پاورپوینت کامل آیه ای از آیات بهار ۲۹ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
1 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل آیه ای از آیات بهار ۲۹ اسلاید در PowerPoint دارای ۲۹ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل آیه ای از آیات بهار ۲۹ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل آیه ای از آیات بهار ۲۹ اسلاید در PowerPoint :

>

به یاد آیات القرمزی شاعر شهید بحرینی که آیه آیه نور می سرود

به میان در شکسته ی اتاقت چنگ می اندازم و کنار دیوار آوار می شوم. اشک از دل و دیده ام می بارد و بر درگاه اتاقت و جای قدم هایت فرو می ریزد. صدای گریه ی زن ها بلند است، اما من چنان ضجه می زنم که جز صدای گریه ی خودم دیگر هیچ صدایی نمی شنوم. ..

صدا در صدا می پیچد. چند نفر از پسران دانشکده در میان مردم پر چم ها را تکان می دهند و حسین که همیشه شیفته ی اشعارت است با گوش جان در کنار بلند گو ایستاده و چشم به تو دوخته است که پشت تربیون ایستاده ای و نغمه سرایی می کنی. شب سردی است اما مردم با شنیدن اشعارت گرم شده اند و همهمه می کنند. چند نفری سوت می زنند و صدای شان در میان احسنت گویان و هورا کشان گم می شود. من کنار دختران دانشکده ایستاده ام و از گرمی و تازگی شعرهایت ذوب شده ام. همان شعرهایی که هر وقت از میان لوءلوءهای دهانت بیرون می ریخت، در دل همه شور و شوق به پا می کرد.

صدای تو در میدان و میان مردم می پیچد و ولوله ای دیگر به پا می کند. همه از شجاعت تو می گویند و معجزه ی شعرت؛ شعری که آرزوی آزادی را زیر پوست جمعیت می دواند: «ما زندگی در قصر را نمی خواهیم، ما هوای ریاست در سر نداریم». …

نمی دانم کی صدا به صدای تو داده ام، من، رحیمه، لیلا، همه. .. همه ی دختران دانشکده زیرلب با تو نجوا می کنیم: «ما مردمانی هستیم که ذلت و بدبختی را از بین خواهیم برد. .. ما مردمانی هستیم که بدون اعمال خشونت، ظلم را از اساس ریشه کن خواهیم کرد،

چرا که نمی خواهیم مردم در ضعف و بیچارگی خود باقی بمانند». ..

اشک شوق از دیده ها جاری است شعر تو زلال اشک را از چاه درون همه بیرون کشیده است و سیل اشک و آب است که «منامه» را فرا گرفته است.

صدای گریه ی خواهرت مرا از خودم بیرون می کشد، خواهر کوچک تو که در پی یافتن دستان پر محبت تو می گرید و به گفته ی مادرت پس از رفتن تو دیگر اشک هایش خشک نشده.

در آغوشم می کشمش و چشمش به در شکسته ی اتاقت می افتد و به حتم، آن هجوم و غارت را به یاد می آورد که گریه اش بیشتر می شود.

دستم را به طرف صورتش می برم؛ دستی که هنوز از ضربه های قنداق اسلحه های مردان خشم و خون، چون وصله ای ناهمگون، بی حس در کنارم افتاده است.

دست خواهرت را می گیرم «آیات»؛ اشک هایش را پاک می کنم. بی تابی می کند اما نه پاهایش تاب رفتن دارد و نه دستانش نای ستردن اشک هایش را. فقط با نگاه خیس و خسته اش نگاهت می کند، فقط نگاه. ..

نگاهم می کنی، نگاهت پر از هزار حرف ناگفته است و هزار بیت نشکفته. لب تاپ مرا روی میز می گذاری و ایمیل هایت را برایم می خوانی:

همه شان بوی تهدید می دهند، بوی خشونت، بوی ظلم و وحشت البته جز آن هایی که بچه های دانشکده برایت فرستاده اند. آن ها با تو هستند، آن ها همیشه همراهت هستند. حتی وقتی اجازه نمی دهند در سالن دانشکده شعر بخوانی، بارها و بارها در میان درختان حیاط دانشکده جمع می شوند و واژه واژه سروده هایت را بر گوش های شان می آویزند. نگاهت پر از هزار شعر نسروده است آیات، پر از هزار دردی که هنوز سرباز نکرده و درونت را ریش ریش می کند…

نگاه خواهرت هم مات مات است. دریای اشک، قایق نگاهش را به تلاطم واداشته و موج مردمک هایش به قاب عکس تو خیره شده است؛ قابی که با لبخندهایت زیبا و زیباتر شده است. مثل همان لبخندهایی که در میدان «لوءلوء» بر لب داشتی؛ میدانی که بعد از تو از خون سرخ، سرخ شد و نبودی که بینی پس از تو چه طور با خاک هم یک سان شد.

خواهر کوچکت پلک نمی زند، چشم به لبخند تو دوخته و لبخندهایی دیگری که در میان قاب ها به دیوار دوخته شده اند و گویا خلافت «خلیفه» را به تمسخر گرفته اند. لبخندهایی از جنس تبسم های پدرت و برادرت؛ مردانی که اسطوره های کودکیت بودند و شاعران رویاهایت. مردانی که سال هاست منامه، خاطرات مبارزه ی آن ها را به حافظه اش سپرده است و حال، تو برای همیشه در آن حافظه ها جای خواهی گرفت و جرعه جرعه آیه های نور را خواهی نوشید و اندیشه ات بیت بیت، شعر حماسه خواهد سرود.. ..

دست دراز می کنم و کتاب شعری از میان قفسه ی شکسته ی کتاب هایت برمی دارم؛ کتابی که پس از آن شب یورش دیگر نتوانسته سر بلند کند و دلش پاره پاره شده است. کتاب نمناک است گویا در اندوه تو دلش بر جای جای انگشتان تو گریسته و صدای نفس نفس هایت را در خودش حفظ کرده است.

روح شاعرانه ات در میان کلمه ها می رقصند. کلمات به جنب و جوش افتاده اند و از دوری دوست همیشگی شان بی تابی می

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.