پاورپوینت کامل همه چیز طبق ضوابط (طنز معاصر عرب) ۶۵ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
2 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل همه چیز طبق ضوابط (طنز معاصر عرب) ۶۵ اسلاید در PowerPoint دارای ۶۵ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل همه چیز طبق ضوابط (طنز معاصر عرب) ۶۵ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل همه چیز طبق ضوابط (طنز معاصر عرب) ۶۵ اسلاید در PowerPoint :

>

استاد «ایوب» خوش بخت ترین بنده ی خدا، با بخش نامه ی شماره ی ۱۶۳۹۸ وزیر – که اصلاح بخش نامه ی شماره ی ۱۶۳۹۷ بود – می رفت تا اتومبیل خود را از گمرک ترخیص کند.

اتومبیل هنگامی به گمرک رسیده بود که استاد ایوب طبق بخش نامه ی شماره ی ۱۶۳۹۶ آن را وارد کرده بود. در همان روز استاد ایوب فوری نزد «مطاوع افندی» – کارمند ویژه ی گمرک – رفت؛ کارمندی که پس از پرداخت (!) مراتب ابراز محبت و خوش آمدگویی از طرف ایوب، او نیز بی درنگ به ابراز محبت و خوش آمدگویی پرداخت.

در حالی که مطاوع افندی به انجام مراحل اداری برای ترخیص اتومبیل پرداخته بود، استاد ایوب از او اجازه گرفت تا به دست شویی برود و پس از چند دقیقه که برگشت، مطاوع افندی به او اطلاع داد بخش نامه ی جدید شماره ی ۱۶۳۹۷ از جانب وزیر صادر و به او ابلاغ شده است که طبق آن ورود اتومبیل های بنزینی و گازوئیلی ممنوع است!

با یک هدف بی غرضانه، استاد ایوب، افندی را به فنجانی قهوه دعوت کرد تا شاید هنوز از نوشیدن قهوه فارغ نشده بخش نامه ی جدیدی برای ترخیص اتومیبل از طرف وزیر صادر شود.

– توکل به خدا کن و بگو ای خدا!

هنوز سخن افندی تمام نشده بود که زنگ تلفن محل کارش به صدا درآمد. آن طرف خط، منشی جناب «همامیلی» رئیس بخش اتومبیل های گمرک بود که از افندی می خواست هر چه سریع تر نزد او برود.

اصول اصول!

جناب همامیلی به جوانی اشاره کرد که سنش اندکی از بیست گذشته بود و به افندی گفت: «جناب «ممدوح». .. اتومبیل او این جاست.»

مطاوع افندی تا سینه برای جناب ممدوح خم شد:

– خوش آمدی قربان!. .. حتما اتومبیل جناب ممدوح نه با بنزین حرکت می کند و نه با گازوئیل.

جناب همامیلی پاسخ داد: «کاملا!»

– پس تمام است سرورم. .. بخش نامه ی جدید وزیر شامل اتومبیل جناب ممدوح نمی شود.

– بله. تو می دانی که من در کارم همیشه پایبند به ضوابط و اصولم.

– شما به این موضوع معروفید قربان.

– به همین دلیل از تو می خواهم استشهاد اداری با امضای دو تن از کارمندان برایش درست کنی که اتومبیل جناب ممدوح نه با بنزین حرکت می کند و نه با گازوئیل.

– حرف معقولی است سرورم، بنویسیم با بوتان گاز حرکت می کند؟!

– نه!

– با الکل چطور است قربان؟

پس از کلی بگو و مگو، بالاخره تصمیم گرفتند که نوشته ای اداری تنظیم شود مبنی بر این که اتومبیل جناب ممدوح، نه با بنزین حرکت می کند و نه با گازوئیل؛ فقط با سوخت حرکت می کند!

خواب است و هنوز بیدار نشده؟

مطاوع افندی راهی طولانی را طی کرد تا به استاد ایوب این مژده را بدهد که با توجه به قضیه ی جناب ممدوح، به زودی اتومبیل او نیز ترخیص می شود. استاد ایوب از شادی در پوست خود نمی گنجید.

حتی او پرداخت مژدگانی مرسوم برای این نوع شادی ها را به افندی فراموش نکرد.

فردا صبح خیلی زود، استاد ایوب از خانه خارج شد تا با تهیه ی مدرکی ثابت کند اتومبیلش نه با بنزین حرکت می کند و نه با گازوئیل؛ بلکه با سوخت حرکت می کند! و در همین هنگام با نام رئیس اداره ای با خانه ی وزیر تماس تلفنی گرفت و پیش خدمت وزیر پاسخ داد که جناب وزیر خوابیده است. استاد ایوب خدا را شکر کرد زیرا وقتی وزیر خوابیده باشد دیگر نمی تواند بخش نامه ی جدیدی صادر کند.

امضای کارمند دوم مانده بود و وقت به سرعت می گذشت و او می بایست از فرصتی که خواب وزیر برایش فراهم آورده بود استفاده می کرد و کار اداری را به پایان می رسانید و در کمترین مدت، برای ترخیص اتومبیلی که به خاطرش مرخصی های استعلاجی و موقتی گرفته بود، اقدام می کرد.

دغدغه ای قوی او را در برگرفت. ممکن است جناب وزیر هنگام خواب هم بخش نامه ی جدیدی صادر کند؟ بله، چرا نکند؟ این دغدغه لحظه به لحظه بیشتر می شد به خصوص که یافتن کارمند دوم – کسی بایست به زودی برگه را امضا می کرد – حتما مشکلاتی هم به دنبال داشت.

به تلفن روی آورد و «عبدالدایم» پیش خدمت پاسخ داد: «بله سرورم جناب وزیر بیدار شدند.»

– چه خبر؟ کی بیدار شد؟

– همین الان سرورم.

– پس از بیداری بخش نامه ی جدیدی صادر نکرد؟

– نمی دانم قربان.

– خواب بود چی؟

استاد ایوب گوشی را گذاشت و به مسابقه با زمان پرداخت.

چاره این است!

روشن بود که وقتی استاد ایوب نفس نفس می زد و عرق از سر و رویش می ریخت و نامه ی اداری را به دست افندی می داد، افندی عصبی و بدخلق باشد.

استاد ایوب سنت حسنه ی پرداخت برای رفع عصبانیت و بدخلقی مطاوع افندی را به جا آورد.

افندی لبخندی زد.

هنوز افندی انجام مراحل اداری برای ترخیص اتومبیل را شروع نکرده بود که همامیلی او را خواست. غیبت افندی مدتی به طول انجامید و نگرانی، استاد ایوب را فرا گرفت. برخاست و به طرف تلفن رفت و شماره گیر را چرخانید.

– الو دفتر جناب وزیر؟

– بله قربان!

– لطفا بفرمایید جناب وزیر بخش نامه ی جدیدی صادر نکردند؟

– در چه مورد؟

– در مورد ورود اتومبیل.

– از کجا تلفن می زنی؟

– ایوب عبدالصبور هستم؛ رئیس اداره ی عمومی مشاورت گمرک.

– بفرمایید قربان، فعلا جناب وزیر بخش نامه ی شماره ی ۱۶۴۰۰ را که اصلاح بخش نامه ی ۱۶۳۹۹ است در مورد اتومبیل صادر کرده اند.

– محتوایش چیست؟

– ورود هر نوع اتومبیل، جز اتومبیل هایی که با بنزین یا گازوئیل حرکت می کنند ممنوع است.

– متشکرم. .. بسیار متشکرم.

– استاد ایوب گوشی را سر جایش گذاشت و از ته دل ناله ای چون بیماران کشید. مشکلش حل شده بود و نیازی به این مدرک اداری نداشت.

ای آسان کننده ی کارها!

هنگامی که مطاوع افندی وارد دفتر کارش شد، استاد ایوب با چهره ای شکفته از شادی با او روبه رو شد و گفت: «من از بخش نامه ی جدید وزیر مطلع شدم. .. خدا را شکر که مشکل حل شد. ..»

– کدام بخش نامه؟

– بخش نامه ی شمار ه ی ۱۶۴۰۰ که ورود هر نوع اتومبیل – جز اتومبیل های بنزینی و گازوئیلی را – ممنوع اعلام کرد.

– خب این یک ماده از بخش نامه است.

– مگر بخش نامه ی ماده ی دیگری هم دارد؟

– بله. گوش بده آقا! ورود هر نوع اتومبیل چهار دره ممنوع است و اتومبیل شما چهار در دارد!

استاد ایوب روی صندلی افتاد و چنان حالی به او دست داد که می خواست گریه کند و به سر و کله ی خودش بزند. افندی شروع کرد انگیزه ی بخش نامه ی جدید را – آن چنان که نمایند ه ی وزیر تلفنی به همامیلی گفته بود – برای استاد ایوب توضیح دهد: «مسئله به ارز مربوط می شود. وارد کردن لوازم یدکی درهای اتومبیل، هر ساله ۲۵۰۰۰۰ جنیه ی استرلینگ برای دولت مخارج دارد. پس اگر اتومبیل ها دو در داشته باشند، دولت تنها نیمی از این مبلغ را در مقابل خرید لوازم یدکی در اتومبیل ها می پردازد.»

– چه کار باید کرد جناب افندی؟

– افندی لب پایینش را به نشانه ی این که فکری به خاطرش نمی رسد و نمی تواند کاری کند، کشید. معلوم بود فکرش برای حل مشکل جدید به جایی قد نمی دهد.

اما هنگامی که استاد ایوب مقرری مرسوم برای به کار افتادن فکر را به مطاوع افندی پرداخت کرد، فکر افندی جرقه زد و به یاد قضیه ای افتاد که خلاصه اش چنین بود:

مدتی قبل یکی از هموطنان خواسته بود «هاون» وارد کند. هنوز هاون به بندر نرسیده بود که بخش نامه ی جدیدی از وزارت خانه مبنی بر ممنوعیت ورود دسته ی هاون و مجاز بودن ورود هاون تنها، صادر گردید و انگیزه اش نیز حمایت از صنایع دستی ساخت دسته ی بومی هاون بود! این هموطن خواهش کرد دسته ی هاون را برگردانند و ورود هاون بدون دسته را اجازه دهند و این درخواستش پذیرفته شد.

بنابراین، استاد ایوب نیز می تواند دو در عقب اتومبیل را بکند و به کمپانی پس بدهد. اما استاد ایوب از این راه حل – که شکل اتومبیلش را زشت می کرد – برافروخته نشد، و ترجیح داد در دفتر افندی منتظر بماند، شاید بخش نامه ی جدیدی صادر و مشکلش حل شود. اما افندی به او اطلاع داد که چه بسا بخش نامه ی بعدی برخلاف خواسته ی او باشد؛ مثلا ورود اتومبیل های پنج دره را آزاد کرده باشند، خب او آن وقت در پنجم را از کجا بیاورد!

حرف عاقلانه ای بود.

پس باید قبل از صدور بخش نامه ی جدید وزیر – که مشکل او را دو چندان می کرد – راه حلی می اندیشید.

بعد از بحثی طولانی، فکری به خاطر مطاوع افندی رسید و آن پیش نهاد سه راه حل داشت:

اول: استاد ایوب از جناب رئیس کل بخواهد و تعهد دهد که با لحیم کردن درهای عقب اتومبیل، آن ها را برای همیشه قفل خواهد کرد.

دوم: از جناب مدیر کل بخواهد قفل انگلیسی بزرگی روی در عقب اتومبیل از درون بزند و کلیدها را به گمرک بسپارد و تعهد دهد برای همیشه این قفل ها را باز نکند.

سوم: از جناب مدیر کل بخواهد گروهی از گمرک عهده دار قفل کردن درها با لاک و مهر شوند و روی لاک و مهر، مهر گمرک بزنند که این گونه باز کردن لاک و مهر محال است و در غیر این صورت استاد ایوب خودش را برای هر گونه مجازاتی که قانون گفته آماده می سازد. استاد ایوب پیش نهادهای سه گانه را یکی پس از دیگری تسلیم کرد و پاسخ هر درخواست دستوری بود که می گفت وی می تواند اتومبیل را برگرداند و اگر می خواهد اتومبیل وارد کند، برطبق بخش نامه ی شماره ی ۱۶۴۰۰ باید اتومبیل دو در را وارد نماید.

عمرش دراز باد!

یک روز، دو روز، سه روز گذشت و بخش نامه ی ۱۶۴۰۰ وزارت خانه با بخش نامه ی جدیدی تغییر نیافت. و در این مدت استاد ایوب با محل کار و منزل وزیر بارها تماس تلفنی گرفت و با شور و اشتیاق منتظر بخش نامه ی جدید بود. حتی بین او و «عبدالدایم» پیش خدمت منزل وزیر، اندک صمیمیتی ایجاد شد به خصوص در زمینه ی برگشت یا عدم برگشت وزیر از سفر!

وزیر برگشت اما بخش نامه تغییری نکرد. بخش نامه ی ۱۶۴۰۰ رکورد طولانی ترین بخش نامه را شکست و پس از بیست و دو روز -که بخش نامه همچنان اجرا می شد – استاد ایوب چاره ای جز این ندید که به برادرش در اروپا تلگراف بزند و اتومبیل را برگرداند و از او بخواهد تا برایش فولکس واگن دو در بفرستد. بعد اتفاقی افتاد که باعث رنجش خاطر استاد و تشویش همیشگی او شد؛ و آن شایعه ی قوی ای

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.