پاورپوینت کامل سایه ۳۰ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل سایه ۳۰ اسلاید در PowerPoint دارای ۳۰ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل سایه ۳۰ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل سایه ۳۰ اسلاید در PowerPoint :
>
دانههای درشت عرق بر پیشانی بلند زن می نشیند. دستیار اتاق عمل مدام آن ها را به خورد دستمال میدهد.
ـ خانم دکتر، دکتر مظاهری اومدن بخش، میخواید بفرستم دنبال شون؟
دکتر دست خونیاش را به علامت خیر بالا میبرد و می گوید: «تا بیاییم به دکتر بگیم کار تموم شده. پنس ده… مواظب باشید مریض افت فشار پیدا نکنه.» دکتر همه ی حواسش را جمع میکند و طولی نمیکشد که پنجههای پرتوان او به طفل چنگ میاندازد و شاهرگ حیاط او را به وسیله ی قیچی قطع میکند. کودک را وارونه در بین زمین و هوا نگه میدارد. فقط چند ضربه کافی است تا نوزاد از خلوتی که در این چند ماه داشته است، بیرون بیاید. با دقت به پشتش ضربه میزند و او را برای ورود به دنیا هشیار میکند. طفل که انگار از این وضع چندان احساس رضایت ندارد؛ چون نوشابهای که درش را بی مقدمه گشوده باشند با تمام توان امواج صدای گریهاش را بیرون میریزد. لبخندی بی رمق بر چهره ی خسته ی دکتر مینشیند.
ـ خوش اومدی کوچولو. زیاد از دست من دلخور نباش. تو آخرین بچهای هستی که امروز از من کتک می خوره!
پرستار با پارچه ی سبزرنگی که در دست دارد بچه را از میان دست دکتر میقاپد.
ـ بیا فسقلی الآن سرما میخوری. مامان، بابات پدرمو در مییارن!
دکتر بیهوشی، همان طور که بالای سر مریض کشیک میدهد از پشت فریم عینک مستطیل شکلش چشمانش را ریز میکند و به چهره ی عبوس نوزاد زل میزند. جراح دست هایش را با آن دستکش های خونی بالا میگیرد. دستورات لازم را به دستیاران میدهد و از اتاق عمل بیرون میرود. دست هایش را میشوید. برای لحظهای ضعف میکند و تمام سنگینی تنش را به دیوار میدهد. پرستار متوجه حالت غیرعادیاش میشود به سمتش میرود.
ـ چی شد خانم دکتر؟ امروز خیلی خسته شدین. برین تو اتاق پرستاری استراحت کنین تا براتون آب قند درست کنم.
پزشک با بی حالی میپرسد: «ساعت چنده؟» و می شنود «از ده گذشته خانم دکتر.» ابروهای باریک دکتر در هم گره میشود. تا به خانه برسد ساعت دوازده شده است. خودش را مثل جسدی بی جان روی مبل ولو میکند. اتاق چون شبحی سرگردان دور سرش تاب میخورد؛ صدای جرینگ جرینگ آهنگی که قاشق در لیوان آب قند سر داده، او را به خود میآورد.
ـ خانم دکتر آب قند. فشارتون افتاده.
دکتر پوزخندی میزند و لیوان را از دست پرستار ریزنقش میگیرد و می گوید: «از صب تا شب مواظبیم فشار مریضا بالا پایین نشه، غافل از این که فشار خودمون از دست در رفته!» هنوز شیرینی آب قند در کامش گم نشده است که سعی میکند خودش را جمع وجور کند و به راه بیفتد. پله ها را دوتا یکی می کند و به سرعت قدم هایش اضافه می کند. صدای زنگ موبایلش او را به توقف میکشاند. با هر لرزشی که گوشی در دستش دارد دلش بیش تر میلرزد. شماره ی رضا که برای چندمین بار روی صفحه ی گوشی حک شده، در مردمک چشم هایش میدرخشد. دکمه را فشار میدهد.
ـ الو رضا دارم میام. الآن راه میافتم.
– امشب هر دومون بدقولی کردیم. منم کاری برام پیش اومد نتونستم سر وقت بیام خونه. وقتی اومدم ریحانه همه ی چراغا رو خاموش کرده بود رفته بود تو اتاقش. فکر کنم خیلی از دست مون عصبانیه.
زن خسته و بی رمق پاسخ می دهد: «ای وای! تو اتاق عمل که بودم فکر میکردم تو خونهای نمیذاری حوصلهاش سر بره تا من بیام.» دیگر بقیه ی حرف های مرد را نمی شنود. گوشی را قطع میکند و همین که میخواهد آن را در کیفش جا دهد حس کنجکاوی برای خواندن پیامکی که روی گوشیاش ثبت شده مثل پیچک از درونش سر بر میآورد. «لازم نیس بیای خانم دکتر. مطمئن شدم بچههای مردم واجب تر از بچه ی خودتن!» زن با ناراحتی از بیمارستان بیرون میرود. پشت رل ماشین که مینشیند تمام فکرش را چهره ی اخم آلود ریحانه پر کرده است. سعی میکند خودش را آرام نشان دهد و به رانندگی مسلط شود.
پشت چراغ قرمز با خودش زمزمه می کند: «آخه دختر خوب! چه می دونی تو دلم چی می گذره! صد نفرو درمان کنی و بچه هاشونو بدی دست شون؛ اما برای خودت هیچ کاری نتونی بکنی!» سر میچرخاند و متوجه پیکان سواری که کنار دستش ترمز کرده و منتظر چراغ سبز است، میشود. زن کودکی را که در آغوشش به خواب رفته به صورتش میچسباند و می بوسد. به یک چشم به هم زدن ماشین پیکان از جا کنده میشود و راهش را در پیش میگیرد.
قطرهای اشک مثل باران بهاری بر گونه ی زن سر میخورد و روی دستش میچکد. حس سردی و رسوخ اشک بر پوست دستش به او تلنگر میزند. احساس خستگی میکند. چه قدر این روزها شانههایش از بار قرضی که برای خانه ی جدیدشان بر دوش دارند بی رمق شدهاند. تا قبل از این فکر میکرد برای احساس رضایت بیش تر از زندگی احتیاج به خانه ی بزرگ تری دارند؛ غافل از این که فضای بزرگ تر، دیوارها
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 