پاورپوینت کامل خوشبختی در همین حوالی ۴۰ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
2 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل خوشبختی در همین حوالی ۴۰ اسلاید در PowerPoint دارای ۴۰ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل خوشبختی در همین حوالی ۴۰ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل خوشبختی در همین حوالی ۴۰ اسلاید در PowerPoint :

>

۲۶

صدای افتادن جسمی سنگین و صدای دویدن پاهایی به هر سو. کوبش بی ملاحظه ی صدای در. صدای شکستن چیزی مثل کاسه ای بلورین یا لیوانی تراش دار، صدای موجِ پاشیدن ریزه های شیشه کف موزائیک و صداست؛ و باز صدا؛ صدای بلند و جیغ آلود و کلماتی نامفهوم و جملات کوتاه گستاخانه، از طبقه ی بالا.

ساعت دوازده و نیم شب است. احمدعلی هنوز نیامده. امیرعلی در آغوشم است. تب دارد؛ از سر شب تا به حال؛ و من باید تا صبح بیدار بمانم، هم برای امیرعلی، هم برای تایپ پایان نامه ای که سفارش گرفته ام. راه می روم ، توی اتاق؛ توی پذیرایی؛ توی آشپزخانه؛ فکر می کنم، به امیرعلی، به احمدعلی ، و به کار؛ که چرا امیرعلی تند و تند تب می کند؟ که چرا احمد علی تا این موقع شب کار می کند؟ و چرا من باید خرج مادر و خواهر کوچکم را بدهم؟ و چرا … .

خیلی خسته ام، چراهای دیگر توی خمیازه های من و نق نق های امیرعلی گم می شود. کنار پنجره می روم، باز فکر می کنم، فکر می کنم آیا در زندگی ام خوش بختم؟ خوش بختی یعنی چه؟ پنجره را باز می کنم. هوا بفهمی نفهمی سرد شده. هنوز مِهر است و تا سرمای استخوان سوز پاییز مانده است. ستاره ای به روی مان چشمک می زند. می خواهم باز فکر کنم امیرعلی نمی گذارد. در آغوشم بی تابی می کند. ستاره هم می خواهد دوباره خودی نشان بدهد. نمی تواند، جان ندارد. کور سویی می زند و دیگر چشم هایم او را نمی بیند. تقلا می کنم تا پیدایش کنم، نمی توانم. چشم های من کم سو شده یا ستاره؟

با امیرعلی برمی گردم و آغوشی داغ. انگار من هم تب کرده ام. می خواهم امیر علی را سرجایش بخوابانم که تلفن زنگ می زند، ساعت دوازده و نیم شب. امیرعلی ونگ می زند. نگاهش می کنم نه با عاطفه و عشق، با التماس و تردید و نگرانی. کمی آرام می گیرد و لبخندی شیرین و نمکی روی لبانش می خواهد جان بگیرد که زنگ دوباره ی تلفن خرابش می کند.

جان لبخند می رود. لب و لوچه اش آویزان می شود. مانده ام میان امیرعلی و تلفن که کدام شان را بردارم در این ساعت شب! امیر علی به بغل، گوشی را برمی دارم، مادر است:

– چیزی شده این موقع شب؟

– نه مادر، نگران نباش، فقط خواستم بگم که فردا یه سری بری مدرسه ی مهناز، انجمن اولیا و مربیانه. من که نه پای رفتن دارم نه حوصله اش رو، بچه ام یه موقع خجالت نکشه تو مدرسه.

– چشم عزیز.

– امیرعلی چرا داره گریه می کنه مادر؟

– مریضه.

– وای بلا به دور، چشه بچه ام؟

– مدام تب می کنه عزیز.

– عزیزم دکتر خوب که قحط نیست، ببر ببین چه می گه

– باشه عزیز، کاری نداری؟

– نه قربونت، پس، فردا …

– حتماً عزیز، باشه؛ و راه می روم، راه می روم، فکر می کنم، فکر می کنم به امیر علی به احمد علی، به کار، به عزیز، به مدرسه ی مهناز، به وقت … سرم تیر می کشد، قلبم می سوزد. امیر علی گریه می کند. احمدعلی می آید ، سر امیرعلی روی شانه ی من و سر من رو شانه ی احمد علی، و احمد علی خسته تر از همیشه سرش را می گذارد روی دسته ی مبل و ستاره تو قاب پنجره در تقلاست تا شاید بتواند چشمک بزند.

صبح سر امیرعلی رو شانه ام نبود، و سر من رو شانه ی احمدعلی؛ ترس و دلهره زودتر از من در وجودم بیدار می شود و سردرد و کمی احساس تهوع. با تقلا آن ها را می خوابانم و خودم بیدار می-شوم. امیرعلی کجاست؟ احمدعلی؟ نکند بلایی به سر امیرعلی آمده باشد.

از جا می پرم؛ از جایی که نمی دانم کجاست. لباس های احمدعلی نیست و سویچ ماشینش. می دوم. تختخواب امیرعلی خالی است. می دوم. پنجره هم سرگردان برای پیدا کردن چیزی برای قاب گرفتن! دیگر نمی توانم بدوم، پایم پیچ خورده، لنگ لنگان سر میز کارم می روم. پایان نامه نیست. تو فایل ها را جستجو می کنم. گیج و لنگ تو آشپزخانه سرک می کشم. برمی گردم و جلوی آینه می ایستم خودم را می بینم. پس من هستم، پس احمدعلی باید باشد، امیرعلی، عزیز، … خواب می بینم، حتماً خواب دیده ام. اگر خواب باشد یک سیلی مرا از خواب می پراند. به آینه نگاه نمی-کنم تا درد را کم تر حس کنم به پنجره نگاه می کنم و دستم را بالا می برم صدا … صدا … صدای شرق سیلی ، صدای افتادن جسمی سنگین و صدای شکستن چیزی مثل یک گلدان سفالی، صدای هق هق گریه ی زنی، صدای پا، جیغ، صدای دویدن کسی به سوی پله ها، صدای همهمه ای گنگ و حرف های نامفهوم. صدای پا نزدیک می شود، نزدیک تر، جلوی واحد روبه رو از صدا می-افتد، سکوت، و دوباره صدا. تق تقی تند. خرت و خرت دمپایی نزدیک ; تر می شود، دور می شود، نزدیک می شود، و ناگاه خانه به لرزه در می آید. در می خواهد از جا کنده شود. انگار از خوابی دراز بیدا می شوم. پشت در کیست؟ چه خبر شده؟ حتماً امیر علی چیزیش شده، امیرعلی، امیرعلی، وای خدا به فریادم برس! ساعت ها طول می کشد تا به در آپارتمان برسم، و ساعت ها طول می کشد تا دستم به دستگیره ی در گیر کند، و ساعت ها طول می کشد … عمرم تمام ; شود تا در را باز کنم، و در، تا باز می شود کسی می افتد تو بغلم. کسی که نمی دانم کیست، و پنجره با جریان تند باد ناگاه باز می شود و محکم به هم می خورد. در پشت سرم قفل می شود و کلیدش می رود تو جیب مانتوی زنی که تازه می بینمش. می شناسمش؛ زن واحد شماره ی شش است. زبانش بند آمده، چشم هایش خیس و خسته است. سرد و لرزان و رنگ پریده! خودش را در آغوشم رها می کند. صدای پاهایی سرگردان تو راه پله هاست و حرف ها و جملاتی گنگ و بریده بریده که دور و نزدیک می شود. شانه ام خیلی زود خیس می شود. هق هق گریه ی زن تنم را می لرزاند. می خواهم چیزی بپرسم حرفی بزنم، نمی توانم. دهانم قفل شده، دلم آشوب است «امیرعلی، احمدعلی» از آغوشش کنده می شوم. لنگ می زنم. سرگردان توی خانه به دنبال گوشی می گردم، سر جایش نیست. گوشی هم راه را پیدا می کنم، اشتباه می گیرم. اشغال است. قفل دهان زن آرام آرام باز می-شود یک قفل دیگر به دهان من زده می شود.

«می خواست … می خواست …» سرفه اش می گیرد. باز اشغال است. دوباره می گیرم کسی برنمی دارد.«می خواست … منو… بکشه همین امروز … صبح …» کلمه ی امروزش کش آمد، دراز دراز، شد یک سال. تازه وقت و ساعت را تو ذهنم پیدا می کنم و زل می زنم به عقربه های ساعت دیواری: هشت و پنجاه و نه دقیقه. یک سا

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.