پاورپوینت کامل حالقه وصل ۱۸ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
2 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل حالقه وصل ۱۸ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۸ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل حالقه وصل ۱۸ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل حالقه وصل ۱۸ اسلاید در PowerPoint :

>

به پاس داشت هفته ی دفاع مقدس

شب سنگینی است. آسمان، پرده ی خون غروب را کنار نمی زند. شاید می خواهد چادر عزای خونین صدها سال پیش (عاشورای سال ۶۱ هجری) را بر سر کشد و تا صبح اشک شبنم بریزد. نسیم شب، میان دشت های جنوب غرب، آهنگ سینه زنی درختان را می نوازد. صدای دورِ ضربه ی طبل عزا، با ناله ی درختان در هم می آمیزد و چلچراغ کوچک صدها شمع عاشق که سیاهی شام غریبان را شکافته است، در پرده ی اشک نگاهم می لغزد. برمی گردم و چشم در چشم های معصوم «بهمن» می اندازم که پشت شیشه ی غبارگرفته ی قاب عکس، به رویم لبخند می زند و آهی می کشم و…

السّلامُ عَلَیک یا اَبَا عَبدِ اللّه وَ عَلَی الاَروَاحِ الّتی حَلَّت بِفِنائِک عَلَیک مِنِّی…

نزدیک ظهر است. عملیات تقریباً تمام شده است. در داخل این نونی ها (دژهایی به شکل حرف ن)، دشمن سنگرهای محکمی تعبیه کرده است که از هر طرف، مشرف به بیابان است. ما روی یکی از این نونی ها هستیم که در همین عملیات، سقوط کرده است. احساس تشنگی مفرط، مرا به سوی سنگری می کشاند، در آخرین نقطه ی کانال. داخل می شوم. قمقمه ی آبی آن جاست. دست دراز می کنم که بردارم، چشمم به سوراخی می افتد که از آن جا تمام دشت را می توان زیر نظر داشت. همان طور که قمقمه را بالا می برم، زردی آتش دهنه ی تانک دشمن به چشم می خورد و ناگهان صدای مهیب و همزمان با آن ها، در هم ریختن سنگر بغل، تکانم می دهد.

قمقمه را رها می کنم و بیرون می دوم. بلوکی سیمانی بر فرق یکی از بچه ها خورده و سرش را شکافته است. وقتی می بندمش، حتی لایه ی شفافی از مغزش را هم می بینم. زنده می ماند. خدا می خواهد و زنده می ماند. صدای ناله ی بی رمق دیگری به گوشم می خورد. خاک، نیمی از بدن یکی از بچه ها را پوشانیده است. تیرآهنی از روی سنگر، روی دستش افتاده و آن را قطع کرده است؛ به یک پوست بند است…

انفجار پشت انفجار. صحنه های مهیبی است. خاک و دود و آتش، فضا را پر کرده است. بچه ها مثل خوشه های گندم، درو می شوند. چهره های سوخته و خونی، طاقتم را بریده اند. نمی دانم چه کنم. دوباره از این سو به آن سو می روم. حتی برای مجروح ها هم کاری نمی توانم بکنم….

دو ساعت است که این وضع ادامه دارد. ناگهان صدای «علی اکبر» را می شنوم که گرد و خاک را پس می زند و جلو می آید:

– اینجا کسی نیست؟

– چرا! جلو بیا!

– امدادگر تویی؟

– بله، خودمم. آقای آهنگر هم هست.

به کنارمان می رسد. کسالت و خستگی و روحیه ی خرد، مرا مثل مرده کرده است.

– خدایا! فقط شما دو نفر مانده اید؟

با بی حالی تمام می خواهم جوابش را بدهم که می بینم پشت سرش بچه ها می رسند. نور امید بر دلم می تابد و لبخندی برگوشه ی لبم می نشیند.

– بهمن! بهمن آمد!

می خواهم بلند شوم و دنبالش بگردم که صدای گرمش را می شنوم؛ تنها صدایی که می تواند لبخندی از صم

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.