پاورپوینت کامل مردی که او را نمیشناسیم ۴۸ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
2 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل مردی که او را نمیشناسیم ۴۸ اسلاید در PowerPoint دارای ۴۸ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل مردی که او را نمیشناسیم ۴۸ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل مردی که او را نمیشناسیم ۴۸ اسلاید در PowerPoint :

>

۳۰

در کمال آراستگی بودند

لباس که آقای بهشتی می پوشیدند لباده بود که تا زیر گلو را می پوشاند و دو طرف آن روی هم می ایستد یعنی با وجود آن یقه ی پیراهن پیدا نیست. این نوع لباس علاوه بر خاصیت گرمایی آن زیبایی هم دارد. نکته ی مهم تر این که لباس ایشان همیشه تمیز بود و موهای سر و صورت شان هم در کمال آراستگی شانه شده بود و من طی ۱۳ سال آشنایی با آقای بهشتی حتی یک بار ایشان را ژولیده و پریشان ندیدم.

عطر یاس می زدند

پدرم تقریباً هر روز نظافت و حمام می کردند و لباس های شان را مرتباً به خشک شویی می دادند و معتقد بودند یک روحانی باید در انظار عمومی در نهایت نظافت و پاکیزگی و آراستگی ظاهر شود. همیشه عطر یاس می زدند و خوش بو بودند. در آخرین بار هم که جسد مطهرشان را دیدیم بوی عطر یاس از آن به مشام می رسید. در خانه کارهای خودشان را خودشان انجام می-دادند. کفش شان را واکس می زدند.

در خانه با ما ورزش می کرد

پدرم در اوقات فراغت با ما در خانه ورزش می کرد. پینگ پونگ، خوب می دانست و به فن شنا مسلط بود. یک بار که با جمعی از اعضای مدرسه ی رفاه به باغی در اطراف کرج رفتیم، وقتی ایشان والیبال بازی می کرد همه از تسلط ایشان تعجب کردند چون فکر نمی کردند کسی با این ویژگی های علمی و … در این رشته ی ورزشی هم مسلط باشد.

این متن اشکالات گرامری دارد!

پدرم آدم دقیق النظری بود. به یاد دارم در سال ۵۶ اعضای انجمن اسلامی دانش جویان اتریش، متنی را به عنوان اساس نامه به زبان آلمانی برای انجمن تهیه کردند و در نظر داشتند از نظریات پدرم که به وین آمده بود استفاده بکنند. با این که این دوستان سال ها در اتریش اقامت داشتند و مشکلی در جهت نگارش متن به زبان آلمانی نداشتند، پدرم اولین کاری که کرد این بود که وقتی متن را مطالعه کرد زیر اشکالات گرامری آن را خط کشیده و گفت اساس نامه ی شما نباید اشکالات گرامری داشته باشد. این دوستان تصورشان آن بود لابد این اشکالات را خواهر من که در آن جا درس می خواند به ایشان داده. ولی وقتی متوجه شدند خود ایشان در این کار دقت داشته است خیلی تعجب کردند.

معنای این شعر غلط است.

به مناسبت یکی از مناسبت ها و جشن های مذهبی، مدرسه ی علوی از پدرم دعوت کرده بود، ایشان هم آمده بود. تا نشستیم چشم ایشان به شعری افتاد که دور آن جای گاه نوشته بود. شعر این بود:

سر گیرد و برون رود از کربلای م

گو هرکه ندارد به سر هوای م

کاین عرصه نیست در خور فرّ همای م

ما را هوای سلطنت و ملک دیگری است

به محض این که نشستیم، دیدم این شعر را خواند و به من گفت: «نه این شعر غلط است و این بینش اسلامی و شیعی نیست که امام حسین(ع) به دنیا کاری نداشته است و فقط به سلطنت و ملک دیگری کار داشته است.»

این رقم صحیح نیست!

آقای بهشتی فردی بودند که در هر چیز دقت خاص خودشان را داشتند. هر حرفی را هر چند از افراد خوب بود تا مطمئن نمی شدند نمی پذیرفتند. برای نمونه، خود من زمانی در شهرضا دبیر بودم و مسیر شهرضا به اصفهان را هر روز می رفتم و برمی-گشتم. یک روز پرسیدند چه خبر؟ گفتم در این مسیر در ماه حدود ششصد تصادف می شود. چهره شان در هم رفت و گفتند: «این رقم صحیح است؟» گفتم: «کل مسیر شیراز تا اصفهان مدنظر من بود. چون در مسیر شهرضا به اصفهان که ۸۰ کیلومتر است روزی سه چهار تصادف می بینم. بنابراین وقتی سه تا چهار تصادف را در این مسیر که جاده ی آن بهتر است شاهد هستم این تعداد تصادف طبیعی است.» ایشان گفتند: «وقتی شما از بقیه ی مسیر اطلاع درست و دقیقی ندارید بهتر است راجع به همین تعداد که مطمئن هستید صحبت کنید! »

۲۵% اختلاف متراژ دارید!

در اردیبهشت سال ۵۷ که شهید بهشتی به وین (اتریش) آمده بودند، بعد از ناهار دور هم نشسته بودیم. آقای بهشتی از من پرسیدند جوادآقا خانه ی شما چند متر است؟ گفتم این خانه ی کوچک که متراژ ندارد؛ سی، چهل متری می شود. گفتند نه از ۳۰ تا ۴۰ متر ۱۰ متر اختلاف متراژ دارید! گفتم حالا چه فرقی می کند؟ بعد به همسرم (دخترشان) گفتند: «ملوک خانم پاشو متر خیاطی را بیاور» و خودشان یک طرف آن را گرفتند و به من گفتند: «جوادآقا سر متر را درست گوشه ی دیوار بگذار که محاسبه دقیق دربیاید!» بعد که به طور کامل اندازه گیری شد، مساحت آپارتمان ۵/۳۷ متر درآمد. ایشان فرمودند: «حالا اگر کسی در ایران از من بپرسد که داماد و دختر شما در چه منزلی زندگی می کنند می توانم بگویم در یک آپارتمان ۵/۳۷ متری. ولی اگر بگویم سی چهل متری، شنونده پیش خود حساب می کند که تا ۹۰ متر هم می تواند مساحت آن را تصور کند.» این نکته در کارشان نهفته بود که عملاً به ما آموزش می دادند وقتی از شما سؤالی می کنند با دقت پاسخ بگویید.

این دنیا به اندازه ی این مسواک نمی ارزد

پس از پیروزی انقلاب با توجه به حجم بالای شایعاتی که درباره ی سطح زندگی آقای بهشتی در جامعه توسط مخالفین و منافقین دامن زده می شد – که مثلاً ایشان خانه ی ۱۵ طبقه دارد – … یک شب به ایشان گفتم: «آقای بهشتی شما می دانید پس از انقلاب قیمت زمین و خانه در جنوب و بالای شهر تهران یک سان شده است. پیش نهاد من این است شما این منزل تان در قلهک را بفروشید و منزلی در جنوب تهران تهیه کنید که این شایعات هم به خودی خود خنثی شود.» ایشان داشتند مسواک می زدند. بعد از اتمام مسواک به من گفتند: «جواد آقا این مسواک من چقدر می ارزد؟» گفتم: «هیچی. مسواک مستعمل که قیمتی برای کسی ندارد.» گفتند: «به خدا قسم تمام دنیا به اندازه ی این مسواک که از نظر شما قیمتی ندارد برای من ارزشی ندارد» و بعد فرمودند: «اگر من بخواهم این کار را که شما می گویید بکنم این یک نوع فریب کاری است. مردم باید مرا همان-طوری که هستم نه بیش تر و نه کم تر بپذیرند. اگر به همین صورت موجود پذیرفتند آن وقت است که من جای گاه خودم را دارم.» بعد گفتند: «شما فکر می کنید که من این حرف ها را نمی دانم که این همه شایعه ها و دروغ ها چی هست؟ ما باید مردم را عادت بدهیم ما را همان طوری که هستیم بپذیرند نه آن طوری که خودشان می خواهند و می پسندند. چون وقتی مردم ما را این طور بخواهند از ما دروغ، ریاکاری و تظاهر ببینند و ما به تدریج در چیزی که قبول نداریم می غلتیم و در نتیجه آن ها با لغزش روحانیت در این امور، اصل اعتقاد به اسلام را از دست می دهند. »

از اسراف ناراحت شد

یک بار که در منزل آقای بهشتی مهمان بودم کسی در اتاقی از منزل ایشان نماز خواند ولی (موقع خارج شدن از اتاق) چراغ را خاموش نکرد. آقای بهشتی وقتی متوجه شد چراغ اتاق بی خودی روشن است بلند شد و چراغ را خاموش کرد و دوباره به بحث خود با من ادامه داد. وقتی به صورت شان نگاه کردم دیدم از این اسراف ناراحت به نظر می رسد.

لامپ را باز کرد

آقای بهشتی حتی یک دینار از بیت ; المال اضافه نگرفت. شبی شاهد بودم به منزل آمدند و دیدند یک لامپ در خانه تعویض شده است. به آقا محمدرضا گفتند کار خوبی کردید که لامپ را عوض کرده اید. وقتی از پسرش شنیدند لامپ را نخریده اند بلکه از تعاونی دادگستری آورده اند با ناراحتی بلند شد و چراغ را خاموش کرد و لامپ را باز کرد؛ بعد خانواده را به زیر سؤال برد و به آن ها گفت: «شما فکر می کنید پدرتان بعد از انقلاب با قبل از انقلاب تفاوت پیدا کرده است که گفته اید برای تان لامپ بخرند؟» و بعد از فرزندش پرسید چرا خودتان نرفته اید لامپ بخرید. این قدر مراقب اوضاع منزل و زندگی خود بود.

با دروغ نمی شود تبلیغ اسلام کرد<

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.