پاورپوینت کامل اِ… سلام! ۳۱ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل اِ… سلام! ۳۱ اسلاید در PowerPoint دارای ۳۱ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل اِ… سلام! ۳۱ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل اِ… سلام! ۳۱ اسلاید در PowerPoint :
>
شدت گردن دردم، نشان می دهد که امروز چه قدر خبر تنظیم کردم. کاش یک نرمش موضعی برای تسکین دردش بلد بودم! فقط تا جایی که یادم مانده، بهاره می گفت خلاف تصور عامه، دایره زدن، روش درستی نیست، باید جداگانه آن را به چهار طرف خم کرد. از شدت خستگی خُل شده ام و هی با خودم حرف می زنم. عجیب این است اکثراً به کار و فعالیتی مشغولیم که به رشته ی مان هیچ ارتباطی ندارد؛ این، باشگاه بدن سازی دایر کرده؛ آن، مدرس نقاشی شده. یکی سر از تلویزیون درآورده و دیگری به استخدام سازمان آتش نشانی درآمده…، باز به تو، پسر صاحب خانه که بدتر است، این همه سال پزشکی خوانده، حالا تاجر شده… بی خود دلداری ام نده، که حوصله ندارم. کار فرهنگی، درست؛ ولی چرا به این توجه نمی کنی که درآمد سالِ مان از حقوق یک فصل خیلی کارمندهایی که این قدر اعتراض می کنند، کم تر است و هیچ جا هم عنوان نمی شود.
«اتوبوسِ مسیرِ فلاحت، همین جا می آید؟» این را دخترِ قد بلندی که جلویت ایستاده می پرسد. جواب می دهی اطلاعی نداری… دختره ی حواس پرت، حداقل از وقتی نشریه به تو واگذار شده، پایین صفحه ی اول هر شماره، پایین صفحات تقویم روی میز، و کاغذهای تبلیغ، نشانی دفتر، جلوی چشمت بود، «بعد از سه راه فلاحت… »
هفته نامه ی «گل گندم» خریده، یقین، اهلِ بخیه است… با این سَر و پُز! بعید می دانم؛ حتماً می خواهد مثل خاله، داخل قفسه ها و کابینت ها، پهن کند… ازدواج کرده… پس از ما نیست… ثروتمند است. از کجا فهمیدی؟ داخل انگشت کوچک، و انگشت چهارم هر دو دست، انگشتر برلیان دار کرده. با این حساب ایشان، آن طرف جوی، ما، این وَر آب… ولی عین خودت، دیوانه است… چطور؟ از وقتی نشسته، چشم ها را بسته، کف دست ها را به کاغذ چسبانده و با فاصله ی شست و انگشت اشاره، طرح صفحه را قاب گرفته.
بی اختیار می چرخم به طرفش… ببین به گزارش سایت آفتاب، بذر آنلاین، به نقل از اکونومیست، همه را از این جا و آن جا کپی می کنند. آن وقت مردم مطالب ناب تمام تولیدی ما را می گذارند می روند دنبال این چند ورقِ زرق و برق دار… ولی انصافاً مطلب قارچ کُش های طبیعی باید خواندنی باشد… خوب است خواهش کنی، صفحه ی پنج را باز کند… نه، حمل بر خساست می شود. از آن گذشته، امثال این، مرا عنصر فرهنگی به حساب نمی آورند، چه رسد به مهندس.
اتوبوس، از دور نمایان می شود. با ذوق، از جا بلند می شوم و می گویم: «آمد» حتی سرش را هم بالا نمی کند، چه گنده دماغ! کنار خیابان می ایستم، تا اتوبوس، از راه برسد. آن وقت در اتوبوس درست روبه روی او، باز می شود. هر دو می رویم عقب و عین قهرها، کنار هم می نشینیم. سکسکه ام می گیرد. دستم را می برم جلوی دهانم، لب ها را به هم فشار می دهم، آب دهنم را جمع می کنم و یک جا فرو می دهم، اما بی فایده است؛ پشت هم سکسکه ها می آیند. از گوشه ی چشمم می بینم که چپ چپ، نگاهم می کند. زن جوانی که جلویم نشسته برمی گردد و با نگاه غضبناکش، به این سر و صداها اعتراض می کند! خودم هم نمی دانم این سکسکه که وقت و بی وقت می آید سراغم، به قول قدیمی ها از کجا عارض شده تا از پی علاجش برآیم.
حالا او به عطسه می افتد؛ چند عطسه ی پیاپی و پُرصدا. مسافر جلویی باز برمی گردد و با خشم، به من دندان قروچه می رود. دختر دولا می شود و دَم گوش خانم مسنی که جلویش نشسته، چیزی می گوید. زن، بعد از این که دوبار سرش را به علامت تأیید تکان می دهد، در کیفش را باز می کند و بسته ی دستمال را جلوی او می گیرد.
می فرمودید من خودم منبع دستمال کاغذی هستم. قرص مسکن، چسب زخم، لیوان، چاقو، ناخن گیر هم اگر خواستید، هست، خلاصه دریغ نفرمایید. ولی نخیر، مثل این که جدی جدی، خانم ما را داخل آدم به حساب نمی آورند!
ترمز محکمی تکان شدیدی به ماشین وارد می کند. مثل سایرین، پرت می شوم به جلو. صندلی جلویی هم با من حرکت می کند. بعد، بلافاصله همین طور که دو طرف صندلی جلو را گرفته ام، با آن به عقب کشیده می شوم.
زن جوان، دوباره چشم غره می رود! کاملاً واضح است؛ این ها با پوشاک و النگ و دولنگ به روز و گران شان، خودشان را جزء از ما بهتران می دانند، قلب یکی را هم که تسخیر کرده اند. یادت هست اوایل ورود به دانشگاه آن که زیاد می پرسید و زیاد حرف می زد، می گفتید پیردختر عقده ای، خیال می کند وقت کلاس و استاد، انحصاری است؛ یا در دوره ی خبرنگاری، تا مربی به تنظیم خبرهای آموزشی ایراد می گرفت می گفتید، شوهر ندارد سرش اطوار بیاید، تلافی اش را این جا در می آورد.
مگر من فقط گفتم؟… نه، ولی حسابی همنوایی کردی… ساکت!
دختری به محض سوار شدن، کمرش را تکیه می دهد به کناره ی یکی از صندلی ها و تند تند با کلیدهای لپ تاپ، کار می کند. برای حفظ تعادل، فقط موقع توقف یا حرکت، دست از کار می کشد. مدت هاست پس انداز می کنم، بلکه بتوانم یک لپ تاپ بخرم، ت
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 