پاورپوینت کامل من خوب، شما خوب؟ ۲۹ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل من خوب، شما خوب؟ ۲۹ اسلاید در PowerPoint دارای ۲۹ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل من خوب، شما خوب؟ ۲۹ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل من خوب، شما خوب؟ ۲۹ اسلاید در PowerPoint :
>
فوت و فن فناوری (۳)
در کلاس غوغایی به پا بود. هنوز درس شروع نشده بود و استاد به کلاس نیامده بود. هرکس چیزی می گفت و برای این که صدای شان به هم برسد، بیش تر داد می زدند. توی این شلوغی ها چند تا از بچه ها هم دور من و سارینا را گرفته بودند و با هیجان از کافی نتی که ما در آن مشغول به کار شده بودیم، پرس وجو می کردند. یکی از تعداد رایانه ها و امکاناتش می پرسید، یکی از ساعت کار و یکی هم از مقدار دست مزدمان؛ خلاصه هرکسی چیزی می گفت و من و سارینا هم نصفه و نیمه جواب شان را می دادیم و کارت کافی نت را به آنان می دادیم و به نوعی تبلیغ چنگیزنت را هم می کردیم.
این سر و صداها ادامه داشت تا این که در باز شد و انگار که برق شان قطع شده باشد، همه ساکت شدند و فقط بعضی ها با بی حالی جلوی پای استاد بلند شدند. درس این ساعت مان شبکه بود و اتفاقاً استاد هم از آغاز به کارمان در کافی نت خبر داشت. ایشان هم از من و سارینا در مورد چند و چون کافی نت پرسید و خواست که اگر مشکلی یا سؤالی در کار پیش آمد، با او مطرح کنیم که هم مشکل ما حل شود و هم برای بقیه ی دانشجویان باعث کسب تجربه شود. البته که در آخر هم یک قول پنجاه درصدی داد که اگر وقت داشتند یک سری هم به آن جا بزنند. خیلی خوش حال شدیم و کمی هم خیال مان راحت تر شده بود چون می توانستیم از کمک استاد استفاده کنیم.
بعدازظهر به تنهایی به کافی نت رفتم. آقاچنگیز در باره ی کارها سؤال هایی داشت که جوابش را دادم. کافی نت دیگر تقریباً راه افتاده بود و برای این که تبلیغی در روزهای شروع باشد، تا یک ساعت استفاده برای کاربران محاسبه نمی شد.
به سراغ یکی از سیستم ها که خالی بود رفتم و مشغول کار با آن شدم. تازه سرگرم کار شده بودم که یک صدای سلام لهجه دار من را متوجه خودش کرد. بدون این که برگردم حدس زدم چه کسی می تواند باشد. بله، مائده خانم، همسر دایی سارینا بود. مائده، اصلیتی آلمانی داشت و چند ماهی بود که با آقا سامان، دایی سارینا، عقد کرده بود. حالا داستان آشنا شدن شان و این که اصلاً چه طور به هم رسیده اند و یک دل نه، صد دل عاشق هم دیگر شده اند، در این مجال نمی گنجد، البته شاید بعداً برای تان تعریف کنم.
اما، قسمت جالب، موضوع مسلمان شدن مائده قبل از عقدشان بوده است. آقا سامان که برای ادامه ی تحصیل راهی سرزمین غربت، یعنی همان آلمان شده بود، شرط ازدواج شان را مسلمان شدن مائده گذاشته بود. مائده هم که دختری تحصیل کرده بود، گفته بود که باید در باره ی دین شما تحقیق کنم تا با آگاهی بیش تر بتوانم انتخاب کنم.
آقا سامان هم برای این که زودتر این کار را به نتیجه برساند، صبح و شب کارش شده بود جمع آوری منابع اسلامی و ترجمه برای او. البته در کنار آن سعی می کرد تا مائده، فارسی را هم دست و پا شکسته یاد بگیرد. یکی از کارهایی که من و سارینا برای کمک به دایی ایشان، در حصول امر خیر انجام می دادیم، همین کار تحقیق در باره ی دین خودمان بود برای تحویل به مائده. خدایی اش هم خیلی از موارد و نتایجی که به آن می رسیدیم، بیش تر شنیده و یا شاید خوانده و کم تر به آن دقت و عمل کرده بودیم. از رساله ی توضیح المسائل گرفته تا کتاب های معارف دبیرستان و دانشگاه را برایش خلاصه می کردیم و به آقا سامان یا خود او ایمیل می کردیم. همین باعث شده بود که ما هم با مائده دوست صمیمی شویم.
مائده خانم، بالاخره بعد از چندین روز و مطالعات و تحقیقات بسیار و بحث و جدل های فراوانی که با آقا سامان داشته به دین گرامی اسلام وارد شده و خیال دایی عاشق پیشه ی سارینا خانم را راحت کرده بود. سارینا تعریف می کرد که قسمت شیرین ماجرا موقعی بوده که مائده و دایی اش به ایران آمده بودند تا نامزد کنند. مراسم نامزدی به خوبی و خوشی به انجام رسیده بود و چند روزی عروس خانم مقیم منزل مادر شوهر شده بود. منزل مادربزرگ یا همان مادرشوهر مائده، در منطقه ی بالا شهر تهران بود. ما هم یک روز مهمان مادربزرگ بودیم و حسابی از کارهای مائده خندیدیم. انگار که یک پلیس امنیت اخلاقی، آن هم از نوع فعالش، در خانه بود. نوع لباس پوشیدن، غذا خوردن، اسراف نکردن، غیبت نکردن، تجمل و بیش تر از همه، خرافات ما شده بود دست مایه ای برای کم اعتبار کردن دین داری ما در برابر دین داری مائده. انصافاً هم همیشه حق با او بود و همه ی ما در برابرش کم می آوردیم.
سر شب قبل از این که شام کشیده شود، یک سینی غذا و میوه برای کارگر شهرداری برد و به اهالی خانه یادآور شد که از روزی تان انفاق کنید
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 