پاورپوینت کامل جانشین(طنزپرداز معاصر مصری) ۳۳ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
2 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل جانشین(طنزپرداز معاصر مصری) ۳۳ اسلاید در PowerPoint دارای ۳۳ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل جانشین(طنزپرداز معاصر مصری) ۳۳ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل جانشین(طنزپرداز معاصر مصری) ۳۳ اسلاید در PowerPoint :

>

سردرد مختصری پیدا کردم، همسرم «مرجانه» گفت: «باید دست از این سیگار کشیدن بکشی.»

کفش تازه ام برای پایم تنگ بود، گفت: «باید دست از این سیگار کشیدن بکشی.» هنگامی که با اتومبیل عقب عقب رفتم و چراغ پشت اتومبیل بر اثر برخورد با مانع شکست، فریاد زد: «کی دست از این سیگار کشیدن می کشی تا از این بدبختی ها راحت شویم؟» پایم از بالای پله ها لغزید و افتادم پایین و درد به درونم چنگ انداخت؛ باز مرجانه کلمات قصارش را درباره ی ترک سیگار تکرار کرد. او حتی سیگار را باعث بروز مشکلات گوناگون دیگری نیز می دانست. مثلاً هر بار که برق ناگهان قطع می شد، مرجانه به دلیل تاریکی ناگهانی، از کوره در می رفت: «کی می خواهی دست از این سیگار کشیدن برداری؟»

خوب است بگویم من هیچ وقت با او جر و بحث نمی کنم. از مدتی پیش – از وقتی که معلوم شد همیشه حق با اوست – ترجیح دادم گفت وگوهای ما یک طرفه باشد و از همان زمان، برای جلوگیری از هدر رفتن تلاش های فکری – که برای پیدا کردن نظریه ی صحیح باید صرف کنم – حرفش را می پذیرم چون نظریات صحیح واقعاً کم یابند؛ البته مرجانه همیشه از این نظریات، فراوان و آماده دارد.

وقتی که ثابت شد دخانیات ضرر دارد، خب چرا برای چراغ عقب اتومبیل مضر نباشد؟ و چرا دخانیات عامل تنگی کفش و قطع برق، نباشد؟

حقیقت این است که برای ترک سیگار خیلی فکر کردم تا از مشکلات بسیار خلاص شوم، مخصوصاً از وقتی که قطع برق افزایش یافت! اما تلاشم هیچ ثمره ای نداشت و وقتی مرجانه به سختی و با قاطعیت در برابرم ایستاد و برای ترک سیگار پافشاری کرد، حرفش را پذیرفتم؛ اما پنهانی سیگار می کشیدم چون همسرم پول مخصوص سیگار را – که در واقع تمامی مخارج می بود – قطع کرد. مرجانه از درآمدم حتی تا ریال آخر آگاه بود و همه ی پول ها را در اختیار داشت. در نتیجه، مجبور بودم از سیگار خودش بدزدم! او روزی چهار بسته سیگار می کشید و اگر پسرم «سامح» از قدرت اراده ام در ترک سیگار حیرت نکرده بود، برای خرید سیگار او را در نظر می گرفتم. دوستی مستحکم، پلی بود بین من و تنها پسرم. تازه، موقعی که من از قهرمانی های ورزشی دوران جوانیم حرف می زدم، او تنها کسی بود که با دقت به حرف هایم گوش می داد و گاهی هم با تعجب از من می خواست بعضی از مطالب را دوباره تکرار کنم؛ و این چیزی بود که باعث حیرت بسیار مرجانه می شد. اما حیرتش را در برابر پسرم ابراز نمی کرد. همسرم عقیده داشت، گوش دادن به حرف های من، تلف کردن وقت است؛ اما انکار نمی کرد- و حتی خیلی از مواقع خودش هم می گفت – که حرف هایم دارای خاصیت عجیبی است؛ مهمان های جاخوش کن را زودتر از خانه بیرون می کند.

به هر حال، تمام دل گرمی ام به پسرم سامح بود و تعجبی دوطرفه بین ما حکومت می کرد. همان قدر که حرف ها و قهرمانی هایم او را جذب من می کرد، همان قدر هم شیوه ی مردانه اش در رفتار با همسرش «سلوی» مرا به حیرت وامی داشت. همسرش را بدون اجبار و اکراه مجبور می کرد از شخصیت نیرومند شوهرش پیروی کند. همسرش به او عشق می ورزید و با ناز و کرشمه ی زنانه ای حرفش را رد می کرد؛ بدون آن که صدایش بلند شود. سامح نقش آقای واقعی را ایفا می کرد؛ بدون این که با لفظی خشن همسرش را برنجاند یا با رفتاری احمقانه احساساتش را جریحه دار کند.

سامح می توانست همسرش را قانع کند از عطر دل خواهش دست بردارد و عطری را که شوهرش می پسندد استعمال کند و بعد اعتراف کند که حق هم با شوهرش بود. مثلا سامح می توانست قالیچه ی جدیدی را انتخاب کند، غیر از قالیچه ی دل خواه همسرش؛ و بعد سلوی از او می پرسید: «چه قدر وقتم هدر رفت! قالیچه ای که تو انتخاب کردی زیباتر است، مگر نه؟»

او همیشه آقا بود.

او خود من بود؛ آن طور که من دلم می خواست. به هر حال، به دلیل صلحی که در خانواده ی ما وجود داشت، خدا را شکر می کردم. البته این صلح به برکت شش کلمه ای بود که هیچ وقت آن ها را تغییر نمی دهم: «هر طور که تو بخواهی، مرجانه.»

البته مرجانه، همیشه ی خدا مرا آزار نمی داد، بعضی وقت ها هم خیلی مهربان بود.

یک شب مرجانه با چهره ای گرفته با من روبه رو شد و گفت: «فرید! از شدت ناراحتی دارم می میرم.»

گفتم: «هر طور که تو بخواهی، خانم.»

اما فوری فهمیدم که چه گفتم و با سرعت به عذرخواهی و راضی کردنش پرداختم. مرجانه راز دلش را برایم فاش کرد:

فکرش را بکن فرید! الان فهمیدم رضوان – پیش خدمت امین ما – دزد از آب درآمد و هر روز از قوطی سیگارم – که سرش باز است – حدود بیست سیگار می دزدد!

ناخودآگاه آب دهانم را قورت دادم و سعی کردم خودم را با شنیدن این خبر تکان دهنده، حیرت زده نشان دهم و مجبور شوم در حالی که خود را به بی خبری می زدم بگویم: «بی شرف!»

سرش را با تأسف تکان داد: «چه بی شرفی! عادت داشتیم از خانه بیرون برویم و همه چیز را به امان خدا در اختیار او بگذاریم. تخم مرغ، دزد شتردزد می شود. کسی که امین است همیشه امین است.»

مرجانه پرسید: «حالا چکار کنیم؟»

گفتم: «هر چه تو صلاح می دانی». بالاخره نظرش بر این قرار گرفت که حین ارتکاب جرم دست گیرش کنیم. این قرار باعث خوش حالی من شد. فوری به رضوان گفتم س

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.