پاورپوینت کامل نخل هایت سربلند، ای سفر ۲۹ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل نخل هایت سربلند، ای سفر ۲۹ اسلاید در PowerPoint دارای ۲۹ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل نخل هایت سربلند، ای سفر ۲۹ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل نخل هایت سربلند، ای سفر ۲۹ اسلاید در PowerPoint :
>
گفت وگویی دوستانه با محبوبه معراجی پور، نویسنده
کتاب «عباس دست طلا»، کتابی است که مقام معظم رهبری، نگاهی ویژه به آن داشته و درباره ی آن فرموده اند: «این کاری که اخیراً شروع شده، که از شماها با این جزئیات و ریزه کاری ها خاطرات می گیرند، کار خیلی خوبی است. ما دو جلد از این کتاب های شما را خواندیم. یکی کتاب آقای بنایی را خواندم؛ یکی هم این آقای حاج عباس دست طلا را که مفصل و با جزئیات خواندم. خیلی خوب بود انصافاً، به ویژه کتاب ایشان، هم مطلب در آن زیاد بود، هم آثار صفا و صداقت در آن کاملاً محسوس بود و انسان می دید. خداوند ان شاءالله فرزند شهید ایشان را با پیغمبر ص محشور کند و خودشان را هم محفوظ بدارد!»
عباس این داستان، دستش طلاست؛ چون دست به ماشین های خراب و فرسوده که می زند، تعمیر و احیا می شوند و به میدان جنگ برمی گردند؛ چون قادر است مردی تلاش گر، امیدوار و بااراده باشد و در همه حال، توکلش به خداوند باشد.
«گلبانگ سربلندی»، «برق غیرت»، «عاشق ترین صیاد»، «مسیح من سلام»، «چای خانه»، «لطفاً ساکت» و «عباس دست طلا» هفت اثر منتشرشده، از میان شانزده اثر بانوی نویسنده ای است که هنگام مطالعه از دنیای پیرامونش فاصله می گیرد و به عمق کتاب سفر می کند. مطالعه به اندازه ای برایش دل چسب است که روزی باعث شد او از پرواز به مازندران جا بماند و دیر به جلسه ی داوری برسد. او آن لحظه روی صندلی فرودگاه، مشغول مطالعه ی کتاب «بیست کهن الگوی پیرنگ» نوشته ی رونالد. بی. توبیاس بود.
این نویسنده ی متولد اسفندماه ۱۳۵۱، کارشناس علوم سیاسی و فارغ التحصیل انجمن خوش نویسان ایران است. گویا سفر برای این بانوی خوش فکر و خوش قلم، نشانه و اشاره ای به همراه دارد. وی می گوید: «تا سال ۷۹ خوش نویسی می کردم و بسیار هم موفق بودم تا این که برایم سفری به جنوب پیش آمد؛ خرمشهر، لب کارون. با دیدن دوکوهه، دهلاویه، فکه، قبرهای دسته جمعی و نخل های بی سر، از خون پاک شهدا خواستم یاری ام کنند تا بتوانم از آن ها بنویسم. به تهران که برگشتم برای این که بر عهد خود وفادار باشم، آموزش داستان نویسی را شروع کردم و حالا شده ام نویسنده ای که حتی اگر بخواهد از عشق هم بنویسد، در کتاب «چای خانه» از عشق زن و شوهری می نویسد که برای ماه عسل به قصد مشهد از خانه بیرون می آیند؛ اما به جنوب می روند. مرد به خط مقدم برای جنگ و زن به پایگاه شهید علم الهدی برای خیاطی؛ بعد از یک هفته، جنازه ی مرد به دست زن می رسد. خلاصه بگویم، من راوی عشق هایی هستم که انتهایش خداست.»
عباس علی باقری، مردی که در مکانیکی لنگه ندارد، با عنوان سوژه، برایم کمی عجیب است. به جای این که مرتباً از خودم بپرسم چرا از میان این همه سوژه، عباس علی مکانیک باید انتخاب شود، سؤالم را از خانم معراجی پور می پرسم. «این سوژه از طرف سردار مشایخی به سردار ناظری، رئیس نشر فاتحان، پیشنهاد شد. ایشان هم به من خبر دادند و گفتند می خواهیم زندگی نامه ی داستانی بنویسید. با اولین سؤالی که پرسیدم، فهمیدم این سوژه، حرف های زیادی برای گفتن دارد. پرسیدم: آیا به فکر شهادت هم بودید؟ گفت: ای بابا! این قدر کار در جبهه زیاد بود که اصلاً فرصت نمی کردم به شهادت فکر کنم. از صداقت و صراحت بیانش خوشم آمد. مصاحبه، شش ماه طول کشید. شش ماه هم نوشتنش زمان برد. از ساعت شش صبح کار را شروع می کردم و تا دوازده شب، ادامه می دادم.»
اتفاق های داستان «عباس دست طلا» روند کندی دارد. بنا بر عقیده ی خانم معراجی پور، عباس علی باقری، در همین ریتم کُند، بزرگ می شود. حرفش را قبول دارم و از نویسنده می پرسم: «چرا مدام در حال تعمیر ماشین است و کار دیگری نمی کند، دنبال چه بودید لابه لای این همه ماشین؟»
«نشان دادن کارِ گروهی، مدیریتِ جهادی و اقتصادی از اهداف اصلی من بود. خواستم بگویم مردم ما در دوره ی جنگ، خیلی به هم دیگر کمک می کردند. عباس علی در هر رفت وبرگشت به جبهه، با ماجراها و کمبودهایی روبه رو بوده است. یک بار می بیند، همه دارند غذا می خورند و کسی به آن ها توجه ندارد؛ با پول خودش برای گروهش غذا می خرد. بار دیگر که می رود جبهه، متوجه می شود امکانات نیست. برمی گردد و مغازه به مغازه، کمک های مردمی جمع می کند. بار دیگر، کلی نیرو می برد؛ اما با برنامه ریزی های نامناسب، بیش ترشان پراکنده می شوند. خودش می ماند و با اصرار و حتی با دعوا به جبهه می رود تا ماشین های ترکِش خورده را تعمیر کند. او می داند که حتی آمبولانس هم نیست؛ پس با بردا
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 