پاورپوینت کامل آن ها خواب خوابند ۴۰ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
1 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل آن ها خواب خوابند ۴۰ اسلاید در PowerPoint دارای ۴۰ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل آن ها خواب خوابند ۴۰ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل آن ها خواب خوابند ۴۰ اسلاید در PowerPoint :

>

مسعود، پسر یکی یک دانه ی تیمسار یغمایی، دوست صمیمی پدر بود. پدر می گفت: نمی دانم به درد ایران می خورد یا نه، ایران یک شیرمرد می خواهد، نه کسی که تو پر قو بزرگ شده باشد! مادر می گفت: مگر مسعود چه عیبی دارد؟ کارخانه اش را به کمک پدرش دارد راه می اندازد، قشنگی و مهربانی هم که تا دلت بخواهد!

پدر می گفت: قشنگی را می خواهم بگذارم سر قبرم؟ ایران یک دختر معمولی نیست که چشمش پی ناز و نوازش شوهرش باشد. او کسی را می خواهد که دنیا را با هم فتح کنند! مادر می گفت: مگر اسکندر مقدونی است بخواهد دنیا را فتح کند؟ چرا با این حرف ها او را از همه ی دنیا سوا می کنی؟ پدر می گفت: اختیار ایران با من است. اختیار هستی و شهناز را به تو دادم بس نبود؟ اصلاً اگر تو عرضه داشتی و یک پسر برای من می آوردی، حالا این مکافات ها را نداشتیم!

*

پدر گردن اسبش را نوازش کرد و گفت: «اگر به خاطر تیمسار نبود، هیچ وقت نمی تونستم تو کار عتیقه ها موفق شم.» آرام کنار هم رفتیم تا رسیدیم به آب نمای وسط باغ. می دانستم به چه فکر می کند، گفتم: «مسابقه می دی؟» سرش را تکان داد و من با شلاق به گرده ی اسب زدم. باید تا ته محوطه ی چمن کاری می رفتیم، بعد ساختمان را دور می زدیم و لب استخر می ایستادیم.

از اسب که پیاده شدم، پدر رسید. خندید: «پدرسوخته! خیلی ماهر شدی.» نشستیم لب استخر. پدر پیپش را روشن کرد و گذاشت گوشه ی لبش، بعد دستش را محکم زد به شانه ام و زل زد به چشم هایم و گفت: «گاهی مردها تو زندگی تصمیم هایی می گیرند که خلاف احساس شونه، می فهمی که؟» سرم را تکان دادم و گفتم: «می فهمم.»

*

اولین بار بعد از برگشتن مسعود از فرانسه که هم دیگر را دیدیم حسابی جا خوردم. یادم بود مسعود، قدِ بلند و شانه های ستبری داشت؛ اما حالا خیلی رنجور شده بود! در باغ که تنها شدیم ساکت بود، من دو تا سیگار روشن کردم و یکی را به طرفش گرفتم. عروسی من و مسعود خیلی زود سرگرفت. مادر، هستی و شهناز مدام دنبال خیاط، بزاز، پیراهن دنباله دار و قر و فرشان بودند؛ اما پدر می خواست بیش تر کنار او باشم. می گفت: «تو نباید مثل مادرت بشی!» خیلی ساکت و عبوس شده بود. به بهانه های مختلف صدایم می کرد توی اتاقش و از هر دری حرف می زد. یک هفته قبل از عروسی، روزی که مادر مسعود، آرایشگر و خیاط فرستاده بود، من و پدر داشتیم از آینده حرف می زدیم. مادر آمد توی اتاق، دستش را کوبید به صورتش و گفت: «نشستید با هم ورق بازی می کنید؟ پاشو بیا پایین!» پدر دستش را در هوا تکان داد، انگار داشت مگسی را می پراند، گفت: «از دست شما خاله خان باجی ها!»

مادر آمد جلو و گفت: «ایران با توأم، می دونی این ها رو از کجا پیدا کرده آورده؟» می خواستم بلند شوم؛ اما نگاه کردم به پدر و گفتم: «هرکی می خواهند باشند، حوصله شون رو ندارم. فقط لباس ساده باشد، وگرنه وسط عروسی درش می آورم و کت و شلوار می پوشم.»

لباس عروس را که پوشیدم مادر رویم را بوسید. در گوشش گفتم: «این که تجملیه! بیست کیلو وزن داره!» مادر چپ چپ نگاهم کرد. کلافه به موهایم اشاره کردم: «انگار یک کوه روی کله ام گذاشتن! هرچه به این آرایشگر نکبت گفتم موهام رو باز بذار، باز کلی موی مصنوعی چسبوند به کله ام! آخرش هوس می کنم برم زیر دوش آب!» مادر لبش را گاز گرفت. لباس را به خاطر مادر تحمل کردم؛ اما کفش را که قول نداده بودم. کنار مسعود ایستاده بودم که پچ پچ زن ها را شنیدم: «از داماد بلندتره!»با حرص کفش های پاشنه بلند را درآوردم و به هستی و شهناز گفتم: «حالا این ها رو نمی پوشیدم، چی می شد گیس بریده ها!» و با این که مسعود دستم را رها نمی کرد، رفتم و تا آخر مجلس سر جایم نشستم.

*

حالا که عکس های عروسی را یکی یکی نگاه می کنم و در آتش شومینه می سوزانم. به نظرم من و مسعود کنار هم عین دو وصله ی ناجور بودیم. مثلاً اگر هستی کنار مسعود بود، خیلی بهتر بود. یک دختر قلمی و کمرباریک که قدش تا سرشانه های او می رسید.

من همیشه با هستی و شهناز فرق داشتم. آن دو لنگه ی مادر بودند و من لنگه ی پدر؛ قدبلند، استخوان درشت، گندمی و به قول مادر چشم های وحشی و سرکش. پدر همیشه دلش پسر می خواست. او یک سرهنگ اسم و رسم دار و تاجری ثروت مند بود. همیشه دلش می خواست کسی راهش را ادامه دهد و بعد از او عنان کارها را به دست بگیرد.

مادر می گفت وقت به دنیا آمدنم، پدر روی پاهایش بند نبود؛ بهترین دکترها را بالای سر مادر آورده بود و به دکترها دوبرابر انعام داده بود تا به خیالش پسرش را سالم تحویلش دهند. وقتی بچه را در بغلش گذاشته و گفته بودند دختر است، بابا وا رفته و تا ده روز با هیچ کس حرف نزده بود. سه سال بعد، مادر، هستی را به دنیا آورده بود و بابا ده روز تمام از خانه رفته بود و هیچ کس نفهمیده بود کجا. هنوز هستی دو سالش نشده بود که شهناز به دنیا آمد و بعد از او وقتی فهمیدند که مادر دیگر نمی تواند بچه ای بیاورد همه ی امیدهای بابا نابود شد و او تصمیمش را گرفت.

باد در باغ پیچیده بود و برگ های زرد یکی یکی از درخت ها کنده می شدند و در باد می رقصیدند. پدر، آرایش گر آورده بود. مادر التماس کرد، پدر سرش فریاد زد. من جیغ زدم و گریه کردم؛ اما دیگر دیر شده بود؛ موهای مشکی ام کپه کپه روی زمین ریخته بود و دیگر هیچ گاه موهایم به آن بلندی نشد. پدر هر روز از خواب بیدارم می کرد و سوت زنان ورزش می کردیم. اوایل به زور از خواب بیدار می شدم و آن قدر سکندری می خوردم که تمام دست و پایم زخم می شد. پدر فریاد می زد: «ایران! این قدر بی خاصیت و بی عرضه نباش!»

پدر هرکجا که می رفت من را هم می برد. وقتی از پسرهای همکارهایش کتک می خوردم، می گفت: «انگار خون من تو رگ هات نیست! عین تنه لش ها کتک می خوری!» من دیگر پیراهن چین چینی تنم نکردم، با شمشیرم همیشه شکم عروسک های خواهرانم را پاره کردم و در مدرسه، همیشه با یکی دست به یقه بودم تا آن جا که دوره ی راهنمایی را با معلم سرخانه ادامه دادم. مادر بارها دعوا کرد، گریه کرد، قهر کرد؛ اما فایده ای نداشت و او از ترس هوو با پدر کنار آمد.

*

مسعود مرد بدی نبود. او از من توقع ناز و ادا و رفتارهای زنانه را داشت و من از او توقع مثل پدر بودن را. همیشه به من می گفت: «من ایران را آرام دوست دارم، آرام و بی هیاهو.» به خانه

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.