پاورپوینت کامل زمستان در راه است، برگرد! ۴۰ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
2 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل زمستان در راه است، برگرد! ۴۰ اسلاید در PowerPoint دارای ۴۰ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل زمستان در راه است، برگرد! ۴۰ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل زمستان در راه است، برگرد! ۴۰ اسلاید در PowerPoint :

>

هوا خوب بود. نمی دانم چرا این طوری شده؟ آسمان حسابی قاطی شده است. ابرها درهم شده اند و باد زوزه می کشد. باران شروع می شود؛ تند و شلاقی می بارد. فردا اول زمستان است و زمستان بدجوری دارد زهرچشم می گیرد.

دانه های تند باران به صورتم می خورد و باد، جای شان را می سوزاند؛ انگار زخمی به صورتم دارم. باد شلتاق می اندازد، سیلی می زند؛ آسمان بدجوری کفری است!

یقه ی کتم را بالا می دهم و سرم را خم می کنم در یقه ام اما فایده ندارد. باد از میان لباس هایم راه باز کرده است. هی به جانم نیش می زند. خیابان خلوت است. نمی دانم این همه جمعیت یکهو کجا غیب شان زد؟ انگار هر کدام یک سوراخ در زمین دارند که این جور مواقع می خزند توش.

می روم آن ور خیابان. روی پل ناگهان چیزی به چشمم می خورد! حتماً اشتباه می کنم. سرم را بالاتر می گیرم و دوباره نگاه می کنم. دوباره باران شلاقی به صورتم می خورد. باور نمی کنم این یک انسان است که این جوری در خودش گلوله شده است! به سمتش می روم. می رسم کنارش، یک زن است! نه پیرزن است!!! زانوهایش را جمع کرده در دلش، سرش را میان دو زانو پنهان کرده و می لرزد. می خواهم بروم اما لرزش دست های چروکیده اش را که می بینم، ناخودآگاه صدایش می کنم: «خانوم!»

جواب نمی دهد. نمی شنود. دوباره صدا می کنم: «مادر، مادر!» سرش را بالا می آورد. باران به صورتش می خورد. تند و تند پلک می زند، انگار می ترسد آب در چشم هایش برود. نگاهم می کند. می گویم: «این جا چه کار می کنی مادر؟»

زانوهایش را که به سختی به شکمش فشرده است شل می کند و از لای شان لیف و کیسه هایی که در بغلش گرفته را نشانم می دهد و می گوید: «اینا رو می فروشم.»

– شما؟ تو این بارون؟!

می لرزد. خیسِ خیس شده است. از فکر مینو کاملاً خارج شده ام. اصلاً یادم رفته داشتم کجا می رفتم.

می گویم: «می تونی راه بری مادر؟» سَرش را به بالا تکان می دهد و می لرزد. می نشینم و روی کولم می گیرمش. بلند که می شوم چندتا از لیف و کیسه ها روی زمین می افتد. نامفهوم صدا می کند و دستش را به پایین دراز می کند. از لرز، دیگر صدایش درنمی آید. به سختی خم می شوم و برشان می دارم. کمرم درد می گیرد. پوست و استخوان است اما آن قدر هم سبک نیست که فکر می کردم.

از روی پل که می گذرم یک گوشه ی خیابان یک سایه بان گیر می آورم و می چپم زیرش. آرام می نشینم و از پشت، پیرزن را زمین می گذارم و خودم هم همان جا می نشینم. پاهایم توان ندارد بلند شوم؛ سرما بدجوری کرخت شان کرده. رویم را می کنم به پیرزن، لیف و کیسه ها را سخت در آغوش گرفته است. آن چندتایی که دستم است را کنارش می گذارم و مقابل باد سد می شوم.

زیر سایه بان خشک است. پیرزن نگاهم می کند. دیگر آن قدر تند پلک نمی زند. بلند می شوم بروم که نگاهم به گردن بند عقیقش می افتد. مادرم هم یکی مثل همین را داشت. جوان که بودند پدرم از مشهد برایش آورده بود و او تا آخر عمرش آن را داشت یعنی تا همان روزها که بردمش بیمارستان تا قلبش را عمل کند.

از بیمارستان و دکترها می ترسید، می گفت: «من نمی خواهم عمل کنم!» و ای کاش به حرفش گوش کرده بودم تا از ترس، زیر تیغ ِ جراحان ایست قلبی نمی کرد. ای کاش. ..

به خودم می آیم. به ساعتم نگاه می کنم، باید بروم. اما… نکند در این سرما طاقت نیاورد و بمیرد، مثل مادرم! می گویم: «خوبی مادر؟»

سرش را تکان می دهد و دندان های فشرده اش را از هم باز می کند.

– خدا خیرت بده ننه.

ـ خواهش می کنم. راستی نگفتی تو این باد و بارون این جا چه کار می کنی؟

لرزشش کمتر شده. «گفتم که اینا رو می فروشم.» می گویم: «آخه تو این بارون کو مشتری؟»

ـ من از صبح اینجام ننه، بارون که گرفت نتونستم پاشم.

ـ تو این سرما؟ مگر مجبوری؟ کی می آرتت این جا؟

نگاهش را پایین می گیرد. می گوید: «بچه هام.»

لرزشش دوباره بیشتر می شود. در دلم می گویم: «تف به غیرت نداشته ی اون بچه هات!»

بلند می شوم، کتم را درمی آورم. رویش خیس است اما داخلش گرم است. می اندازم روی شانه هایش و زیپش را می کشم. آن قدر جمع و خمیده است که آدم فکر می کند بچه ای کت را پوشیده است.

می گویم: « چرا شما رو می یارن؟ مگه خودشون کار نمی کنن؟!» نگاهش هنوز زیر است، جوابم را نمی دهد. می فهمم که دل گیر است و دل شکسته. دیگر چیزی نمی پرسم. صدای باران که به سقف سایه بان می خورد را می شنوم: تلق و تولوق؛ انگار نمی خواهد بند بیاید.

پیرزن می پرسد: «تو این جا چه می کردی ننه؟» یاد مینو می افتم، حتماً الان منتظرم است. چه بگویم؟

می گویم: «بیرون کار داشتم.» پیرزن به چشم هایم نگاه می کند، دور چشم هایش چین خورده است. یاد چشم های مادرم می افتم! دور آن ها این همه چین نخورده بود اما… نگاهش یک دفعه مثل نگاه مادرم می شود.

می گوید: « حتمی کار مهمی داشتی ننه که تو این هوا راه افتادی؟! » نگاهم را از نگاهش می گیرم. حالا من از سؤال او خجالت می کشم… در دلم می گویم: «آره مهم بود. می خواستم برم خونه ی… می خواستم برم روی زری رو کم کنم وگرنه… وگرنه من که این کاره نبودم. اصلاً… تقصیر خودشه! اگر ترکم نکرده بود… »

حمید می گفت: «بابا مینو این کارَس نگران نباش! همون دقیقه ی اول باهات گرم می گیره، دقیقه ی دوم. .. مثل اون زنا نیست که صد سال التماس شون کنی نگاتم نمی کنن. مثل زری نیست که! لجباز!»

راست می گفت. البته آن جور هم که او می گفت نبود. هر دقیقه اش یک هفته طول کشید. الان هفته ی چهارم است. برای اولین بار دارم می روم خانه اش، تنها! دلم می خواست زری بفهمد وکوتاه بیاید. آخر بعد از چند سال زندگی قهر کرده رفته خانه ی پدرش! آن هم برای چه! برای این که گفته ام: «درآمد بوتیک خوب است، نیاز مالی هم که نداریم، دیگر نمی خواهم بروی سرکار» و بعد دعوای مان شد.

پیرزن تکانم می دهد، به خودم می آیم. دارم می لرزم، دست هایم را مشت کرده ام.

ـ کجا رفتی ننه؟! داری می لرزی از سرما! کتِتو در بیار از تنم خودت بپوش، سینه پهلو می کنی.

آرام می گویم: « نه خوبم.» می گوید: « ننه پس کارِت چی میشه؟ نمی خوای بری؟ لنگ من نشی دیرت شه؟»

دوباره یاد زری می افتم. آخه کجا برم؟! زن خودم مثل ماه میمونه… لجباز هس اما… ولش کنم بر

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.