پاورپوینت کامل بهشت نیت شعر ۴۷ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل بهشت نیت شعر ۴۷ اسلاید در PowerPoint دارای ۴۷ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل بهشت نیت شعر ۴۷ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل بهشت نیت شعر ۴۷ اسلاید در PowerPoint :
>
(پاره هایی از یک مثنوی بی پایان)
خدا داند که این دل را چه فصل است
که جریان هوایش سوی اصل است
دلم یک شب نخوابید و سحر دید
دلم خورشید را با چشم تر دید
گشودم گوش دل با ثاقب آه
تلاوت کردمش ((إن تتقوا الله))
دل پیوسته ام فارق برآمد
((و ما ادریک ما الطارق)) برآمد
مرا ((الله ربانی)) نمودند
دو حرف از علم ربانی نمودند
گلی بوییده ام از گلشن هوش
که گلهای بهشتم شد فراموش
چه رحمتها به سویم پر گشودند
چه جنتها به رویم در گشودند
تو از جنات روحانی چه دانی
دو حرف از علم ربانی چه دانی
شگفتا این چه وقت موشکافی است
دلا بس کن که باء و سین نه کافیست
همان بهتر تو را – ای عاشق نور
که بر آتش بگیری دستی از دور
تو یک خورشید ظرفیت نداری
و تاب شعله غیرت نداری
کسی را عرض خود کردن چه لازم
که چون شبنم به خورشید است عازم
به روی دل میفکن پرده نور
مشو یک لحظه نوری از او دور
بیا تا در حریم او نشینیم
و خود را از نگاه او ببینیم
از آن دانش ((حجاب اکبر)) آمد
که ابرآسا از آن دریا برآمد
خوشا ابری که بارد روشنایی
خوشا علمی که آرد روشنایی
خوشا علمی که مانند سفینه
ز گردابت برآرد در سکینه
ز گرداب ای دل آنگه رسته باشی
که وصلش را وسیلت جسته باشی
دلا! رو سوی شهر ((ابتغوا)) کن
دلا! وادی به وادی جستجو کن
به دل دارم که از راه توسل
سراغ گل کنم از رایحه گل
به گیسویش توسل کردم امشب
که مثل روی او گل کردم امشب
سلام ای لیلی بطحایی من!
سلام ای مونس تنهایی من!
تو گرچه شهریار شهر نازی
ولی قطب غریبان حجازی
نیازآلودگان بس ناسپاسند
از این رو نازنینان ناشناسند
کسی را راه در جنات راز است
که اهل کشف معدنهای ناز است
خوشا با نازداران خو گرفتن
خوشا از خودنمایان رو گرفتن
خوشا مثل شما مجهول بودن
به علم عاشقی مشغول بودن
همان علمی که عین روشنایی است
همان علمی که اشراق خدایی است
همان علمی که بی فخر و جدال است
همان علمی که رفع قیل و قال است
همان علمی که درد سر نباشد
همان علمی که ((در دفتر نباشد))
همان علمی که قربت آفرین است
به چشم آشنایش نازنین است
دلت این علم را ام الکتاب است
دلت مشروح این هفتاد باب است
غرور حسنت ای گل عالمانه است
حراج حسن اینجا ظالمانه است
نجیبا! من گیاهی بی تبارم
ولیکن گلشناسی کهنه کارم
نسیم کوچه گردم کرده بویت
عجب شهری است ای گل، جستجویت!
اگر یک شم ز بویت در گلی هست
مرا از مهر رویش حاصلی هست
گلی یک رگ اگر از ریشه تست
به چشمم باغ برکت پیشه تست
به بویت چارده منزل دویدم
به هر منزل بهاری تازه دیدم
دوباره جستجو از سر گرفتم
گلی از باغ حکمت برگرفتم.. .
گلی از تیره های روشنایی
گلی با رایحه روح خدایی
چه یوسفها که او در پیرهن داشت
چه آیتها که از حسن حسن داشت.. .
بیا ای با دل از جان آشناتر!
گل تو از دل ما باصفاتر!
تو صدها درد را سنگ صبوری
پلنگآسا پر از زخم غروری
چه می گویم؟! غرورت آهوانه ست
غرورت خاکساری را نشانه ست
که هر کس با محبت همسر آمد
هم از غیر و هم از خود برتر آمد!
بیا درهای حسرت را ببندیم
بیا با هم به این دنیا بخندیم
به شاهانی که آخر مات نفسند
علیل سوء تعلیلات نفسند
به دانایان که دنیا خامشان کرد
اسیر دام یک بادامشان کرد
و برق چشم و ابرو کورشان کرد
دو عالم، از سعادت دورشان کرد
ببین اینان همه مردشعارند
بدین پوکی پر از درد و شعارند
ببین این جیوه طبعان خام جوشند
ببین! این کودکان، عرفان فروشند
ز عقبی هیچ هر از بر ندانند
ز دنیا هم به جز ظاهر ندانند
که دنیا نیز رخ مستور دارد
و چشم از معنویت نور دارد
به چشم یوسف بی طاقت ما
رسالت چیست؟ کابین زلیخا!
حراج دل که گفتم با تو، این است
دل نازل که گفتم با تو، این است
چنان این تیره چشمان کند هوشند
که صد گوهر به گردویی فروشند
تو از این عافیت کیشان جدایی
تو در شهر شهیدان آشنایی
که می داند چه آهنگ است با تو؟!
چه عقل عاطفی رنگ است با تو؟!
تو مثل غنچه ای در خلق و خویت
نه از رنگت خبر آمد، نه بویت
ترا رندان عاشق می شناسند
ترا ایل شقایق می شناسند
تو خواهر، ((بقیه السیف)) حسینی
تو در یک حرف: ((کلتا الحسنیینی))!
جواز دین جز از فطرت نداری
به دین کاسبی عادت نداری
ز استحبا به استغنا رسیدی
شدی پنهان؛ به حق پیدا رسیدی
بنازم نیتت را ای ولیجه
که همزانو نشاندت با خدیجه(س)
چه خوش نقش است لوح ساده تو!
فدای آن دل افتاده تو!
تو که از حسن نیت در بهشتی
چرا اندوهگین خوب و زشتی
تو هر سو رو کنی حیثیت آنجاست
تو در هر خانه باشی جنت آنجاست
چرا گلچین نعمتها نباشیم؟
چرا در باغ فرصتها نباشیم؟
چه غم گر دل شناس کاملی نیست
که بین ما و دلبر حائلی نیست.. .
دلا! خوش زی که تو در مشت اویی
عقیقی خاتم انگشت اویی
بیا از عالم بالا بگوییم
بهشت خویش را آنجا بجوییم.. .
بیا امشب تب زمزم بگیریم
بیا سعی و صفا را دم بگیریم
کسی جز ما زبان درد ما نیست
کسی غمخوار دستاورد ما نیست.. .
علوم اشعری ارجی ندارد
نماز قاعدین خرجی ندارد
نماز راستین را نرخ، بالاست
متاع راستان را امتحانهاست
نماز راستین معراج روح است
قنوتش قله فتح الفتوح است
قیامش چیست؟ ـ بتها را شکستن
قعودش؟ ـ با خدابینان نشستن
رکوعش خم شدن از بار جان است!
رکوعش یعنی این تن ناتوان است
سجودش را زبان من چه گوید
زبان ناتوان من چه گوید
سجودش ساحت سرخ وصال است
اگر بینند عین اتصال است.. .
گلی از گلشن جنت
حبیب الله خباز کاشانی
دوباره نخل بستان پیمبر نوبر آورده
خدیجه در حریم قدس احمد دختر آورده
چه دختر؟ دختری نیکو، چو نیکو روضه مینو
خدا در شأن این بانو ز جنت کوثر آورده
جهان را نورباران کرده اینک زهره الزهرا
مه از بهر تماشا از گریبان سر برآورده
ز خورشید زمین گردون نماید کسب نور اکنون
که افلاک رسالت نیز نیکواختر آورده
سرای مصطفی خود از صفا از عرش بهتر بود
نزول زهره زهرا، صفای دیگر آورده
نه تنها لوءلوء مرجان به دامان آورد زهرا
که بحر عصمت و عفت هزاران گوهر آورده
به وصف دشمنان آل پیغمبر چه گویم من
کتاب الله به ضم آن جماعت ابتر آورده
گلی از گلشن جنت، مهی از طارم رفعت
خوری از خاور رفعت جهان را انور آورده
زیمن خلقتش عالم به بازار وجود آمد
ز رأفت خالق سرمد درخشان گوهر آورده
به امر حی سبحانی، پی گهواره جنبانی
به همره مریم از جنت به خدمت هاجر آورده
خدیجه مریم آورده، سرور عالم آورده
به نسوان خاتم آورده ز مریم بهتر آورده
رایت توحید
سپیده کاشانی
ریشه سبز امامت پا گرفت
گل به دامان خدیجه جا گرفت
تا شود همراه و همراز پدر
تا شود یار علی(ع) در هر گذر
تا خدا بر ماسوی بنشاندش
تا پدر ((ام ابیها)) خواندش
تا که در دامان شهادت پرورد
رایت توحید بر ما بسپرد
تا که گوید عشق حق بی انتهاست
با شهیدان زمزم خون خداست
عشق و تقوا را به هم آمیخته
وان دو را در جان زهرا(س) ریخته
نور زهرا سرکشید از آسمان
کور شد زان دیده ناباوران
سید زنهای عالم رخ نمود
داشت آن مه عشق حق در تار و پود
در گریبانش شمیم ((احمدی))
ارمغانش بود صبح سرمدی
بر زنان آزادگی آواز کرد
قفل زنجیر حقارت باز کرد
گوییا خورشید از آن خانه تافت
زن پس از آن جلوه ای جاوید یافت
رایت آزادگی افراشت او
بذر گلهای شقایق کاشت او
(سو
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 