پاورپوینت کامل مادر گنجشکها کیه؟ ۳۱ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
1 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل مادر گنجشکها کیه؟ ۳۱ اسلاید در PowerPoint دارای ۳۱ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل مادر گنجشکها کیه؟ ۳۱ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل مادر گنجشکها کیه؟ ۳۱ اسلاید در PowerPoint :

>

۲۰

من و مامان هر روز از این خیابان به اداره میرویم. مهد من هم سر همین خیابان است.

خاله مهدوی هم با پسرش سپهر به مهد من میآیند.

سپهر دست مامانش را ول میکند و پیش من میآید و میگوید: «چرا داری بالا رو نگا میکنی»؟

میگویم: «سپهر، درختای این خیابون بزرگن. خیلی بزرگ. از مامان هم بزرگتر، از بابا هم بزرگتر.»

سپهر دهانش را کج میکند و میگوید: «اما دایی محمد من از همه بزرگتره».

من هم مثل خودش دهانم را کج میکنم و میگویم: اما درختا بزرگترن. از همه بزرگترن. هزار تا بچه دارن.» سپهر خم میشود و یک دانه سنگ از کنار خیابان برمیدارد و به سمت درختها پرت میکند. صدای جیک جیک گنجشکها بلندتر میشود و از لای درختها به بیرون پرواز میکنند.

مامان سپهر دعوایش میکند و میگوید: «بچه دستات کثیف شد. مگه نگفتم از زمین هیچی برندار».

سپهر با صدای بلند میگوید: «مامان میشه گنجشکا بچهی درختا بشن»؟

خاله مهدوی ابروهایش را بالا میدهد و میگوید: «گنجشکا خودشون مادر دارن».

پیش خاله میروم و میگویم: «نه، مامان خودشون رو دوست ندارن».

مامان با عصبانیت دستم را میکشد و میگوید: «بیا این طرف، مگه نمیبینی سوپری داره تفالهی چاییاش رو بیرون میپاشه. الان لباسات کثیف میشه.»

من هم دستم را محکم میکشم و میگویم: «اِ، مامان دردم گرفت. اصلا چرا اینا این جوری میکنن؟ مغازهی آبمیوهی بهاران هم شیر گندیدههاش رو پای درختا میپاشه، مگه آشغالی ندارن؟»

مامان انگشتش را پیش دماغش میگذارد و میگوید: یواشتر الان میشنوه.»

نگاه به آسمان میکنم گنجشکها دارند دنبال بازی میکنند لای درخت شماره ۱ قایم شدهاند. دارند کیف میکنند. درخت شماره ۲ خودش را کج کرده ،آن هم دارد بازی می کند.

کنار درخت کج میایستم. مامان میگوید: «بدو، چرا وایسادی، دیرمون میشهها».

کیفم را زمین میگذارم و میگویم: «مامان ببین گنجشکا همیشه رو درختن. درخت دوستشون داره. بغلشون میکنه و اون بالا بالاها میبره. وقتی گرمشون میشه لای برگا میرن و خنک میشن. مگه چی می-شه درختا مادر گنجشکا باشن. میشه دیگه».

سپهر داد میزنه: «نخیر، هر کی مامان خودش».

********************

چند روزیست خیابان را بستهاند. دارند خیابان را میکنند. ما دیگر نمیتوانیم از این خیابان برویم. با تاکسی از یک خیابان دیگر میرویم؛ یک خیابانی که پر از مغازههای لباس فروشی و کیف فروشی است. اصلا درخت ندارد.

لابد الان درختها دلشان برای من تنگ شده است و گنجشکها سردرد گرفتهاند، آخر از آن ماشین بزرگها آمده بود در خیابان.

مامان میگوید: «دارند خیابان را پهن میکنند».

مامان کفشهایم را دستمال میکشد و به بابا میگوید: «از امروز پیاده میریم خیابانِ پهن شده، ۴۵ متری صفا.»

با خودم میشمارم. درخت شمارهی ۱، درخت شمارهی ۲، درخت شمارهی ۳، …. هر چی میشمارم به ۴۵ متری نمیرسم.

خیابان پهن شده است اما درختها نیستند. هیچ کدام نیستند. درخت پهن، درخت بلند، درخت لوس، درخت باصفا. درخت شمارهی ۳،۴،۵ هیچ کدام.

و لابد درختها مردهاند. پس چرا پارچه سیاه نزدهاند؟ فقط یک پارچهی زرد سر خیابان زدهاند مادربزرگ من که مرد، همه جا را پارچهی سیاه زدند. حتی در خانهی ما را.

مامان پارچه را میخواند و می گوید: «ناراحت نباش درختا رو انتقال دادن بوستان.»

کنار خیابان ایستادهایم آسفالت نو است مثل چادر مشکی مامان که برای عید خریده بود. همه جا داغ است. با عصبانیت میگویم: «کدوم بوستان»؟

مامان دوباره نگاه میکند و میگوید: «بوستان علوی»

کیف مهدم را دست مامان میدهم و میگویم: «مگه تو نگفتی درختا رو نباید بکنن، خشک میشن»؟

مامان کیف پولش را درمیآورد و میگوید: «چرا دخترم ولی خب نمیشه که درختا وسط خیابون بمونه، به جاش خیابون بزرگ شده».

مقنعهام را درمیآورم گرمم است. خوش به حال سپهر؛ بابایش ماشین خریده، هر روز سپهر را میرساند.

به آسمان نگاه میکنم، بیچاره گنجشکها. بالای تیر برق نشستهاند. دارند میمیرند. هوا گرم شده است. سایه هم که ندارند. لابد صبح رفتهاند بیرون. ظهر که آمدهاند مادرشان نبوده، خانهشان نبوده، سایهشان و تمام غذاهایی که قایم کرده بودند نبوده.

مامان، گنجشکا چکار کنن؟کجا برن؟

مامان برای همهی تاکسیها دست تکان میدهد ولی نمیایستند. اصلا توی این خیابان همه قهرند. همه بداخلاقند.

گنجشکها هم رفتند بوستان. پیش درختها.

توی تاکسی مینشینم. سرم را به مامان تکیه میدهم: «مامان گرممه».

مامان رو میکند به آقای راننده و میگوید: «آقا کولرتان را نمیزنید»؟

راننده دارد سیگار میکشد. مامان دوباره میپرسد.

راننده با بداخلاقی میگوید: «نه خانم. اگر میخواهید کرایهتان بیشتر میشود».

حالا باید همهی پولهایمان را به رانندهها بدهیم تا کولر روشن کنند. کاش درختها بودند و سایهها بودند.

دلم برای درختها و گنجشکها تنگ شده است. مامان قول داده است من را بو

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.