پاورپوینت کامل نیلوفرهای پژمرده ۱۴ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل نیلوفرهای پژمرده ۱۴ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۴ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل نیلوفرهای پژمرده ۱۴ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل نیلوفرهای پژمرده ۱۴ اسلاید در PowerPoint :
>
آن روز صبح، همین که وارد حیاط شد و چشمش به گل های نیلوفر افتاد، بغض غریبی در گلویش چنگ انداخت. سعی کرد سوزش اشک را نادیده بگیرد. دست خودش نبود. هروقت نگاهش به گل های نیلوفر می افتاد مرغ خیالش به سوی او کشیده می شد. وقتی را به خاطر می آورد که پسرش گل های نیلوفر را آب می داد و او با لبخندی که بر لب داشت کنار حوض نشسته بود و قربان صدقه ی پسرکش می رفت. گل های نیلوفر انگار جان داشتند! گلبرگ های لطیف شان همیشه به طرف مسعود خم بود و او چه عاشقانه گل هایش را پرورش می داد. روز رفتنش بعد از این که ساعتی را با دقت تمام به گل هایش رسیدگی کرد، رو به زن کرد و گفت: «مادر! زحمت بزرگ کردن من به دوش شما بوده است. حالا هم، خواهش می کنم از این گلای نیلوفر تا برگشتن من از جبهه مراقبت کن.» نگاه عاشق مادر، گویای قبول مسئولیتش بود.
-حتماً مسعود جان.
گذر خاطره، آرامش کرد. از پله ها که پایین آمد، کنار حوض رفت. صورتش را شست، آسمان را نگاه کرد. نور آفتاب از میان ابرها تلاش می کرد تا به گل های نیلوفر برسد. کنار آن ها نشست. باریکه ی نور، خود را از سیاهی ابرها به نیلوفرهای زیبا رساند.
ساعت دوازده بود. زن مشغول غذا پختن شد. رادیو را روشن کرد تا ببیند آیا از جنگ خبر جدیدی هست یا نه؟ خبر تازه ای نبود. از جا برخاست. پارچ آب را برداشت تا به گل های نیلوفر آب بدهد. نور آفتاب در زلال آب گلدان نمایان بود. بعد از گذشت یک ماه، گل های نیلوفر همان طور سر حال بودند.
اما آن روز که رفت تا به گل ها آب بدهد، گل ها پژمرده شده بودند. نگران شد. جواب مسعودش را چه باید می داد. او قول داده بود تا از گل های نیلوفرش مراقبت کند. همان طور که زیر لب قربان صدقه ی گل ها می رفت آن ها را قسم داد که آبرویش را جلوی مسعودش نبرند. گل ها انگار فهمیده باشند کمی با وزش باد تکان خوردند. ته دلش قرص شد. هردفعه که از کنار پنجره رد می شد، به گل های نیلوفر سر می زد.
صبح شنبه رفت به گل ها آب بدهد. یکی از گل ها خشک شده بود. ظرف آب از دستش رها شد. خودش هم نمی دانست چرا از پژمردگی گل ها احساس بدی پیدا می کرد. همان باد و گرد و خاکی که چند روز پیش برپا شده بود، دوباره بلندشد. تا روز چهارشنبه هروقت به حیاط می رفت تا ب
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 