پاورپوینت کامل هم سیب هم ستاره ۲۰ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
2 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل هم سیب هم ستاره ۲۰ اسلاید در PowerPoint دارای ۲۰ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل هم سیب هم ستاره ۲۰ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل هم سیب هم ستاره ۲۰ اسلاید در PowerPoint :

>

۳۸

خسته از کار، در جادهی شنی که دو طرف آن درختان بلند قامت کاج بود، پیش میرفت. در سمت راست، بلوکهای سیمانی بود؛ هر جا که امتداد آنها میشکست، کوه پیدا میشد. کوه همچون زنی بود به پشت خوابیده با صورتی رو به آسمان، پاهایی کشیده، و دهانی باز. زنهای همسایه به «او» میگفتند: «زیبای خفته!» وقتی با زنبیلهای خالی در پی گوشت و نان و شیر میدویدند، یا در صفهای طولانی میایستادند و پر حرفی میکردند.

به بازارچه رسید، ایستاد. همانجا که پسربچهها توپ بازی میکردند. پسربچههایی که خطوط چهرهشان در سایه روشن غروب پیدا نبود؛ اما صدای فریادشان، صدای مرد ایستاده در جلوی چهارچرخه را در خود گم میکرد. چهارچرخهای که سیبهای سرخ آبداری داشت. مرد فریاد میکشید، اما «سیب» تنها کلمهای بود که شنیده میشد. زن به آنها نگاه کرد که به دنبال توپ میدویدند؛ توپی که مثل سیب سرخ بود و زیر پایشان میچرخید. قدمها را تند کرد تا به چهارچرخه رسید. یکی … سه تا … پنج تا … همان طور که به زیبای خفته نگاه میکرد، سیبها را یکی یکی برمیداشت و در کیسهی پلاستیکی میریخت. به او که رو به آسمان خوابیده و سیب خورشید، بالای دهانش بود. تا به خانه برسد باد دامن روپوشش را چند بار به این طرف و آن طرف کشید. حتماً «ماد» در خانه بود و مثل همیشه در تاریکخانهاش. از پلهها بالا رفت. از در شیشهای گذشت. دکمهی آسانسور را زد. مقابل در آپارتمان که رسید، کلید را در آورد. در را که پشت سر بست، صدای «ماد» آمد.

– چراغ را روشن نکن!

– گفت: «سلام!» و با سیبها داخل آشپزخانه رفت. در تاریک روشن آشپزخانه، سبد حصیری را برداشت. محتویات کیسه را خالی کرد. سیبها یکییکی در سبد افتادند. شیر آب را باز کرد. در جا ظرفی به دنبال ظرف پایه بلوری گشت تا در روشنی چراغ، ذرات نور را در خود بشکند. از پنجره نگاهی به دورها انداخت. خورشید که سیب سرخی بود و صورت زیبای خفته زیر نور تاریکی پنجره ناپیدا بود.

سیبها را بی آنکه خشک کند، در ظرف چید. آرام آرام به وسط هال آمد. پایش نه به لبهی فرش گرفت نه پایهی صندلی. ظرف را وسط میز گذاشت و به طرف تاریک خانه رفت. شانهاش را به دیواره چوبی آن تکیه داد و دو تقه به در زد. «ماد» در کشویی را کنار کشید. زیر نور سرخ نشسته بود و به عکسهایی نگاه میکرد که با گیره از بند آویزان شده بودند؛ عکسهایی از شاخههای درختی پیچ در پیچ، عکسهایی از زاویههای مختلف.

به طرف میز برگشت. درشتترین سیب را که دانههای شفاف آب روی آن میدرخشید، به طرف او دراز کرد. «ماد» نیم نگاهی هم نینداخت. بلند شده بود و عکسهای آبچکان را جا به جا میکرد. به سوی پنجرهی هال برگشت. گوشهی پرده را کنار زد. او آنجا دراز کشیده بود. رو به آسمان. در پس توری از سیاهی. اگر پرده کنار میرفت …

از هرم نفسش، شیشه مهآلود شد. صدای زنگ تلفن را که شنید، گوشی را برداشت. دوستش بود. می-پرسید که چرا هنوز آنجا است؟ انگشتش را گزید. آه … دعوت داشت… به یک جشن! گوشی را انداخت. به تاریکخانه دوید: «ما به جشن تولد دعوت شدهایم!» باید میرفت. جایی پر از بادکنکهایی رنگی، کیک شکلاتی، کاغذهای کشی، شمعهای روشن؛ جایی پر از روشنایی!

به میز تکیه داد. سیبی قل خورد و به زمین

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.