پاورپوینت کامل قول و قرار ۱۹ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
1 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل قول و قرار ۱۹ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۹ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل قول و قرار ۱۹ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل قول و قرار ۱۹ اسلاید در PowerPoint :

>

می¬گویم: «مادر جان! خوب منو هم بذار لابه¬لای اونا بیام، مگه چی می¬شه؟»

ابرویی بالا می¬اندازد و به پدرش اشاره می¬کند و با خنده می¬گوید: «حاج خانوم! شما سن و سالی ازتون گذشته اول باید اجازه¬ی شوهرتون رو بگیرید و ببینید می¬تونید برید بیرون یا

نه؟!»

حاجی، استکان چایی¬اش را برمی¬دارد و به لب¬هایش نزدیک می¬کند. می¬گویم: «تو نمی¬خواد بین من و باباتو به هم بزنی!… حاجی راضیه. تو این سی سال یادم نمی¬آد یه بار

گفته باشه نرو، نیا!… خودش می¬دونه زنش دست از پا خطا نمی¬کنه!»

لب¬هایش می¬لرزد. می¬گویم: «نمی¬خواد خنده¬تو جمع کنی و برای من فیلم بازی کنی. فکرکردی نمی¬شناسمت؟ خودم بزرگت کردم! می¬دونم تمام اینا برای اینه که منو نبری!»

از گوشه¬ی چشم نگاهی به پدرش می¬کند و می¬گوید: «حاجی! شما راضی هستی خانومت بین یه لشکر مرد، بره…. »

حاجی استکان چایی¬اش را روی زمین گذاشت و گفت: «شما یه لطفی کن، منو درگیر دعواهای مادر و پسری¬تون نکن!»

محمّد شانه¬ای بالا می¬اندازد: «بالاخره از ما گفتن بود! خوب نیست زن بدون اجازه¬ی شوهرش بره گشت¬و¬گذار!»

حاجی با صدای بلند می¬خندد: «ای پدر صلواتی! یه جوری حرف می¬زنه که انگار نمی¬دونم زنم داره برای زیارت ضریحِ آقا منت¬ جناب¬عالی رو می¬کشه!»

لب¬هایم برای گفتن حرفی از هم باز می¬شود که می¬گوید: «مامان! از شوخی گذشته، نمی¬ذارن شمارو ببرم. اون کاروان مخصوص رزمنده¬های جانبازه.»

سرم را بالا می¬گیرم و می¬گویم: «خوب منم ننه¬ی یکی از همونام! تازه بیشتر؛ ننه¬ی رئیس کاروان¬شونم!»

خنده¬اش می¬گیرد. با سرِ انگشتانش به ریش پر¬پشت و سیاهش دستی می¬کشد و زمزمه می¬کند: «لااله¬الاالله! چی¬کار کنم؟ من که حریف شما نمی¬شم. آماده باشید بریم و ببینیم

چی می¬شه؟ اما یه شرط داره!»

ذوق¬زده و خوش¬حال می¬گویم: «هر¬چی باشه قبول!»

***

کنارم می¬ایستد و توی گوشم می¬گوید: «برو ویلچر اون بنده¬ی خدارو بگیر و به سمت ضریح هدایت کن که کسی اعتراض نکنه!

باعجله به طرف همان جانبازی که محمد اشاره کرده -است، می¬روم و می¬گویم: «سلام مادر!»

نگاه معتجبش باعث می¬شود، بدون آن¬ که چیزی بپرسد، بگویم: «من مادرِ اون آقای پاسدار هستم که اون گوشه واستاده. کلی التماس کردم تا بذاره به بهانه¬ی شما برای یه¬بارم که

شده بیام و ضریح آقارو از نزدیک دست بزنم و ببوسم!»

لبخندی روی لب¬های مرد می¬نشیند. در کل سی ـ چهل نفری بیشتر نیستیم. با سلام و صلوات وارد صحن می¬شویم و خادم¬ها درها را پشت سرمان می¬بندند.

چند نفری از جانبازها، عصاها و بندوبساط¬¬شان را می-اندازند و با یک پا، لی¬لی¬کنان به سمت ضریح می¬دوند.

بعد از سی¬سال زندگی¬ کردن در مشهد، اولین¬بار است که صحن را این¬قدر خلوت می¬بینم. مردهایی که هم سن¬ و ¬سال پسرم هستند، زار¬زار گریه می¬کنند. عدّه¬ای

سینه¬خیز خود را به ضریح می¬رسانند و به آن می¬چسبانند.

به خودم که می¬آیم، می¬فهمم دسته¬های ویلچر را رها کرده¬ام و دارم اشک¬هایم را پاک می¬کنم. در میان اشک¬هایم جانبازی که به من سپرده شده¬ ب

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.