پاورپوینت کامل مردهای خانهی من;براساس خاطراتی از شهیدان سیدمحمد، سیدحسین و سیدحسن حسینی مزینانی از مزینان ۱۴ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل مردهای خانهی من;براساس خاطراتی از شهیدان سیدمحمد، سیدحسین و سیدحسن حسینی مزینانی از مزینان ۱۴ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۴ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل مردهای خانهی من;براساس خاطراتی از شهیدان سیدمحمد، سیدحسین و سیدحسن حسینی مزینانی از مزینان ۱۴ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل مردهای خانهی من;براساس خاطراتی از شهیدان سیدمحمد، سیدحسین و سیدحسن حسینی مزینانی از مزینان ۱۴ اسلاید در PowerPoint :
>
۹۰
با نفسی عمیق، بوی کاهگلِ خیس شده را توی سینهام میکشم. بقچهی نان و غذا را میگذارم روی خشتهای خشک شده و میگویم: «سیدمحمدجان!» خشتی را که توی دستش است، میگذارد روی خشتهای دیگر و نگاهم میکند. میگویم: «خسته نباشی پسرم!» میگوید: «مونده نباشی!» کمی گل برمیدارد و دور خشت میمالد میگوید: «اینم آخرین خشت!» میگویم: «دهن روزه، چرا خودتو اذیت کردی؟ ما که بیخونه نموندیم، این ساختمون، یه ماه دیگه هم تموم میشد، به کسی سخت نمیگذشت.» میگوید: «دوست داشتم وقتی نیستم توی یه خونهی بزرگ زندگی کنی مادر تا وقتی مهمون مییاد، تنگی جا، اذیتت نکنه. بریم خونه که دیگه منم باید اثاثکشی کنم!» میگویم: «این چه حرفیه میزنی؟» میاید کنارم مینشیند و میگوید: «میخوام وصیت کنم!» ابروهایم را توی هم میکشم و میگویم: «بلند شو خودتو جمع کن! دیگه از این حرفا نزن!» میگوید: «این سفر، سفر آخرمه!» میگویم: «من، گوشوارههامو نذر کردم تا تو به سلامت بری جبهه و برگردی!» میگوید: «مادرجان! این حرفارو نزن! کاری میکنی شهید نشم!» میگویم: «دختر مردم، شیرینی خوردهته. میخوای بذاریش و بری؟» میگوید: دخترامونو دارن این بعثیهای کافر، تیکهتیکه میکنن، من بشینم تا بیان بقیهی جاهارو هم بگیرن؟ … عملیات نزدیکه، باید برم! اگه شهید شدم، غصه نخوری ها!» میگویم: «گفتی سفر آخره. پس بیا یه بار دیگه، پیشونیتو ببوسم …»
*
جلوی اینه می ایستد. دستی به ریش بلندش میکشد و میگوید: «مادر! میبینی چه پسر قشنگی داری؟»
میخندم و میگویم: «آقا سیدحسین! کسی نمیگه ماست من ترشه!» میگوید: میبینی چه ریش پر و قشنگی دارم؟ قیافهام به درد پاسدار بودن میخوره. بد نیست برم پاسدار بشم!»
آه بلندی میکشم و میگویم: « مادرجان! تو هم مثل سیدمحمد، برو ببینم دلت آروم میگیره؟» برمیگردد، نگاهم میکند و میگوید: میدونم تازه داغ برادرمو دیدی اما برای رفتنم از ته دل راضی باش، تا دل منم آروم بگیره!»
چشمهایم داغ میشوند میگویم: «راضی نباشم چی کار کنم مادر برو به سلامت!»
به طرف کمد میرود و لباسهایش را بیرون میکشد. لباسهای سبزرنگ سپاهیاش را میپوشد و میگوید: «من که میرم، مواظب زن و بچهام باشین!»
سرش را خم میکند و صورتم را میبوسد. دستم را میگذارم پشت سرش، پیشانیاش
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 