پاورپوینت کامل قرارمان فردا شب، جلوی انبار! ۱۶ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
2 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل قرارمان فردا شب، جلوی انبار! ۱۶ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۶ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل قرارمان فردا شب، جلوی انبار! ۱۶ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل قرارمان فردا شب، جلوی انبار! ۱۶ اسلاید در PowerPoint :

>

۶۴

رفت پشت نیسان. خم شد و گونی بیست کیلویی برنج را جلو کشید. پشت کرد و کمی زانویش را خم کرد؛ طوری که گونی برنج روی کمرش قرار گرفت. از پشت سر دست انداخت و گونی را روی کمرش کشید. بلند شد و گونی را توی انبار برد. سریع برگشت. عرق پیشانیاش را پاک کرد و گونی دوم را برداشت. گفتم: « خیلی حرفهای بلند میکنی!» گونی را روی کولش جابهجا کرد و گفت:« یادت رفته میگفتن که ایکی ثانیه باید سنگر آماده بشه.» و از در آهنی انبار تو رفت و باز سریع برگشت. نشستم توی ماشین و نگاهش کردم. دلم میخواست کمکش کنم اما بعید بود بتوانم و از طرفی هم نمیخواستم قاطی کارش بشوم. فلاسک را از زیر داشبورد برداشتم. توی لیوان چای ریختم و گرفتم طرفش. گفت:« چیزخورم نکنی، اخوی!» و قاه قاه خندید. زل زدم توی چشماش و گفتم:« اونی که باید بترسه منم حاجی، نه تو!» بلندتر خندید و گفت:« چیه؟! نکنه این بیست ساله ریاضت کشیدی و میتونی چهرهی واقعی آدما رو بینی؟!» و دست گذاشت روی شانهام و گفت:« هنوز خیلی مونده؛ بذار به کارم برسم!» دستش را گرفتم و گفتم:« نترس چاییه، بزن شارژ شی؛ آخه خیلی کار داری!» جملهی آخر را با معنی گفتم که فکر نکند من چیزی نفهمیدهام. سگرمههایش رفت توی هم . چای را از دستم گرفت و نگاه کرد به گونیهای بار نیسان که نصف شده بود. گفتم:« حالا یه کارگر افغانی میگرفتی بد نبود!» عرق پیشانیاش را پاک کرد و دو طرف کوچه را ورانداز کرد و گفت:« همین حالاشم دلم میلرزه!» گفتم:«واسه خاطر من؟!» گفت:« ناراحت نشیها بیست ساله ندیدمت. نمیدونم چهقدر عوض شدی. البته دروغ نگم تو میدون بار، وقتی دیدمت انگار دنیا رو بهم دادن، همین که پیدات کردم به همه چی میارزه» زدم رو کتفش و گفتم:« نری بگی طرف هالو بود و نفهمید؛ باور کن محتاج چندر غاز پولیام که میدی و گرنه به جون خودت که می دونی خیلی برام عزیزه میرفتم و میگفتم.» دستم را محکم گرفت طوری که دقیقاً ذهنم رفت به بیست سال پیش و یاد شبهای عملیات افتادم، مثل همان وقتها فشار داد، شاید هم بیشتر و گفت:« هول ورت نداره اخوی؛ درسته بیست ساله همدیگه رو ندیدیم اما شب و روز کنار هم جنگیدیم! من جای تو بودم به جای این حرفها میآمدم کمک.» یک چای دیگر برایش ریختم و گفتم:« من هرچی میخوام بگم حاجی؛ تو خودت یادم دادی، اما حیفم میآد شونههایی که گونی خاک سنگر رو حمل کردن، حالا گونی برنج احتکار کنن.» چای را نخورده پقی کرد و گفت:« استغفرالله! یوسف دیگه داری رو اعصابم رژه میری، برادر من، حقیر سراپا تقصیر یه مقدار پول داشتم، رفت

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.