پاورپوینت کامل گل های وحشی ۲۸ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل گل های وحشی ۲۸ اسلاید در PowerPoint دارای ۲۸ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل گل های وحشی ۲۸ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل گل های وحشی ۲۸ اسلاید در PowerPoint :
>
هر کدام، یک طرفت چسبیده اند؛ سخت و محکم. خنده های شان حالت را به هم می زند.
– هر چه کرد این یار کرد… این یار لاکردار کرد… هر چه گفتم جفا مکن…
– خفه خون می گیری یا نه؟
کاش این را تو گفته بودی. دلت می خواست می توانستی با همان دست هایت یک مشت بزنی توی دهانش. آن وسط، همه داشتند نگاه تان می کردند؛ مخصوصاً مردی که کنارتان ایستاده بود. با صورتی که نفرت از آن می بارید تماشای تان می کرد؛ درست مثل خان جون.
– هوس، هوس! بسوزه پدر این هوس. آخه پسره خیر ندیده، واجبه لباس جین و مین و هزار کوفت و مرض دیگه بپوشی؟ اگه آقات بفهمه روزگارت سیاهه. ..
– گفتم ای یار، مرا دیوانه کردی. ..
باز همان صدا غرید: «خفه خون بگیر دیگه.»
– چشم جناب، رو چِشَم! ما خفه خون گرفتیم، حالا شوما بفرمایین که صداتون عینهو چهچهه ی بلبله.
چشمان مرد داشت از زور عصبانیت بیرون می پرید. بفهمی، نفهمی مشتش جلو آمد که ناگهان هر دو همان وسط نشستند. دست هایت کم مانده بود بشکند. دست خودت که نبود، تو هم با آن ها افتادی روی زمین و شلوار جینت حسابی کثیف شد.
دوباره خندیدند، آن هم با آن دهان های گشاد و دندان های سیاه شان. بعد، این یکی دستش را کرد توی جیب آن یکی و سیگاری درآورد و آن یکی برایش فندک روشن کرد. بوی سیگار و چرک تن شان کم حالت را به هم می زد که حالا هر دو مثل دودکش افتاده بودند به دود کردن. چاره ای نداشتی جز آن که روی دست انداز خیابان ها بالا و پایین بپری و دود ریه های آن ها را فرو بدهی؛ مخصوصاً وقتی که دهان شان را جلوتر می آوردند و دوتایی صورتت را غرق دود می کردند و تو را به یاد خاطره ی اولین و آخرین سیگار کشیدنت می انداختند.
وقتی ضربات کمربند آقات توی هوا می چرخید و روی بدنت فرود می آمد، هیچ نمی گفتی؛ اما حالا باید جواب این ها را می دادی. هر چند حوصله ی حرف زدن با هیچ کس را نداشتی و اصلاً دلت نمی خواست یک کلام با آن اعجوبه ها حرف بزنی، ولی زدی.
– مجبوری تو این حال سیگار بکشی؟
– بپّا داشی، جوجه زبون باز کرد.
– اکشالاتش چیه؟ هوسه عقشی، هوس!
خان جان باز یک سیلی دیگر زد توی گوشَت.
– بسوزه پدر هوس. آقای بیچارت بره دنبال فعلگی و پول در آوردن، اون وقت تو این طوری آبروشو به باد بدی.
ایستگاه بعدی، مردی که کنارتان ایستاده بود و هی عرق سر و صورتش را پاک می کرد، پیاده شد و بلندبلند گفت: «لعنت به هر چی دزد و نامرده.» پشت سرش زن و بچه ای دوان دوان بالا آمدند. پسرک همان جا جلوی پله ها ایستاد و به شما نگاه کرد. بعد برعکس همه جلو آمد و توی صورت تان زل زد. حتی چنان به تو دقیق شد که فکر کردی دارد آن چند تا تار سفید شده ی موهایت را می شمارد که توی آن چند روز، روی سرت سبز شده بود.
زن دست بچه را کشید. پسرک هنوز زل زده بود به شما و به دست های تان و بعد کشف بزرگش را به اطلاع مادرش رساند:
– پلیس بازیه، آخ جون پلیس بازی!
و تفنگش را از کمرش بیرون کشید و چپ و راست به گلوله بست تان. دست راستی خندید و گفت: «من که به این راحتی ها نمی میرم فسقلی.» و دست چپی زبانش را برای بچه درآورد. زن که تازه نشسته بود، بلند شد و به طرف بچه اش آمد. دست پسرک بالای سرتان بود و توی مغزتان تتق تتق می کرد. این یکی خودش را زد به مردن و بعد برای پسرک شکلک درآورد و آن یکی ناگهان فریاد کشید: «بسوزه پدر عقش.» بچه ترسید و خودش را عقب کشید.
از دست شان خسته شده بودی. تا سرکار بلند شود، یکهو از جا پریدی و توی آینه صورت سرخ راننده را دیدی که می گفت: «عربده نکش مردک!»
همه از صندلی های عقبی و جلویی دولا شده بودند و نگاه تان می کردند که سرکار جلو آمد. تیپایی به آن دو زد و به تو گفت: «بشین!» هر دو با حرکت دست شان تو را واژگون کردند و با هم گفتند: «اطاعت شد سرکار!» و بعد دوباره زدند زیر خنده. سرکار برگشت، نگاهش را از شما گرفت و روی صندلیش نشست.
– خوگشل گفتم جوجه؟
و چون خشم را از صورتت خواند، تنه ای به بازویت زد و غرید: «همچین نیگا می کنه که انگار طفل مسلمه. لامروت تو هم که خودت تیغی هستی، دیگه واسه چی با اون چشمای تابه تا مارو تیغ می زنی؟» صورتت را برگرداندی. پسرک که بر ترسش غلبه کرده بود، سعی می کرد دوباره از چنگ مادرش فرار کند و لابد بیاید بالای سرتان ولی زن محکم دستش را گرفته بود و نمی گذاشت حرکتی بکند. زن های دیگر هم یا خودشان را زده بودن
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 