پاورپوینت کامل تنگنا ۲۶ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
2 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل تنگنا ۲۶ اسلاید در PowerPoint دارای ۲۶ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل تنگنا ۲۶ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل تنگنا ۲۶ اسلاید در PowerPoint :

>

کتف و شانه هایش درد می کرد، انگار که از زیر آوار بیرون کشیده باشندش. کمی سیخ می نشست، و اندکی بعد، دوباره به صندلی می چسبید. درد، تک تک مهره های پشتش را یکی پس از دیگری طی می کرد. باز روز اولی که همدیگر را دیده بودند، به خاطر آورد: «چه قدر گُنده بَک و زشت شدی!» اولی را هم می دانست، و هم از این و آن شنیده بود؛ ولی دومی را نه. خَز جلوی ماشین را کنار زد؛ شناسنامه اش را برداشت، و عکس روی آن را با تصویر خودش در آینه، مقایسه کرد. حالا یک جفت چشم کم فروغ برایش مانده بود، و ابروهایی که اگر با مداد، ترمیم شان نمی کرد، تا ابرو، دو حرف کم داشتند. برعکس، همکلاسی دیروز، و همکار امروز، هیچ عوض نشده بود، همان طور قَلمه و شاداب، و البته رُک. آه سردی کشید.

دخترک را در آینه پایید. بچه ها تا با هم بودند، مرتب، آواز می خواندند؛ طوری که متوجه ی سر و صدای خیابان نمی شد؛ اما حالا او تنهایی، عین موش از پشت شیشه، ساکت بیرون را تماشا می کرد. همین که پشت چراغ قرمز ایستاد، آفتاب را دید که به پهلوی ساختمان بلند آن سمت سوی چهارراه، جان می کند. گردی سر اهرم دنده را با مشت بزرگش، لمس کرد. دو طرف فرمان را محکم چسبیده بود. سر به زیر داشت، و دنبال کلاچ و ترمز، می گشت. پدال سمت چپ را بی معطلی بالا آورد، و پدال راست را کم رمق، فشار داد. ماشین، بعد از یک تکان شدید، خاموش شد. صدای شوهرش مدام در سرش بود: «بی چاره ننه مون خدا بیامرز، می گفت عقل زن ناقصه، هی گوش نمی کردیم. ما خودمون دوازده سال مون نشده بود، سه پاچه می روندیم.»

راننده ی ماشین کناری صدایش را بلند کرد که: «والله دیگه از این سبزتر نمی شه.» دنده را جا زد، و برای چندمین بار متوالی از چهارراه گذشت، و وارد خیابان عریض روبه رو شد. چندبار زمزمه کرد: «آن جا جایم تنگ بود، دیوارش از سنگ بود»، از میان شعرهایی که بچه ها می خواندند، فقط همین یک بیت را از بس دوست می داشت، حفظ شده بود.

کنار پل فلزی که پهلو گرفت، دخترک که تا آن وقت بُغ کرده بود، با دیدن مادرش، شوقی کودکانه در چهره اش دوید. ماشین، توقف کرده و نکرده، دخترک از آن پیاده شد، و از سر کوچه تا دم خانه را دوید. کنار مادرش که رسید، تازه یاد زن، افتاد. سر برگرداند، و دست تکان داد. مادرش هم به علامت قدردانی سری جنباند.

آمدن مرد را همیشه از گازدادن زیاد، در سربالایی کوچه می فهمید، و بوی تند سیگار، که هرجا می رفت، با او بود. وقتی از سر ساختمان می آمد، پشتی را از هر جا که بود، برمی داشت، و زیر سر می گذاشت، و از درد، به خود می پیچید. طاقت شنیدن کوچک ترین صدایی را نداشت؛ یک بار ساعت را زیر لگد می گرفت، و بار دیگر، از قُل قُل سماور بهم می ریخت، و آن را به بیرون، پرت می کرد و اندکی بعد، آب و پَر بود که از قفس جلو در اتاق، پایین می ریخت.

راهنما را پایین زد، و با احتیاط، به خط وسط نزدیک شد. مدتی طول کشید تا توانست با ماشین های آن سمت، هم مسیر شود. باد پاییزی برگ های زرد و نیمه خشک درخت ها را می تکاند، و در فضا می پراکند. ناگهان چیزی به شدت با شیشه ی جلو برخورد کرد. تا جایی که توانست پدال ترمز را فشرد. بوق ممتد وانتی که با سرعت از کنارش گذشت، مثل خش روی آهنِ رنگ خورده، فضای جاده را خراشید.

باد، شدت گرفت. خاک و برگ بود که همراه باد می چرخید. و او زیر پوست کلفت دست های درشتش، استخوان های کوچک خردشده ی گنجشکی که از لای سپر، و بدنه ی ماشین بیرون کشیده بود، حس می کرد. روی تشک عقب ماشین زانو زد. بوی ترشی سیب را یک نفس بالا کشید. سطل کنار پنجره تا نیمه پُر بود، از سیب های نیم خورده، و آشغال هایی که بچه ها ریخته بودند. جای دندان های بچه ها را که روی سیب ها دید، شادی در قلبش لانه کرد.

بسته ی آشغال را در زباله دان پارک ریخت. وقتی برگشت، کف پوش ها را بیرون آورد. اولی را که پای شمشادهای کنار خیابان می ریخت، با خودش گفت: «کاش زودتر راضیش کرده بودم، همون موقع که اون سرش رو زمین گذاشت. پنج سال. .. چه سخت گذشت.» آهی کشی

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.