پاورپوینت کامل لبخند روی لبانش ماسیده بود ۲۰ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل لبخند روی لبانش ماسیده بود ۲۰ اسلاید در PowerPoint دارای ۲۰ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل لبخند روی لبانش ماسیده بود ۲۰ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل لبخند روی لبانش ماسیده بود ۲۰ اسلاید در PowerPoint :
>
چرخ دستی را به جلو هل می دهد لبه ی آن می نشیند. سرش را میان دست هایش می گیرد، چادر زنی به لبه ی چرخ گیر می کند. ناسزا می گوید: «چکار می کنی حمال؟» ساعت مچی عماد را از جیب شلوارش در می آورد، یک ساعت و چهل دقیقه به افطار مانده است. دهانش خشک و بدمزه است. ساعت را توی مشتش فشار می دهد؛ آه بلندی می کشد و زیر لب می گوید: «عماد…» صدای غرغر زنی می آید: «راه مردم رو بستی که چی بشه؟» پیرمرد تکانی می خورد و چرخش را تا آن جا که راه دارد به طرف دیوار می کشد. صدای نامفهومی از میان لب هایش شنیده می شود: «خرفت شده ام، دیگه به درد کار نمی خورم.» برمی گردد به عقب نگاهی می اندازد. زن ها با چادرهای سیاه شان می آیند و می روند. جوانی که پای چپش را به روی زمین می کشد و عینک دورفلزی روی چشم هایش دیده می شود، از کنارش می گذرد، نگاهش می کند، شبیه عماد است. قدمی بر می دارد، دنبالش می رود می گوید: «عماد…» جوان بر می گردد، پیرمرد را برانداز می کند و راهش را می کشد و دور می شود. پیرمرد باز کنار چرخش می نشیند، نفس نفس می زند و زیر لب می گوید: «عماد، اگر نرفته بودی جنگ، مجبور نبودم دنبال این چرخ بدوم و جون بکنم. مطمئنم که نمی ذاشتی. روزهای آخری که اومدی مرخصی، گفتی که اگر درسم تموم شد به استخدام شرکت نفت در می آم. دیگه نمی گذارم دنبال این چرخ بری.»
عماد را می بیند که روبه رویش ایستاده است؛ لبخند می زند و می گوید: «سر قولم ایستادم.» می گوید: «عماد مادرت رو می خواستی بفرستی سفر حج، یادت که نرفته…» عماد بلندبلند می خندد و قدمی جلو می گذارد و می گوید: «سر این قولم هم هستم.» دستش را روی کلاه بافتنی سیاه رنگ پیرمرد می کشد و می گوید: «هر وقت کنار این چرخ می بینمت، بند دلم پاره می شه؛ تو سرما، تو گرما چه طور طاقت می آری؟» پیرمرد می گوید: «مادرت که رفت زیر خروارها خاک.» کنارش می نشیند، پیرمرد دست او را در دستش می گیرد؛ سرد است. چشمانش را باز و بسته می کند. عماد رفته است، سردی دست او روی دستش مانده است. درست مثل آن روز سرد، نزدیکی های عید بود که خبرش را آوردند، در گلزار، در سردخانه وقتی سر پیکرش نشسته بود از لابه لای پلاستیک هایی که دورش پیچانده بودند، دست عماد را بیرون آورد؛ جای ترکش ها روی دست هایش بود و لکه های خون به سیاهی می زدند. دست های عماد را به لب هایش نزدیک کرد آن ها را بوسید، بوی گلاب می داد.
مادر عماد از بس به صورتش زده بود، گونه هایش کبود شده بود. پیرمرد نفس عمیقی می کشد و می گوید: «رفتی خط مقدم و اون وصیت نامه رو نوشتی، تو فکر کردی دل خوندنش رو، حتی شنیدنش رو داشتم؟» جعبه ی سیگارها را از جیبش در می آورد، یک نخ از آن را میان لب هایش می گذارد و کبریت می کشد… بلافاصله یادش می افتد روزه دار است و آن را توی جوی آب می اندازد. پسر بچه ای کنارش می نشیند و می گوید: «عمو… یه کم سواری ام بده…» چند شاخه گل لاله در دست هایش است و دو بادکنک سفید که نخ آن ها را به انگشتانش بسته است. توک زبانی حرف می زند و می گوید: «اولین داروخانه وایسا، قرص دل درد واسه ننه ام بخرم.» دوباره می پرسد: «عمو چند سالته؟» پیرمرد
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 