پاورپوینت کامل رنگین کمان زندگی من! می آیی؟ ۱۲ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
2 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل رنگین کمان زندگی من! می آیی؟ ۱۲ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۲ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل رنگین کمان زندگی من! می آیی؟ ۱۲ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل رنگین کمان زندگی من! می آیی؟ ۱۲ اسلاید در PowerPoint :

>

زمانی که از جنگ، جز صدای آژیر و شکستن دیوارِ صوتی و خاموشی چنددقیقه ای، چیز دیگری نمی دانستم، هنگامی که واژه ی جنگ و حمله ی هوایی برایم یک سرگرمی شیرین بود، وقتی که از خاموشی و آژیر خطر، تنها برای خنده و بازی در تاریکی استفاده می کردم و موقعی که زیرزمین خانه را سوپرمارکت کرده و چند روزی سرگرم این بازی مسخره شده بودم، از جنگ چیزی نمی دانستم.

جنگ برایم تنها بازی پرسروصدایی بود که چند دقیقه بیش تر طول نمی کشید؛ چون زندگی ام روال عادی خود را طی می کرد: همان خرید روزانه، همان در پیِ لباس جدید رفتن، همان در صف ایستادن همیشگی و همان مهمانی ها و پارتی های دوستانه. از جنگ، تنها گاهی از رسانه ها چیزهایی می دیدم یا دورادور می شنیدم.

تا یک روز که کوبه ی در به صدا درآمد؛ احضاریه ای بود برای شرکت در جنگ، برای دفاع از «مرز میهن» و مرز میهن برایم واژه ای غریب و هولناک بود. زندگی ام رنگ دیگری به خود گرفت. هر روز و هر لحظه در انتظار خبری مرگ آور و دردبار بودم تا هستی ام را در هم شکند. دیگر خبری از زندگی روزمره نبود. دیگر جنگ، فرسنگ ها با من فاصله نداشت، بلکه در درونم بود. با هر نفس، وجودش را حس می کردم. با گذشت هر لحظه، آن را لمس می کردم. وجودش آتشین، سوزان و جگرسوز بود. زمان سپری نمی شد.

سال ها می گذشت؛ ولی زمان فقط دقیقه ای را نشان می داد. خانه دیگر رنگ همیشگی را نداشت. همه جا مثل دل من، غبارگرفته و چرکین بود. دل نگرانی امان نمی داد، تا یک روز که باید می آمد، نیامد! باز هم نیامد تا این که دیوار غم بر دلم خراب شد. آن چه می ترسیدم، برایم پیش آمده بود. از او هیچ خبری نبود. نمی دانستند زنده است یا نه؟ حالا چه باید می کردم؟ سرگشته و حیران مانده بودم؛ سردرگم این زندگانی. چه باید می کردم؟

پس از ماه ها، دوباره کوبه ی در را کوبیدند و گفتند او زنده است و در اسا

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.