پاورپوینت کامل مرکب غم ۲۱ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
2 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل مرکب غم ۲۱ اسلاید در PowerPoint دارای ۲۱ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل مرکب غم ۲۱ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل مرکب غم ۲۱ اسلاید در PowerPoint :

>

زمین ز فتنه ی آدم شکسته شد، رم کرد

و قلب آدم و عالم ملول و ماتم کرد

نه رحم بر من عاشق، نه رحم بر دل تو

نه رحم بر زن و فرزند و کودک بم کرد

یکی، دو نعش عزیزش به دوش خود می گفت

مرا چه دست بلایی چو پاورپوینت کامل مرکب غم ۲۱ اسلاید در PowerPoint کرد؟!

به مناسبت پنجم دی ماه؛ سال روز زلزله ی وحشتناک بم

نشست یا یله شد روی زمین! چه فرقی می کند. اگر به او بود دلش می خواست برود توی زمین. نگاه کرد از پشت توده ی اشک؛ اگر می گذاشت که ببیند. تا چشم کار می کرد خاک و خشت بود و غبار؛ انگار آخر الزمان بود و زمین و زمان در هم شده بود. بی اختیار دستش در خاک ها دنبال چیزی می گشت. زیر و رو می کرد. چنگ می زد. شانه هایش خشک شده بودند. تکان نمی خوردند. چیزی انگار کم داشتند! چه قدر دیگر باید زمین را می کند و خاک و سنگ و چوب کنار می زد تا به بچه ها می رسید؟! نمی دانست، فقط بی اختیار می کند و می لرزید.

. .. و ساعتی بعد شانه هایش را نگاه کرد. سرد شده بود. گرمای آن ها را دیگر حس نمی کرد. باید می دوید یا آهسته راه می رفت؟! دیگر نمی دانست. فکرش کار نمی کرد. آن ها خودشان بودند؟ این سؤالی بود که صد بار از خودش پرسیده بود و هر بار، نگاه کرده بود؛ اما باز دلش شک داشت. با خودش فکر می کرد این بار که ببیند، دیگر خودشان نیستند و کس دیگری را روی شانه هایش حمل می کند و به خودش گفته بود: «چه فرقی می کند؟» اما باز دلش داد زده بود: «فرق می کند، فرق می کند، خیلی هم فرق می کند» و التماس کرده بود به چشم هایش که طوری ببینند که خودشان نباشند؛ و دل تا چشم برای صد و یکمین بار ببیند نشسته بود و رخت شسته بود؛ شسته بود و شسته بود تا این که چشم دیده بود و باز گفته بود خودشان هستند. این بار دوش ها هم گفته بودند سرد شده اند؛ سرد، خیلی سرد. دوش راست داد زده بود: «این یکی دارد می افتد، جان ندارد و من هم توان ندارم». دست محکم شده بود. پا دویده بود. به کجا باید می رفت؟! سرگردان می دوید. تن داد می زد: «مگر در این کویر خشک، باران می بارد؟!» پا گفته بود: «زمین خشک است». و چشم هق هقش بلند شده بود. گوش انعکاس آن را از تیرهای چراغ برق افتاده، از معجون خاک و خشت و ماشین لباس شویی و کمد و تیر و تخته شنیده بود؛ هق هقی که در انعکاس، ضجه شده بود.

رد سرخی بر خاک و خشت مانده بود و کشیده شده بود تا جمعیت که برایش کوچه باز کرده بودند. نه، نه، هیچ کس برایش گریه نکرد؛ یعنی نتوانستند چون خشک شدند، سنگ شدند. همه هیچ و فقط نگاه. دو چشم گریان با دو شانه پر از هیچ پر از سردی. باید از او می گرفتند بار شانه هایش را. نه، نمی داد. خودش می خواست بچه هایش را بخواباند؛ مثل هر شب، با قصه ی شنگول و منگول، این بار طوری دیگر می خواست بگوید. بچه ها می خواستند که هر شب قصه ی جدیدتر بشنوند ولی او هر شب همان را تکرار کرده بود. خودش هم دوست داشت یک شب قصه ی جدید بگوید اما بلد نبود. حالا یاد گرفته بود. شنگول و منگول دست او بودند. می توانست هر طور که می خواست بسازدشان. خاله بزی آن ها را از شکم گرگ درآورد و… حالا او می خواست آن ها را خودش در شکم گرگ بگذارد اما سوزن نمی خواست. او بیل می خواست و سنگ لحد. بگذارد و با اشک چشم آبیاری شان کند. شاید مثل لوبیای سحرآمیز سبز شوند و او روزی از ش

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.