پاورپوینت کامل اصول و جلوه های زیبایی شناسی در قرآن کریم (قسمت شانزدهم) ۶۵ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل اصول و جلوه های زیبایی شناسی در قرآن کریم (قسمت شانزدهم) ۶۵ اسلاید در PowerPoint دارای ۶۵ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل اصول و جلوه های زیبایی شناسی در قرآن کریم (قسمت شانزدهم) ۶۵ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل اصول و جلوه های زیبایی شناسی در قرآن کریم (قسمت شانزدهم) ۶۵ اسلاید در PowerPoint :
>
سخنی در باره ی برخی انواع هنری
هنر، تصویر کردن زندگی در گونه ای از حالات و شکل های آن است. هنر تنها کلمات و تصاویر و حرکات و نغمات برخاسته از لذت جسم یا رخوت تن نیست. هنر از کدح و تلاش پیگیر درون آدمی ریشه می گیرد و زندگی را افق در افق تصویر می کند. اگر هنر نبود، رنگ های زندگی جلوه نمی کرد و تفرج صنع پدیدار نمی گشت. تعبیر کردن از حیات، در حد خودش، حیات است و از عقیده و اندیشه و دیدگاه آدمی در باره ی حیات ریشه می گیرد. پس هنر برخاسته از روح و اندیشه ی آدمیان است که از درون خودشان می جوشد و سپس به آنان بازمی گردد و در مسیر تزکیه و رشد و هدایت، راه شان را می گشاید.
اگر به هنر از این دیدگاه بنگریم، درمی یابیم که گوهر و روح آن، تهذیب است؛ تهذیبی که از رهگذر تعبیر لطیف از زندگی حاصل می شود. با این ترتیب، دیگر نباید به دل گمان راه داد که قالبی از هنر روا است و قالب دیگر ناروا. حقیقت این است که اگر نهی و حذری از برخی قالب ها به طور مطلق یا خاص در دین صورت گرفته، مربوط به ذات و گوهر هنر نیست؛ بلکه ناظر به وضع و حال خاص و گونه ی معین است. برای توضیح این مطلب، نخست مقایسه ای میان شعر و نقاشی انجام می دهیم.
مشهور است که شعر هنری است پذیرفته شده در دین. آثار و اخبار ما نیز حاکی از آن است که هم پیشوایان ما شعر را ستوده اند و هم با شاعران رفتاری ارجمندانه داشته اند و هم نمونه های بلند شعر در آثار خود ایشان و پیروانشان فراوان یافت می شود. با این وصف، آیا می توان گفت که شعر هنری دینی است؟ آیا همین هنر که چنین مقتدرانه در عرصه ی فرهنگ و معارف دینی ظاهر شده، از قید و بندها و نهی هایی در تعالیم دینی برخوردار نیست؟ پاسخ مثبت است. مثلاً در پاره ای از روایات، از خواندن شعر در شب جمعه یا مکان های خاص نهی شده است. کسی که مجموعه ی آموزه های دین در باره ی این هنر را می نگرد، به این جا که می رسد، هرگز نمی تواند بپذیرد که همین دین دستور داده است که در برخی وقت ها شعر خوانده نشود. از دیگرسوی، بسیاری از بزرگان دیندار که دیانتشان برای دیگران همواره الگو بوده، خود، به این دستور عمل نکرده اند و بر منابر خویش شعرهای برجسته ی عرفانی را خوانده و با آن ها مردم را به توبه و انابه واداشته و اتفاقاً این کار را در شب های جمعه و هنگامه های تضرع و ابتهال انجام داده اند.
اکنون این سؤال پیش می آید که این بزرگواران و بزرگان از تعلیم دین سرپیچیده اند یا آن تعلیم مخصوص زمان و مکانی خاص بوده است؟ در باره ی شعر، همگان، مگر اندکی، پذیرفته اند که نهی از خواندن شعر در جای ها یا وقت های خاص، ناظر به نوع معینی از شعر است. شعر به ویژه در زمان جاهلیت معمولاً مفاهیمی خاص را در دل خود می پرورانده که با حالات معنوی سازگاری نداشته و تبعاً هنگام موعظه و ذکر و توبه و انابه، بر زبان راندنش نوعی تنافر و ناسازی برمی انگیخته و ذهن را به فضایی می برده که مطلوب و محبوب یاد مولا نبوده است. امّا در طول چند دهه که از آغاز اسلام گذشت، شاعران بزرگ مسلمان آثاری منظوم پدید آوردند که اتفاقاً بیشترین تناسب را با همین موقعیت و فضا دارد. مثلاً مناجات منظومی که به حضرت امیرالمؤمنینع نسبت می دهند[۱]از بهترین زمینه سازهای پیوند معنوی با خداست و هرگز گمان نمی رود که در هنگامه ی راز و نیاز با خداوند از خواندن و زمزمه کردن آن نهی شده باشد. همه ی بینادلان چنین قضاوت می کنند که شعری همچون مناجات منظوم امیرالمؤمنین اصولاً در ردیف اشعاری نیست که موضوع چنان دستوری از جانب شرع باشد. شعری که خواندنش گاه کراهت دارد، آن است که مضمونش برانگیزنده ی احساسات تند خاکی و مادّی باشد و آدمی را به فضایی برَد که با سلوک معنوی سازگاری ندارد. حتّی گاه چنین شعری اگر با مضامین ناپاک درآمیزد، برای همه یا بخشی از آدمیان خواندنش حرام است، چه رسد که کراهت داشته باشد.
با این حساب، نباید گمان برد که مثلاً قالبی هنری همچون شعر یکسره روا یا یکسره ناروا است؛ ویا قالبی همچون پیکرسازی یا تصویرگری غالباً حرام است. نهی هایی که از برخی انواع و قالب های هنری رسیده، در دامنه ی همین تحلیل زمانی و مکانی و مضمونی قابل ارزیابی است؛ وگرنه باید بپذیریم که دین بخشی بزرگ از تمدن و فرهنگ بشری را حتّی با مضامین بسیار نیکو و انسانی و والا مذموم شمرده؛ که هرگز چنین تصوری از دین و دیانت نمی رود. اکنون در مقام مقایسه باید یاد کرد که اساساً نقاشی و پیکرسازی نیز نوعی شاعری است. نقاش با قلم مویش همان کاری را می کند که شاعر با قلمش. یکی با کلمات نقش می زند و یکی با رنگ. پیکرساز نیز چنین است. اینان همه شاعری می کنند و با لطافت و ظرافت نقش های عالم هستی را رقم می زنند، فقط ماده و ابزار آن ها تفاوت دارد. چه کسی می تواند تصویرگری های شاعری همچون عنصری را نوعی نقاشی نداند؟ چه کسی می تواند نمادهای سبک یا مکتب اصفهانی یا هندی را در حقیقت گونه ای از مینیاتور تلقی نکند؟ حتّی از لحاظ فنی هم شعر نوعی نقاشی و نقاشی نوعی شعر است. پس چگونه می توان شعر را یکسره قالبی مورد اعتماد دین شمرد یا نقاشی را غالباً از قلمرو تأیید دین بیرون دانست؟
انصاف این است که چون اسلام در جزیره العرب رخ نمود، با مردمی مواجه بود که هزاران سال بت پرستیده و در برابر تصاویر و مجسمه ها و ساخته های دست خود تعظیم و عبادت کرده یا تمثال های کوچک آن ها را به خود آویخته یا در خانه های خود به عنوان معبود نهاده و یا آن ها را همچون زینت هایی از خویش می آویختند. از این روی، اسلام چاره ای جز این نداشت که برای دورنگاه داشتن ذهن های آمیخته به شرک، برای مدتی مسلمانان را از هرگونه نزدیکی و آمیختگی با این هنرها دور دارد تا مبادا دیگربار تقالید و سنّت های ناسالم جاهلی گریبانشان را بگیرد. این خاصیت هنر است که می تواند انگیزه های درونی آدمیان را به خیر یا شر برانگیزد. اگر آدمی با زمینه ی خیر به سراغ هنر رود، انگیز ی خیر او بالندگی می گیرد و اگر با گرایش های شر به سوی هنر گام بردارد، هنر او را به شرهای بیشتر برمی انگیزد. در آن روزگار، هنوز مسلمانان با عادات و تقالید جاهلانه خو داشتند و هر لحظه بیم می رفت که با تصویرگری و پیکرسازی دیگربار به سراغ عادات پیشین روند. این درست که ایشان لا اله الا الله را بر زبان رانده بودند؛ امّا هنوز بسیاری از مردم با همان گرایش های باطنی دست و پنجه نرم می کردند. دین در این میانه وظیفه دارد که راه وسوسه را بر بندگان ببندد، حتّی اگر به این قیمت باشد که تا چندی ایشان را از یک موهبت محروم کند.
هنر موهبت بزرگ خدا برای انسان ها است؛ موهبتی که تنها انسان از آن برخوردار است. امّا همین موهبت اگر زمینه ی سقوط او را فراهم کند و از هدف والای رستگاری بازش دارد، باید چندی محدود یا تعدیل گردد. در آن دوره، مسلمانان چندی از برخی هنرها ناکام نهاده شدند تا رفته رفته با تربیت الهی خوگیرند و از چنان زمینه ای برخوردار شوند که بتوانند این هنرهای شریف را روا و بایسته ی شأن هنر به کار گیرند. این جا بود که رسول خداص فرمود:
أشدّ الناس عذابا یوم القیامهْْ المصوّرون.[۲]
تصویرگران در روز قیامت بیش از همگان عذاب خواهند کشید.
این سخن در بطن خود حاوی همان رهنمود نیز هست: چرا باید تصویرگران در روز قیامت بیشترین عذاب را داشته باشند؟ آیا اگر فرضاً تصویرگری به خودی خود، گناه باشد، آن قدر عظیم است که از گناهان دیگر نزد خداوند بزرگ تر به شمار می رود و مرتکب آن در قیاس با دیگر گناهکاران عذابی دردناک تر دارد؟ همین روایت نشان می دهد که سخن در باره ی تصویرگری است که کارش در قیاس با کار دیگران زشت تر است؛ و این همان شرک آفرینی است. حتّی مشرکان هم در قیاس با کسی که مردم را به شرک می کشاند، گناهشان سبک تر است. پس در روزگاری که نقاشی و تصویرگری و پیکرسازی سبب می شده تا مردم بار دیگر به عادات جاهلانه و مشرکانه روی آورند و زمینه ی بت پرستی در آنان احیا شود، چنین هنرمندی شرک آفرین بوده و گناهش از همه بیشتر و عذابش از همه بزرگ تر.
سخنی دیگر نیز از رسول خداص در میراث روایی مسلمانان به چشم می خورد که این برداشت را تعمیق می بخشد و چشم اندازی گسترده در باب نقد هنر به روی ما می گشاید. از یکی از همسران پیامبر روایت شده است: «در خانه پرده ای داشتیم که روی آن تصویر پرنده ای نقاشی شده بود و هرگاه کسی به اتاق درون می شد، تا چشمش به آن می افتاد، تصویر را می بوسید. پیامبر فرمود: ‹ این پرده را بردار؛ زیرا هرگاه درون می شوم و چشمم به آن می افتد، به یاد دنیا می افتم.›» در این سخن، حکمت دستور رسول خداص آمده و این حکمت هم می تواند در آن مصداق رهگشا باشد و هم در باب اصل هنر تصویرگری و هم دیگر انواع هنر و هم ذات هنر. چرا رسول خداص دستور داد که آن پرده ی نقاشی شده برچیده شود؟ آیا اصل وجود پرده یا تصویر آن مشمول این نهی بود؟ اگر چنین بود، باید همه ی پرده ها و همه ی نقش ها برچیده می شد. امّا پیامبر، خود، حکمت این نهی را فرموده است: « زیرا هرگاه درون می شوم و چشمم به آن می افتد، به یاد دنیا می افتم.»
هنر اگر مایه ی پابندی انسان به دنیا شود و او را در این سرای فانی نگاه دارد، بدین معنا است که سدّ راه او شده و بال پروازش را کنده است. به عکس، رسالت اصلی هنر آن است که زمینه ی تعالی و پرواز آدمی را فراهم آورد. هیچ گوهر دیگری در هستی نمی تواند به اندازه ی هنر زمینه ی پرواز روح را فراهم سازد. آن جا که حتّی تصویر یک پرنده سبب شود تا آدمی به دنیا و زیور آن دلبسته شود، پیامبر خدا که خلاصه ی خوبی ها و زیبایی ها است، فرمان می دهد تا آن تصویر را از پیش چشم بردارند. کراهتِ قرار داشتن تصویر در برابر نمازگزار نیز از همین رو است. حال اگر تصویری به جای آن که دنیا و زیورهایش را به یاد آدمی آورَد و او را در حضیض خاک نگاه دارد، به او انگیزه ی پرواز به عالم بالا دهد، آیا باید آن را برچید یا از برابر نمازگزار کنار نهاد یا آفریدنش را مکروه و حرام شمرد؟ نقش، هر نقشی که باشد، اگر آدمی را به بارگاه ا
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 