پاورپوینت کامل آمدید، نبودیم! ۲۷ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل آمدید، نبودیم! ۲۷ اسلاید در PowerPoint دارای ۲۷ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل آمدید، نبودیم! ۲۷ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل آمدید، نبودیم! ۲۷ اسلاید در PowerPoint :
>
پشت ویترین ایستاده ای و هم زمان که پاکت بستنی را مچاله می کنی، بین مانتوهای عجیب و غریب ویترین چشم می چرخانی. زرق و برق های الکی، برش ها و دوخت های عجیب و رنگ های جلف، هیچ کدام به چشمت نمی آید. فقط یکی، که آن هم قیمت اش سر به فلک می زند. زنی از طلا فروشی کنار مغازه بیرون می آید و تو می بینی که دسته ای پول را درون گونی برنجی خالی ای که زیر چادرش است، می گذارد. دخترکی که همراهش است مدام لیست درخواست هایش را برای زن تکرار و او هم با سر قبول می کند.
بچه ات را که با دست های نوچش شیشه ی مغازه را نقاشی کرده، بغل می کنی؛ دست هایش را به هم می چسبانی تا چادرت را کثیف نکند. نفس عمیقی می کشی و آن را در سینه حبس می کنی تا با قدم هایی بلند و تند از کنار تنگ های ماهی و سبزه های ریشه گندمی رد شوی که بچه دستش را به سمت قلک های سفالی کنار سبزه ها دراز می کند و با پا به شکم ات می کوبد. با دست پاهای بچه را می گیری و دلت برای دختر کوچولویت می سوزد که هنوز نیامده، برادر بزرگ اش برایش قلدری می کند. سر بولوز و شلوار بچه کلی چانه زده ای تا فروشنده حاضر شده سه تومان تخفیف بدهد و تو بخش اعظم پولت را خرج همین دو، سه تکه کرده ای. دلت می خواهد عید که می شود سر تا پای بچه نو باشد. پس قلک را به زور در پلاستیک خریدهایت جا می دهی. گوشه و کنار پاساژ، حراجی مانتو زده اند. نزدیک تر که می شوی رنگ چرک شان دلت را آشوب می کند و پارگی ها و ساییدگی های شان مطمئن ات می کند که همه دست دوم اند، اما فروشنده ادعای دیگری دارد.
از کنار خواربارفروشی ها که رد می شوی زیر چشمی قیمت ها را بررسی می کنی. همه ی قیمت ها یکی ست. بچه را روی دست دیگرت می گذاری و راهت را به سمت خیابان کج می کنی. چهارچرخی تامسون هایش را با نظمی خاص روی هم چیده و تو به این فکر می کنی که اگر بچه قدش می رسید و یک دانه از آن ها را از زیر می کشید شهر پر از پرتقال می شد؛ اما پیرمرد یکی از آن ها را برمی دارد و با لنگی تمیزش می کند و جار می زند: «تامسون دارم بدو… بدو که تموم شد…!» بچه عاشق تامسون است. شاید هم عاشق رنگ نارنجی یا شاید توپ هایی به این اندازه و وزن. عاشق هر چیزش که باشد دوباره دستش را دراز می کند. قبل از آن که با پا به شکمت بکوبد و خواهرش را زابه راه کند، جلو می روی. هزار تومان می دهی و یک دانه تامسون می خری. چشم های بچه دارد روی بقیه ی پرتقال ها می دود که سریع از آن جا دور می شوی.
درون تاکسی نشسته ای. بچه خواب است. معلوم نیست تامسونش را کجای خیابان قل داده است. یاد قدیم می افتی. اسفند بوی بهار را می داد. ترک و خورجین دوچرخه ی پدر پر بود از میوه و آجیل و شیرینی و خانه ی مهیای پذیرایی از مهمانان نوروز. دست های مادربزرگ حنا بسته بود و صورتش پر از خنده. عید که می شد تمام لباس های تان را نو می کرد؛ عقیده اش این بود، که اگر سال نو شود و ظاهر و باطن کسی نو نشود؛ همان کهنگی سال قبل، تا آخر سال برایش بدبختی می آورد. یاد مادربزرگ گلویت را می سوزاند. نگاهت را به سمت شیشه می چرخانی. پیاده روها شلوغ است. همه در تکاپوی عیدند. دوباره همان زن و دختر طلا فروشی را می بینی. زن با اخم چادرش را به دندان گرفته، گونی برنجی اش پر است و چند پاکت دیگر در دست دارد و با عجله به سمت اتوبوسی می رود؛ دخترش نیز گریان و غر زنان به دنبالش می دود. پیرمردی که کنارت نشسته پلاستیک اش را باز می کند. اسکناس هزار تومانی را بیرون آورده و نگاه می کند. رویش «نوروزتان پیروز، عیدتان مبارک» پرس شده است. پیرمرد متوجه نگاه راننده از آینه می شود. گلویش را صاف می کند: «کلک خوبیه نه؟ این جوری کمی پول کم تر به چشم میاد. همین هزاری ها دونه ای هزار و سیصد در اومده واسم… باورت می شه؟»
راننده نفس عمیقی می کشد و چیزی نمی گوید. یک باره نقشه ی کشور در ذهن ات جان می گیرد؛ گربه ا ی پریشان حال که تاج پادشاهی اش را چون کشکول درویشان در دست گرفته و به کمک چوب زیر بغل راه می رود. فکر بچه و خواهرش را می کنی. با نفس عمیقی که می کشی، می خواهی به خودت امید بدهی که آن ها نیز پا خواهند گرفت و رو
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 