تحمل کنید چند ماه پیش که من توی خوابگاه نسرین بودم …»
بله جریان از این قرار بود که لیلا خانم در اولین برخورد بهاری با دوستان قدیمی شان مجبور شدند یکی از دوستان قدیمی خوابگاه قبلی شان را که از در به دری و بدون جا و مکان بودن زجر فراوان می کشید و بسیار هم افسرده شده بود برای چند روزی مخفیانه به خوابگاهمان و به اتاق کوچک چهار نفری مان دعوت بنمایند. همه ما به محض شنیدن چنین خبر مسرت بخشی، اندوهگین شدیم اما چون لیلا خانم خواهش کرده بودند که تحمل کنیم تا جایی برای دوست شان پیدا شود، ناچار سکوت کردیم.
از کیفیت وارد شدن عضو جدید به خوابگاه و بازی دزد و پلیس در دستگیری عضو ناشناخته و هزار اتفاق کوچک و بزرگ که بگذریم، بالاخره مینا با یک چمدان بزرگ و یک کوله پشتی مسافرتی وارد اتاق مان شد.
همگی به او خوش آمد گفتیم و سعی کردیم که در این چند روز میزبانان خوبی باشیم اما چشمت روز بد نبیند.
همان ابتدا لیلای بیچاره تختش را به مینا بخشید و با کلی تعارف و عزت و احترام از او خواست که روی تخت بخوابد، مینا هم بدون اینکه احساس خجالت داشته باشد قبول کرد و همان لحظه بار و بندیل لیلا را از روی تخت پایین انداخت و ملحفه ها را هم عوض کرد و اسباب و اثاثیه اش را گوشه ای قرار داد. همه ما چون به مینا مثل یک مهمان دو روزه نگاه می کردیم متوجه عمق فاجعه نشدیم و خیلی راحت این رفتارش را پای خستگی از در به دری و خانه به دوشی گذاشتیم. اما قضیه به همین جا ختم نشد.
سفره غذا که آماده می شد مینا خانم از کتاب خواندن دست کشیده و بر سر سفره، غذا میل می کردند و بعد از درو کردن سفره بدون اینکه به ترکیب آن و جمع آوریش بیندیشند، دوباره روی تخت می خزیده و کتاب کذایی شان را مطالعه می کردند. تنها بهانه شان هم این بود که نمی خواستند دست و پا گیر باشند و سعی شان این بود که زیاد جلوی چشم مان نباشند، اما کم کم کارهایی کردند که باعث شد بسیار جلوی چشم قرار بگیرند.
همین که چایی را با زحمت فراوان دم می کردیم، خانم از پشت سرشان لیوانی که بیشتر شبیه به پارچ بود درآورده و برای طلب چای جلوی ما می گرفتند و فقط به گفتن کلمه «چای» اکتفا می کردند. قضیه به همین جا ختم نشد و کار به هپلی هپو کردن میوه هایی که با پول اندک دانشجویی خریده می شد، کشید. خیلی راحت و بدون اینکه احساس عذاب وجدانی از خوردن دسترنج دانشجوها در کار باشد، دو عدد میوه از پلاستیک خرید، برداشته شست و شو کرده و میل می کردند.
همه ما به خاطر لیلا که مجبور شده بود روی زمین بخوابد و یک گوشه خودش و وسایلش را جمع کند، سکوت می کردیم و چون می دیدیم لیلا بیشتر از همه ما ناراحت است، بر اندوه او نمی افزودیم. اما مگر سه چهار روز اطراق مینا تمام می شد، خیر! قضیه همان چسب بود، چسبیده بود و به هیچ وجه امکان جدا شدن او از اتاق ما نبود. جالب اینجا بود که بسیار هم در رفت و آمد به خوابگاه مراعات می کرد و مراقب بود تا مسئول خوابگاه نفهمد. به هر حال از درد ناچاری مجبور شدیم جلسه ای در سلف دانشگاه گذاشته و چهار نفری درصدد حل آن برآییم. لیلا با شرمندگی بسیار از کاری که
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 