پاورپوینت کامل دیوانه (طنز معاصر عرب) ۳۸ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
2 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل دیوانه (طنز معاصر عرب) ۳۸ اسلاید در PowerPoint دارای ۳۸ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل دیوانه (طنز معاصر عرب) ۳۸ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل دیوانه (طنز معاصر عرب) ۳۸ اسلاید در PowerPoint :

>

«محسن» و «دالیا» را شب سال نو در منزل دوست مان «عزیز» دیدیم؛ هر دو قابل اعتماد بودند. صحنه ها نشان می داد عاشقانی هستند که برای همدیگر می میرند.

پذیرفتن حقیقتی که فهمیدیم، آسان نبود؛ آن ها شش سال! بود که ازدواج کرده بودند.

پیوستن محسن و دالیا مانند دو دوست جدید به جمع ما، تا چند روز جار و جنجال برانگیخت. صحنه های رومانتیکی که دیدیم واقعاً حیرت آور بودند. آن هم برای زن و شوهری که شش سال قبل ازدواج کرده بودند. محسن چنان با دالیا حرف می زد که انگار با ملکه ای سخن می گفت و چون شاهزاده ای با او رفتار می کرد. .. هنگام خوردن غذا و نشستن دالیا سرپا ایستاده بود.

ما اسم شان را گذاشتیم «لیلی و مجنون*»

صحنه های دل باختگی آن شب آن ها، بهترین موضوع دم دست برای تمسخر زن های ما شد. تلفن در خانه ساعت ها اشغال بود: یک گوشی دست این زن، و یک گوشی دست آن زن و موضوع مذاکرات، قصه ی لیلی و مجنون.

بیشتر از همه ی ما، دوست مان دکتر «نور» توجه به دل باختگی آتشین این زوج داشت. دکتر نور که روان شناس بود؛ به تحقیق راجع به افکار و رفتار محسن پرداخت و سرانجام گفت: «می توانم بگویم محسن از نوعی بیماری روانی رنج می برد!»

– یعنی دیوانه است؟

– حتما!

– چون عاشق زنش هست؟

– نه، چون رشد روانیش هنگام بلوغ متوقف شد. فرض ما بر این است که او این مرحله را پشت سر گذاشته. عشق آتشین یا دل باختگی هم فقط یک مرحله هست.

***

هیچ کس نفهیمد چطور جریان از طرف زن های ما از تمسخر و استهزا شروع، و به تعجب آمیخته به حسادت نسبت به محسن و دالیا تبدیل شد.

ما مردها دچار مشکلات فراوانی شدیم و زن های مان از این که بدبخت بودند و برای شوهرانی فداکاری می کردند که زمزمه های عاشقان و آه کشیدن شیفتگان را فراموش کرده اند، از شدت ناراحتی و حسرت لب های شان را گاز می گرفتند!

ما مردها برای رهایی از این مشکل، راهی جز دل بستن به امیدی که آشکار شده بود نداشتیم، و آن این که دکتر نور برای همسران مان ثابت کند که محسن خل است.

محسن از دیدگاه همسران مان، بهترین نمونه ی شوهر موفقی بود که به ازدواج، جادوی عشق و شیفتگی رمانتیکی بخشیده بود. و توانسته بود با حرارت عاطفی که دائما در او می جوشید، بر یک نواختی شبانه و تکرار روزانه پیروز شود.

هنگامی که دوست ما «عاطف» با این بهانه که کارش زیاد است از دید و بازدید ما پا پس کشید، نفهمیدیم که این کار حکمتی دارد. بعداً به من گفت صحنه های رمانتیک محسن و همسرش در مقابل چشمان ما، تجسم خطرناک ترین افکار ویران گر بود.

و راست هم می گفت. یک شب زنم گفت:

– برنامه های تلویزیون امشب خسته کننده است.

– چه پیشنهادی داری؟ بیرون برویم؟

با شور زیادی گفت: «نه. تلفن بزنیم»

– به کی؟

– من و تو با هم دیگر؛ مثل محسن و دالیا. آن ها ساعت ها توی خانه با هم دیگر تلفنی حرف می زنند، محسن در اتاقی گوشی را می گیرد و زنش در اتاق دیگر.

– کی این را گفت؟

– دالیا!

– چرا رو در رو حرف نمی زنند؟

– تلفن رومانتیک است. .. تصورش را بکن، محسن که از اتاق دیگری با دالیا حرف می زند می گوید: «محبوب من. .. وقتی از اتاقم بیرون می روی، احساس غربت می کنم.» حالا من می روم توی سالن و تو از این جا با تلفن با من حرف بزن.

در یک چشم به هم زدن زنم ناپدید شد؛ بعد صدایش را از جای دوری شنیدم که می گفت:

– گوشی را بردار و با من حرف بزن!

– گوشی تلفن را برداشتم و گفتم: «قربان! گوش به فرمانم.»

– حرف بزن!

– چی بگم؟

– همان چیزی که چند سال پیش به من گفتی؟

– چند سال پیش چی گفتم؟. .. می دانی حافظه ام ضعیف است.

– از علاقه ات به من بگو!

– اما من تو را در هر لحظه دوست دارم؛ نه فقط در تلفن.

– حرف های شیرینی می زنی، ادامه بده!

همسرم چند لحظه منتظر ماند تا چیزی بگویم؛ اما حرفی پیدا نکردم؛ دوباره گفت:

– حرف بزن. .. نمی دانی آدم وقتی گوشی تلفن را می گیرد چی باید بگوید؟

– خب می گوید الو؛ و اگر ایتالیایی باشد می گوید برونتو.

با عصبانیت گفت: «پس تو نمی خواهی تلفنی با من حرف بزنی» و با عصبانیت گوشی را روی تلفن کوبید و قضیه بیخ پیدا کرد.

فقط من قربانی این مکتب جدید و «محسنیزم» نشدم؛ مشکل همه گیر شد. .. مثلاً در خانه ی دوست ما «رشدی»، همسرش «ثریا» از او پرسید: «چرا مثل محسن رفتار نمی کنی؟»

رشدی با خشم فرو خورده پرسید: «مگر محسن چه کار می کند؟»

– هنگامی که کارش آن قدر طول می کشد که نمی تواند با دالیا غذا بخورد، دسته گلی به همراه نوشته ای مهربانانه برای دالیا می فرستد و از تاخیرش عذرخواهی می کند.

– دسته گل؟. .. کی گفت؟

– دالیا!

– زن همان مرد دیوانه؟

– دلم می خواهد تو هم مثل او دیوانه باشی؛ گل و نوشته ای عاشقانه بفرستی.

– یک دیوانه که تو باشی در منزل ما کافی نیست؟

– فعلاً که من دیوانه ام؛ چون راضی شدم با تو زندگی کنم. و بعد، زد زیر گریه.

***

روز به روز امید ما به دکتر نور بیشتر می شد تا ثابت کند که این مرد رومانتیکی – که دست به تخریب خانه های مان زده است – دیوانه است. دکتر نور که یک طرف دعوا بود روزی را لعنت می کرد که در آن روز این آدم دیوانه – محسن – و زن خلش را دیده است.

برای تحقیق پیرامون شخصیت محسن، پای صحبت زنش «کریمه» نشست و او برایش گفت: «در ماه آینده محسن و دالیا به خاطر یادآوری اولین روز دیدن هم دیگر جشنی برپا می کنند و به تکرار ماجراهای آن روز می پردازند؛ محسن دنبال دالیا در خیابان «گل ها» – در مصر جدید – به راه می افتد و می گوید: «جوابم را بده. با من حرف بزن. .. تو کی هستی؟. .. فرشته ای؟» و دالیا او را توبیخ و محسن باز او را تعقیب می کند.»

بیزاری شدیدی در خطوط چهره ی دکتر نور آشکار شد و گفت: «این کارهای بچه گانه چیه؟»

کریمه توضیح داد:

– اصل قضیه این است که محسن، دالیا

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.