پاورپوینت کامل عطش ۱۶ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل عطش ۱۶ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۶ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل عطش ۱۶ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل عطش ۱۶ اسلاید در PowerPoint :
>
نفس نفس می زدم؛ بدنم می سوخت. لب هایم خشکیده بود و پاورپوینت کامل عطش ۱۶ اسلاید در PowerPoint وجودم بیش تر می شد. دست در موهای عرق کرده ام فرو بردم و زمزمه کردم: «دریا طوفانیه.» می لرزیدم؛ دست هایم سرد بود. صدای گرفته ی بی بی می آمد؛ مبهم و دور بود: «آخه کی گفت به دریا بزنی؟ مگه تور واست نبافتم که ماهی بگیری؟ چرا به آب زدی؟ آخه مروارید می خواستی چه کنی؟»
سیاه بود؛ همه جا سیاه بود. هیاهوی موج ها، ناله ی بی بی را بلعید. نالیدم: «آب»! مهتاب کاسه را بر لب های خشکیده ام گذاشت و طعم شیرین آب در دهانم دوید. پاورپوینت کامل عطش ۱۶ اسلاید در PowerPoint وجودم کم تر شد. دست هایم را بالا بردم. انگشت هایم چهره ی مهتاب را لمس کردند و حس کردم که ابروهایش گره خورد و گونه هایش خیس اشک شده. صدایم لرزید: «باید برم. .. دریا طوفان شده. .. باید برم.» لمس دست های بی بی را بر گونه های تب دارم احساس کردم؛ بر پیشانی، بر موهای عرق کرده ام. صدایش نزدیک بود، خیلی نزدیک: «مهتاب دکتر بیار… داره از دست می ره.»
خیسی دستمالی بر چشم هایم نشست و زمزمه های مهتاب در وجودم طنین انداخت: «دکتر سرِشب این جا بود. .. گفت با خداست.» بوی باران وجودم را پر کرد. صدای باد می آمد و ناله ی لت های پنجره که به دیوار گچی اتاق می خورد، صدای دورشدن قدم های هراسان مهتاب می آمد و بسته شدن لت های چوبی پنجره. باد، دور شد؛ دورتر. دل آسمان ترکید. هیاهوی امواج در ضربه های پیاپی باران گم شد. بوی دریا می آمد.
***
– مهتاب! مروارید می خوای؟
انگشت های مهتاب ردی روی آب کشید؛ حلقه های موج بر دیواره ی چوبی قایق خوردند. خندید و به نگاهم چشم دوخت.
– مهتاب وقتی بارون می آد، اشکای آسمون تو صدف ها زندونی می شن.
مشتی آب بر صورتم پاشید. قایق تکان تکان خورد: «این قد خیال بافی نکن رضا.» گفتم: «باور کن. .. دونه دونه ی گردنبندت با اشکای آسمون درست شده.» چشم های مهتاب برقی زد و گفت: «حالا می خوای بازم برام اشک آسمون رو پیدا کنی؟» نفس در سینه حبس کردم و به آب پریدم. سردی آب بر بدنم نشست. موهایم میان آب پیچ وتاب می خورد. میان آب تنها سکوت محض بود و اشعه های نوری که تا اعماق، میان سنگ ها و صدف ها راه باز کرده بودند. صدفی لای صخره ی کوچکی پنهان شده بود.
دست هایم به دنبال صدف پایین و پایین تر رفتند، پایین تر، دلم یک باره ریخت. گویی، تیزی جسمی سخت بر چشم هایم فرو رفت! سوزشی نگاهم را پوشاند و همه جا سیاه شد. دست و پا زدم. چشم هایم را گرفتم و بالا و بالاتر رفتم. چشم هایم تیر می کشید. تکان های مدام قایق را م
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 