پاورپوینت کامل از گوشه و کنار زندگی ۳۰ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
2 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل از گوشه و کنار زندگی ۳۰ اسلاید در PowerPoint دارای ۳۰ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل از گوشه و کنار زندگی ۳۰ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل از گوشه و کنار زندگی ۳۰ اسلاید در PowerPoint :

>

این روزها از کنار هر کس که می گذری داستانی از زندگی اش تعریف می کند و آدم را در حیرت فرو می برد که چه قدر دنیا و مسائل و مشکل های آن عجیب و غریب شده اند. شما چه قدر از این مشکل ها را دارید و یا شنیده اید. هیچ شده به حرف های دوستان و بستگان خودتان گوش کنید و راه حلی برای آن بیابید؟

واقعاً وقتی با مسائل و مشکل های اطرافیان روبه رو می­شویم باید چه کنیم؟ خیلی ساده لوحانه شروع به قضاوت، ارائه ی راه حل و پیشنهاد و نصیحت کنیم؟ یا احتمال دهیم که همواره ممکن است جنبه­های ناپیدای دیگری هم در میان باشد که از چشم ما پوشیده است؟

* اسمم زهرا است. حالم خیلی بد است. دخترعموی جوانم دو روز پیش به طرز مشکوکی وفات کرده است. می دانید بیش تر از شوکه شدن خبر وفات دخترعمویم از چه چیزی شوکه شدم و ناراحت هستم؟ تازه بعد از وفات دختر عمویم، خبردار شدیم چهار سال است که از همسرش جدا شده است و حتی پدر و مادرش هم خبر نداشتند. به خاطر حواشی طرح بحث طلاقش در خانواده و فامیل به همه گفته بود همسرم برای کار به هندوستان رفته است و من هم سالی یک بار به او سر می زنم. در ذهنم حرف های چهار ساله ی خودم مرور می شد. این که چه قدر با او بحث می کردم که چرا به خاطر علاقه ات در ایران ماندی و نزد همسرت برای زندگی نمی روی؟ چرا برای بچه­دار شدن اقدام نمی کنی؟ و چرا. .. و چرا؟ چه قدر دنیایش از من دور بود و من غافل.

* اسمم لیلاست. چند سالی است که در تلاش برای بارداری دوم هستم؛ ولی به نتیجه نرسیدم. اوایل دنبال دکتر و درمان نبودم، الآن دو سالی است که در حال دکتر رفتن و آزمایش و بررسی جدی هستم. دکتر آخری که رفتم به سرطان دهانه ی رحم مشکوک شد. آزمایش ها و بررسی ها نیز موضوع را تأیید کرد. امروز به یک مهمانی فامیلی زنانه رفته بودم. باز مثل همیشه خانم بزرگ های فامیل دوره ام کرده بودند که چرا به یک بچه قانع شدم؟ چرا برای دومی اقدام نمی کنم و. ..؟ تمام اضطراب ها، دغدغه ها، نذر و نیازهای چندساله جلوی چشمم آمد. یاد آخرین جلسه ی دکتر افتادم و این ‎که بعد از گرفتن جواب آزمایش ها با چه حال نزاری به خانه برگشتم. انگار که همه ی استرس ها و فشارها، یک باره درونم جمع شد و یک دفعه منفجر شد! با صدایی بلند زدم زیر گریه و خطاب به همه ی نصیحت گران با صدایی که از خودم نبود، بلکه از فشارهای نهفته از اعماق وجودم بود، گفتم: من بچه می خواهم؛ ولی بچه دار نمی شوم. دست از سرم بردارید. با این حرف های تان شکنجه ام نکنید.

* پنج شنبه ی قبل به خانه ی یکی از دوستان قدیمی برای مهمانی رفته بودم. چه قدر خوش گذشت. دوستان قدیمی چندساله و مهمانی خودمانی. موقع برگشت به یکی از دوستان که خانه ی شان حوالی خانه ی ما بود پیش نهاد دادم که بیاید با ماشین من برگردیم. خودش را خیلی دوست داشتم و از خودش بیش تر عاشق دختر ده ساله اش بودم. دختری با همه ی ظرافت ها و هنرمندی های دخترانه و مبادی آداب، اجتماعی و کدبانو؛ چیزی که چندسالی بود در دخترهای ده ساله کم تر می دیدم. البته آن روز دخترش همراهش نبود. من هم از فرصت استفاده کردم و بیش تر طول مسیر را به بحث بچه ی دوم پرداختم. ابتدا خیلی با آرامش موضوع را طرح کردم؛ ولی کمی که گذشت هیجان زده گفتم: تو خیلی خودخواهی، به فکر تنهایی بچه ات نیستی. عاشق اشتغال و کارت شدی و صبح تا شب به کارت چسبیدی و… و… و… خیلی گفتم. همین طور که داشتم رانندگی می کردم، دلایل مختلف برایش آوردم که هر چه زودتر باید حجم اشتغالش را کم کند و به اقدام برای بچه ی دوم بپردازد. برایم جالب بود که دوستم تمام مدت سکوت کرده بود. حرف هایم که تمام شد، در حالی که تصورم بود کاملاً قانع شده است و توانستم تحولی مثبت در ذهنش ایجاد کنم، گفت: «همسرم بیش از دو سال است خانه را ترک کرده است و رفته است. نه تنها نفقه نمی دهد و هیچ سراغی از ما نمی گیرد؛ بلکه پول یارانه ی ما هم به حساب او واریز می شود. کار می کنم به خاطر هزینه های زندگی خودم و دخترم…»؛ دیگر نه چیزی می شنیدم نه چیزی می دیدم. فقط ترمز کردم.

* بالأخره بعد از چندماه مقدمه چینی، همسرم را برای بچه ی دوم راضی کردم. بارداری اولم خیلی سخت بود و بعد از بارداری نیز مشکل های جسمی و روحی زیادی گریبان گیرم شد؛ برای همین همسرم رغبتی به بچه ی دوم نداشت. همسرم فقط یک شرط گذاشت و این بود که چون به خاطر اختلال های شدید هورمونی در دوران بارداری دچار بیماری هایی شده بودم که کاملاً هم درمان نشده بود، باید دکتر روان پزشک شرایطم را تأیید کند. با شرطش موافقت کردم. در رؤیاهایم با بچه ی جدید بازی می کردم، برایش لباس می خریدم و… بالأخره د

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.