پاورپوینت کامل بروید با هم رفیق باشید! ۳۱ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
1 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل بروید با هم رفیق باشید! ۳۱ اسلاید در PowerPoint دارای ۳۱ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل بروید با هم رفیق باشید! ۳۱ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل بروید با هم رفیق باشید! ۳۱ اسلاید در PowerPoint :

>

توصیه های امام خمینی (ره) برای رفتار با زنان و حفظ کرامت خانواده

یکی از مهم ترین مسائل زندگی، رعایت اخلاق و حدود آن است. این ویژگی در اولیای خدا و بزرگان تاریخ، نمود زیادی داشته و هر کدام از آن ها به تناسب دوره و شرایط زندگی، یاد نیکی از خود بر جای گذاشته اند؛ برای نمونه می توان از آیت الله خمینی(ره) نام برد. ایشان علاوه بر مسند مهمی که داشته اند، از خانواده و رسیدگی به آن غفلت نکرده و همواره به نکته هایی توجه داشته اند که امروزه در بسیاری از خانواده ها بی اهمیت تلقی می شود و فراموش شده است. نمونه هایی از اصول اخلاقی امام خمینی(ره) را از قول نزدیکان ایشان در زیر می خوانید.

رفتار امام با خانواده

ایشان، هیچ گاه در منزل به اهل خانه، امر و نهی نمی کردند و کارهای شخصی شان را خود انجام می دادند. برای یک لیوان آب به کسی فرمان نمی دادند و همواره احترام خاصی برای همسرشان قائل بودند. هرگاه به مجلسی وارد می شدند، به همگان سلام می کردند و حتی اهل منزل نیز کم تر می توانستند در این کار، از امام پیشی بگیرند. در شب های غیر ماه رمضان که قرار نبود کسی روزه بگیرد، ایشان هیچ کس را بیدار نمی کردند. خودشان چای درست می کردند و اغلب یک تخم مرغ، سحری ایشان بود؛ حتی خویشاوندان ایشان می گفتند: «آقا از پانزده ‎سالگی اش که در خمین بودیم، یک چراغ کوچک موشی برمی داشتند و می رفتند به یک قسمت دیگر که هیچ کس بیدار نشود و نماز شب می خواندند.»

خانم می گویند: «تا حالا نشده که من از نماز شب ایشان بلند شوم. چون به هیچ وجه چراغ را روشن نمی کردند. نه چراغ اتاق را روشن می کردند، نه چراغ راه رو و نه حتی چراغ دست شویی را. برای این که کسی بیدار نشود، هنگام وضوی نماز شب، یک ابر زیر شیر می گذاشتند که آب چکه نکند و صدای آن کسی را بیدار کند.»

رفتار امام با همسر: امام، محیط زندگی و احترام به همسر و فرزندان را، بخشی از سلامت و سعادت جامعه ی آینده می دانستند. همسر امام در پاسخ به این پرسش که ایشان در طول سال های زندگی با شما چگونه رفتار کرده است، می گوید: «رفتار ایشان با من، بسیار خوب بود. من خیلی راضی هستم. همیشه احترام مرا داشتند. هیچ وقت با تندی صحبت نمی کردند. هرگز حاضر نبودند در خانه کار کنم. اگر لباس و حتی چای می خواستند، می گفتند ممکن است، بگویی به من فلان لباس را بدهند! حتی گاهی خودشان چای خودشان را می ریختند. امام، احترام ویژه ای برای من قائل بودند و حتی در اوج عصبانیت نیز هرگز بی احترامی و اسائه ی ادب نمی کردند. همیشه جای خوب را به من تعارف می کردند و همیشه تا من سر سفره نمی آمدم، شروع به غذاخوردن نمی کردند؛ به بچه ها هم می گفتند صبر کنید تا خانم بیاید.»[i]

فاطمه طباطبایی (همسر سیداحمد خمینی) از همسر امام این گونه نقل می کند: «آن زمان که بچه ها کوچک بودند، شب ها خیلی گریه می کردند و تا صبح بیدار می ماندند. امام شب را تقسیم کرده بودند؛ یعنی مثلاً دو ساعت خودشان از بچه ها نگه داری می کردند و من می خوابیدم و دو ساعت خودشان می خوابیدند و من بچه ها را نگه داری می کردم.»

رفتار امام با فرزندان: یکی از دختران امام می گوید: «آن چه که در منزل ما مطرح نبود، دختر یا پسر بودن بچه ها بود. همه ی بچه ها برای امام عزیز بودند. ما هیچ وقت احساس نکردیم که حتی ایشان کدام یک از ما را بیش تر دوست داشتند و کدام یک را کم تر؛ البته به ظاهر، به اولاد دختر، محبت بیش تری اظهار می کردند .[ii]

یکی دیگر از فرزندان امام، رفتار او را این گونه بیان می کند: «رفتارشان با تک تک فـرزندان به گونه ای بود که هر کس فکر می کرد او را بیش تر از بقیه دوست دارند.»

رفتار امام با بچه ها

خانم طباطبایی، درباره ی رفتار امام با بچه ها و بازی ایشان با نوه اش علی، چنین می گوید که امام به بچه ها خیلی علاقه داشتند. به آن ها خیلی محبت می کردند و سعی داشتند بچه ها را خوش حال کنند. علی کوچک بود. گاهی کارهایی می کرد که مناسب نبود؛ حتی ممکن بود برای آقا ایجاد ناراحتی کند؛ ولی آقا با کمال خوش حالی و خنده می گفتند مسئله ای نیست! بچه را آزاد بگذارید؛ چون آقا تمام شبانه روز را در خانه بودند و علی هم در کنار ایشان بود؛ لذا با علی مأنوس بودند و علی هم به آقا انس گرفته بود. یک بار من پیش آقا رفتم و دیدم علی در کنار ایشان نشسته است و از آقا تقاضای ساعت شان را دارد، ایشان فرمودند: «پدرجان! آخر ساعت زنجیرش می خورد به چشمت و اذیت می شوی.» علی گفت: «خوب عینک تان را بدهید.» ایشان فرمودند: «عینکم نیز همین طور، به چشمانت می زنی و چشمانت اذیت می شود؛ چشم تو حالا ظریف است، گل است.» علی اصرار کرد که آقا، عینک را بدهد. ایشان فرمودند: «نه؛ دسته اش را می شکنی و من دیگر عینک ندارم. نمی شود بچه به این چیزها دست بزند.» چند دقیقه ای گذشت و علی در خان

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.