پاورپوینت کامل بویی که مریم هیچ گاه از یاد نبرد ۱۸ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل بویی که مریم هیچ گاه از یاد نبرد ۱۸ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۸ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل بویی که مریم هیچ گاه از یاد نبرد ۱۸ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل بویی که مریم هیچ گاه از یاد نبرد ۱۸ اسلاید در PowerPoint :
>
۸۶
خانه را تمیز و اینه را دستمال کشید. غذایی را که حسین دوست داشت آماده کرد. روی صندلی کنار پنجره نشست، گل های باغچه زیباتر شده بودند غرق خواب و خیال بود که صدایی گوشش را آزرد. همان طور که چادرش را برمی داشت به طرف در می دوید. قلبش می زد. هر چقدر که به در نزدیکتر می شد. گام هایش را آرام تر برمی داشت. دستش را روی در گذاشت، در را باز کرد. پوتین هایش را دید که ذره های خاک هنوز بر رویش باقی بود. مریم این پوتین ها را می شناخت. پوتین های حسین بود. دیگر نتوانست طاقت بیاورد روی زمین نشست. پاهایی که یازده سال بعد از اتمام جنگ تنها منتظر یک نفر مانده بود، دیگر قدرت ایستادن نداشت. اشک هایش را پاک کرد، سرش را بالا آورد حسین را دید که اشک می ریخت و او را از روی زمین بلند کرد. چند لحظه بعد حسین و مریم کنار باغچه گل ها را نظاره میکردند و پروانه ها اطراف آنها بودند. مریم قاب عکس حسین را که کنار اینه بود برداشت و نگاه کرد. حسین صورتش را در اینه دید و به مریم گفت: «چرا، چرا بعد از گذشت سال های طولانی بازهم منتظرم ماندی.» مریم جواب داد: «به خاطر اینکه تا همیشه دوستت داشتم.» به طرف آشپزخانه رفت، غذا آماده شده بود. حسین سفره را پهن کرد. کنار سفره مریم منتظر ماند اول حسین شروع کند. حسین با نگاهی آرام گفت: «مریم، نمی پرسی این همه سال را کجا بودم؟» مریم گفت: «وقت بسیار است می خواهم سیر ببینمت.» حسین گفت: «بیا تا نشانت بدهم.» مریم بلند شد، چادرش را برداشت. حسین دست مردم را گرفت، هر دو پشت دری که به حیاط باز می شد، رفتند. حسین در را باز کرد، نور شدیدی وارد خانه شد، مریم چشم هایش را بست اما وقتی جشمانش را باز کرد غیرقابل توصیف بود. تمام زمین آکنده از چمن بود، انواع گل ها، نیلوفر، یاس، محمدی با پروانه های رنگین. آنقدر در این مکان محو شده بود که نفهمید حسین از کنارش رفته است. به اطراف نگاه کرد، دیگر اثری از حسین نبود. حسین زیر سآیه درخت کنار رودی کوچک که از میان چمن ها و گل ها حرکت می کرد، نشسته بود. بوی معطری تمام فضا را پر کرده بود. مریم هوا را بویید به حسین که رسید نشست و گلی را که در کنار آب زلال رود بود، بو کشید و گفت: «حسین اینجا کجاست؟ در مدت یازده سال اینجا بودی و من خبر نداشتم؟» حسین گفت: «دلیلش را خواهی دانست. تو هم به اینجا خواهی آمد.» خیلی زود بلند شد، به طرف دشتی که پر از انبوهی گل ها بود رفت. حسین نگاه کرد. مریم دسته گل زیبایی را که برای حسین درست کرده بود، به طرفش دراز کرد.
مهربانی
روزی حضرت عیسی به جایی رسید که چند نفر دور هم جمع بودند.
آن ها حرفهای زشتی به او زدند، اما حضرت عیسی برای آنها دعا کرد. به حرف های بدشان اهمیتی نداد و با خوشرویی و مهربانی با آنها رفتار کرد.
یک نفر از
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 