پاورپوینت کامل استیفای حقوق زنان؛ نهضتی در دل انقلاب اسلامی ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
2 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل استیفای حقوق زنان؛ نهضتی در دل انقلاب اسلامی ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۲۰ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل استیفای حقوق زنان؛ نهضتی در دل انقلاب اسلامی ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل استیفای حقوق زنان؛ نهضتی در دل انقلاب اسلامی ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint :

>

گفتگو با خانم دکتر معصومه ابتکار، معاون رئیس جمهور و رئیس سازمان حفاظت محیط زیست

فریبا نسلی که، در آغاز جوانی، حضور امام را در میان خود تجربه کرد، با دم مسیحایی او زنده شد و قدم در راه انقلاب پرفراز و نشیب آن بزرگ مرد تاریخ گذاشت، نسلی باسعادت بود. نسلی که در اوج اختناق، ستم و خودباختگیهای رژیم پهلوی، نسیم جانبخش انقلاب خمینی را حس کرد، شهد شیرین آزادی را در میان پیامهای او چشید و از عطر خوش استقلال که با بازگشتن به هویت اسلامی و ملی خود به مشامش رسیده بود، سرمست شد.

این نسل به خاطر قرار گرفتن در آن مقطع خاص از زمان تجربیاتی دارد که متأسفانه نسلهای بعد از او از آن محرومند. چه، جوانان دوره بعد فاقد شناخت و دریافتهای شخصی از فضای قبل یا دوران انقلاب بوده و آنچه می دانند از طریق شنیده ها و یا خوانده های خویش است.

از این رو شاید یکی از راههای شناخت حضرت امام جمع آوری خاطرات، نظرات و بررسی عملکرد نسلی باشد که در سالهای ۵۷ – ۵۶ یک بار به آن عارف مجاهد لبیک گفت، او را مراد خود دانست بی چون و چرا و هنوز سرمست و مشتاق آن لبیک است. .. خانم دکتر معصومه ابتکار متعلق به آن نسل است. یکی از صدها هزار نفری که در سالیان جوانی هر دو برهه را تجربه کرده است و هنوز وقتی از امام سخن می گوید چهره اش را شور و هیجان آن سالها فرا می گیرد. با هم پای صحبتهای او می نشینیم.

خانم دکتر ابتکار، با تشکر از فرصتی که در اختیار ما قرار دادید، شما از نسلی هستید که حضرت امام سالها پیش از انقلاب نوید پیروزی اسلام را به پشتوانه آنها دادند. زمانی که فرمودند: ((هواداران من در گهواره ها هستند.)) همان نسلی که در سالهای بروز و ظهور انقلاب در سنینی میان ۱۶ تا ۲۰ سال بود. لطفا معرفی خود را با در نظر داشتن فضایی که این نسل در آن به سر می برد، بیان نمایید.

بسم الله الرحمن الرحیم و به نستعین

فکر می کنم ما در برهه خاص و متفاوتی از دوره های قبل و بعد، دوران نوجوانی و جوانیمان را گذراندیم. دورانی که از شاخصه های متفاوت آن، قرار گرفتن در کوران انقلاب اسلامی و نهضت حضرت امام بود و طبعا شاخصه های تربیتی دوران جوانی ما نیز متأثر از همان شرایط خاص و ویژه بود. شرایطی که بشدت ما را در معرض چالشها، انتخابها در مسوولیتهای جدی قرار می داد. بهرحال من نیز یکی از آن نسل بودم، متولد سال ۱۳۳۹ و از خانواده ای مذهبی و معتقد به اصول و ارزشهای دینی، البته نه به شکل سنتی، بلکه به شکل کاملا نهادینه شده و در قالب باورهای تبیین شده دینی.

به عبارت دیگر مذهب در خانواده ما کاملا آگاهانه بود. اگرچه به طور سنتی خانواده ای مذهبی بودیم، ولی نوع نگاه به مذهب توأم با شناخت، انتخاب، درک مسایل و شرایط زمانه و توأم با احساس مسوولیت نسبت به جامعه و کشور بود.

پدرم دارای سوابق مبارزاتی و سیاسی بودند و این خود یک احساس تعلق و تعهدی را ایجاد می کرد نسبت به اینکه ما باید در پی کاوش، جستجو و پرسش در فرهنگ دینی خودمان باشیم، آن را تبیین کنیم و جا بیندازیم. به تعبیر دیگر، دین در آن جو پر از وحشت بی هویتی و در مقابل فرهنگهای مختلف برای ما یک محور قابل اتکاء بشمار می رفت، ضمن اینکه خانواده دچار فراز و نشیبهای زیادی بود. پدرم پس از اتمام دوران دانشجویی در ایران بورسیه شد و با اعزام به خارج از کشور موقعیت مکانی، اجتماعی و فضای زندگی ما تغییر یافت. حدود ۶ سال در چند شهر دانشگاهی آمریکا زندگی کردیم. وقتی به ایران بازگشتیم دختربچه ای بودم که فضا، محیط اجتماعی و مدارس آمریکا را تجربه کرده و حالا می بایست در مدرسه تطبیقی و سپس بین المللی در کنار فرهنگها و دیدگاههای مختلف و در معرض چالشهای فکری و انتخابهای سخت قرار گیرم. این وضع شاید معایب و شاید مواهبی داشت.

اینکه نوجوان در چنین شرایطی قرار گیرد یک زمینه انتخاب و مقایسه برایش پیش میآید که بسیار مهم است و او می تواند به هدف خود با شناخت برسد. در آن مدرسه طیف گسترده ای از فرهنگهای کاملا غربی تا شرقی، افکار و عقاید و رفتارهای مختلف وجود داشت. قرار گرفتن در این وضع باعث می شد انسان احساس کند باید برای خود جای پای محکمی داشته باشد.

می خواهم بگویم هر نسلی بخصوص در برهه نوجوانی و جوانی یک بحران هویت و انتخاب را از سر می گذراند. من هم چنین شرایطی را داشتم و شاید به خاطر آن جابجایی جغرافیایی و شرایط مدرسه کمی هم شدیدتر. لذا ما در خانه همیشه صحبتها و بحثهای زیادی داشتیم. برای سوالاتم به دنبال پاسخ و دلیل می گشتم. از سویی با سوالات و چالشها روبه رو می شدم و از سوی دیگر خانواده و کسانی که خود و هویتم را با آنها تعریف می کردم و همراه می دیدم با استحکام و قوت از عقاید خود دفاع می کردند و در این میان من مجبور بودم به دنبال پاسخ بروم.

خاطره یا مورد مشخصی را در این زمینه دارید؟

بله، به خاطر دارم سال آخر دبیرستان یا شاید یک سال مانده به آخر، دبیر درس ادبیات انگلیسی از ما تحقیقی خواسته بود. تصمیم گرفتم با توجه به برخی سوالها و نیز مطالعاتی که داشتم – اگر چه آن زمان زمینه دسترسی به این مطالعات محدود بود تحقیقی در مورد اگزیستانسیالیسم ارائه دهم. مختصر آشنایی با این دیدگاه داشته و دورادور نیز با دیدگاههای دکتر شریعتی آشنا شده بودم. اگزیستانسیالیستها که بارزترین شخصیتهایشان ((آلبرکامو)) و ((ژان پل سارتر)) بودند به اصالت وجود اعتقاد داشتند. این بحثها عمدتا بحثهای شناختی و فلسفی بود و من سعی کردم با دیدگاههایی که داشتم و بدان معتقد بودم سوالاتی را طرح کنم یا به سوالاتی پاسخ دهم. اگزیستانسیالیسم می گوید انسان متعهد تأثیر چندانی نمی تواند بر روند مسایل در دنیا بگذارد. این تفکر بویژه طی جنگ جهانی دوم قوت بیشتری گرفت. آنها دیدند که عملا قشر روشنفکر جامعه نمی تواند دخل و تصرف قابل توجهی در مسایل داشته باشد و روند مشکلات را تغییر دهد. لذا یک دیوار شیشه ای بین خود و دنیای واقعی بیرون خویش کشیدند و با نگاهی بسیار بدبینانه، منفی و تاریک به دنیا، بشر، مسایل اجتماعی و آینده انسان نگاه کردند.

یعنی نگاه آنها به نهیلیسم یا پوچ گرایی نزدیک بود؟

بله، خیلی نزدیک بود. به جایگاه انسان و اینکه آدمها دچار بی هدفی هستند و عاقبت هر چیز به کجا می انجامد یک نگاه منفی داشتند. البته شاید طبیعی بود که بعد از بحرانهای پدید آمده به خاطر جنگ جهانی دوم در اروپا چنین اتفاقی بیافتد. بهرحال آنها دیوار شیشه ای را به دور خود کشیده بودند که از ورای آن مسایل را ببیند، ولی از آن سو عواطف و فشارهایی که اینها را دچار بحران کند، منتقل نشود. یعنی یک بی تفاوتی نسبت به دنیای واقعی. در تحقیقم به این نتیجه رسیدم که اگزیستانسیالیستها وضعیت موجود را خوب تشریح می کنند، اما برای آینده راه حل چیست؟ چاره چیست؟ اگزیستانسیالیستها پس از تشریح وضعیت موجود در واقع گیر می کنند و همین جا متوقف می شوند و نمی توانند چشم انداز آینده را ترسیم کنند. نمی توانند بگویند بشر باید چه کند که از این بحران خلاصی یابد، از این بی هویتی و بی تفاوتی و قربانی شدن رها شود. انسان باید چه کند که خود را قربانی شده نبیند؟

خاطرم هست این سوالی بود که بر سر آن، چه در داخل خانواده و چه بیرون بحثهای زیادی کردم و به دنبال پاسخ گشتم.

حتی یادم است در همین برهه دکتر شریعتی از زندان آزاد شده بود و من تلاش کردم به ایشان نیز دسترسی پیدا کنم و سوالاتم را مطرح نمایم. پدرم از دوستان قدیمی ایشان بود و از این طریق توانستم او را در یک مجلس عروسی پیدا کنم و موضوع را مطرح کنم که دیدگاه بسیار جالبی را هم ارایه دادند.

منظورم از این بحث این است که ما باید از این شرایط که جوان به دنبال روبه رویی با سوالات و چالشها در پی پاسخ درست و حقیقت باشد، استقبال کنیم. نسل جوان باید استقبال کند و نسل قبل نیز باید شرایطی را فراهم آورد که در تضارب افکار و تنوع دیدگاهها، جوان فرصت انتخاب درست را بیابد. یک سفره از قبل چیده شده و یک لقمه از قبل گرفته شده با ویژگی ذاتی و فطری انسان که دوست دارد به دنبال حقیقت بگردد و به تمایلات جستجوگرانه خود پاسخ دهد، چندان جور درنمیآید. این حالت جستجوگری، حقیقت یابی و معنایابی را که خداوند در روح انسان قرار داده در نوجوان و جوان بسیار شدیدتر است و بویژه در این دوران توأم با یک حس سرکشی است. فکر می کنم باید شرایطی را فراهم کنیم که این حس فطری جوان به طور سالم ارضا شود و راه خود را بیابد.

در اینجا به طور قطع نقش خانواده و فضای تربیتی بسیار مهم است.

بله، همین طور است. انسان در خانواده ای که تربیت می شود گذشته از شعارها، آرمانها و ایده آلها که بیشتر جنبه فلسفی، فکری و نظری دارند با یک سری واقعیات روبه رو می شود.

واقعیاتی که در رفتارها، برخوردها، منش ها، اخلاقها و شیوه زندگی تجلی می یابد. انسان متوجه می شود که این مبحث نظری یا اعتقادی در این شکل عملی نمود می یابد و همین جا برایش زمینه انتخاب ایجاد می شود. یعنی ابتدا اگر به دنبال تحقق آرمانها به لحاظ عملی در جامعه کوچکی که خانواده است باشیم، امکان موفقیت بسیار بیشتر است. شاید برخی فکر کنند آرمانهای بزرگ در جامعه کلان قابل اجرا نیست. اما می توانیم از خانواده آغاز کنیم. چون تعداد افراد کمتر و کنترل بر شرایط و وقایع آسانتر است.

بنابراین می توانیم در خانواده بر مسایل و جریانها تسلط یابیم و شرایط را فراهم کنیم تا جوان بتواند مسیر زندگی اش را بدرستی انتخاب کند. بسیاری از افرادی هم که می بینیم امروزه با تعلق و تعهد و پایبندی قوی به ارزشها ضمن دارا بودن نگاهی روشن نسبت به آینده و تحولات به انجام وظیفه مشغولند، کسانی هستند که زمینه های تربیتی برایشان فراهم بوده و اعتقادات و باورها به آنها اجبار و تحمیل نشده است. آنها هرگز دین و فرایض دینی را با تحمیل تجربه نکرده، نماز و روزه را به زور نخوانده و نگرفته اند. بلکه شیرینی انجام فرایض دینی و تجربه معنوی را درک کرده اند و پایبند آن شده اند.

البته این دوران بحرانی است و شاید گاه تا مرحله ریسک و خطر پیش رود، اما نتیجه نهایی یک انتخاب آگاهانه مستحکم است. ما باید این تحمل را داشته باشیم و با روح و فطرت جوانان درگیر نشویم. این فطرتی الهی است که دقیقا بنا بر خواست خداوند باید جستجوگر باشد و حتی اطاعت از پروردگارش را نیز آگاهانه انتخاب کند. انسان متعهد است و آگاهی وی بخشی از تعهد و عهد و پیمانی است که با خدای خود دارد.

نهضت حضرت امام و افکار ایشان نیز بر همین حقیقت استوار بود که باید شرایط مناسب را برای انتخاب درست فراهم کرد. مثلا ایشان تصریح داشتند انقلاب شرایطی را فراهم کرد که جوانان ما از مراکز فساد به مساجد کشانده شوند.

این یعنی چه؟ یعنی از آن مراکز به مساجد بیایند یک حرکت جبری بود؟

نه، هیچ جبری نبود. بلکه امام شرایط یک انتخاب را فراهم کرد و علت نفوذ و موفقیت انقلاب اسلامی نیز همین بود.

ایشان آن هدف نهایی را از دیدگاهها و فرهنگ زمان طاغوت و چشم اندازی را که آنها برای ایران و ایرانی ترسیم کرده بودند، بیان فرمود و همچنین چشم انداز آینده را بر اساس اسلام ناب محمدی(ص) و انقلاب اسلامی ترسیم کرد. سپس انتخاب را به عهده مردم گذاشت. ایشان هرگز قایل به این نشد که چیزی را به نسل جوان تحمیل کند و کاری را از آنها بخواهد که خلاف میل باطنی و تمایلاتشان باشد.

با حضرت امام، افکار و شخصیت ایشان چگونه آشنا شدید؟

صحبت از حضرت امام را در محافل مختلف از حدود دو، سه سال قبل از انقلاب شنیدم. البته به وضوح یادم است که دکتر شریعتی در برخی کتابهایش اشاراتی به حضرت امام داشت و در یکی از کتابها اشاره ای مستقیم. حدود ۱۷ ۱۶ سالگی که وارد دانشگاه شدم بیشتر از امام صحبت بود. در نشستهای دانشجویی پیامهای ایشان را می خواندیم، البته به طور مخفیانه. از اولین باری که نام امام علنی برده شد خاطره جالبی دارم. تا پیش از آن بردن نام امام یک جرم بسیار سنگین به شمار میآمد. اوایل سال ۵۶ بود. سر کلاس رسم فنی داشتیم و استاد رسمی را پای تخته کشیده، ما نیز هر کدام پشت میزها روی کاغذ مخصوص مشغول کار بودیم. آخرهای کار بود، وقت زیادی گذاشته بودیم و هر کس کارش در شرف اتمام بود که ناگهان صدای تظاهرات دانشجویان بلند شد و لحظاتی بعد متوجه شدیم که می گویند: ((درود بر خمینی)). این شعار حس عجیبی را در ما به وجود آورد، حسی توأم با هیجان و شور. چه باید می کردیم؟ به پایین می رفتیم و به تظاهرات می پیوستیم؟ رسم فنی خود را تمام می کردیم؟ آن را جمع می کردیم؟ در همین افکار بودم که ناگهان شیشه سالنی که در آن بودیم با پرتاب سنگی خرد شد و تکه ای از شیشه محکم با رسم فنی من برخورد کرد و آن را از وسط به دو نیم کرد. تکلیف من یکی که روشن شد! به سرعت همه کار را جمع کردم، سایر دانشجویان نیز تقریبا به این نتیجه رسیده بودند. به همراه هم پایین رفته و به تظاهرات پیوستیم. آن تکه شیشه در واقع برای من این پیام را داشت که الان وقت درس نیست.

بعدها فرصتی دست داد که چند روزی در پاریس حضرت امام را ببینم. روزهای بسیار پرباری بود. دورانی شیرین و تأثیرگذار و توفیق بزرگ نماز خواندن پشت سر امام.

تحصیلاتتان را در کجا ادامه دادید؟

با تعطیلی دانشگاهها به خاطر اعتصابات دانشجویی و اوج گیری انقلاب در سال ۵۷ در واقع ادامه تحصیل متوقف شد.

آن روزها فرصتی پیش آمد تا زمینه ادامه تحصیل در خارج از کشور بررسی شود. در فرانسه و آمریکا امکان تحصیل فراهم شد.

چند ماهی هم در این دو کشور بودم و بالاخره در یکی از دانشگاههای آمریکا ثبت نام و شروع به تحصیل کردم. آن روزها مصادف با اولین روزهای پیروزی انقلاب شد. بیش از چند هفته دوام نیاوردم، همه چیز را رها کرده و به ایران بازگشتم و همه سطوح تحصیلات عالیه را تا مقطع دکترا در رشته ایمونولوژی یا ایمنی شناسی در ایران و دانشگاه تربیت مدرس گذراندم.

البته طی تحصیل مسوولیت خانواده، دو فرزند، تدریس در دانشگاه و فعالیتهای مختلف علمی و اجتماعی از جمله مدیر مسوولی فصلنامه ((فرزانه)) را بر عهده داشتم.

خانم ابتکار، در پاسخ به سوال اول ضمن معرفی خود اشاراتی به وضعیت جوانان، فضایی که در آن به سر می بردند و فضایی که می بایست برای آنها فراهم شود، داشتید. در تکمیل آن پاسخ، لطفا به این سوال جواب دهید: به نظر شما امام چگونه از جوانانی که همه تلاشها برای مسخ و خودباختگی آنها به کار گرفته شده بود، نسلی انقلابی، شجاع و فداکار ساخت؟

نهضت حضرت امام، سخنان و اطلاعیه های ایشان، تعالیم ایشان و نوع طرح مباحث به گونه ای بود که نیازها، خواسته ها و درد هر نسلی را مطرح می کرد. به همین ترتیب امام درد نسل جوان را خوب فهمیدند و بر روی آن دست گذاشتند، بخوبی بدان پرداختند. همچنین در مورد نسلها و سایر اقشار. یعنی امام توانستند همه اقشار را با همه تفاوتهایشان کنار هم بیاورند.

بویژه در اوایل انقلاب طیفهای مختلف فکری و سیاسی زیاد بود و به نوعی حضرت امام با تساهل ضمن اینکه خطوط را به جهت خط انقلاب و ضد انقلاب روشن کرده بودند دایره بزرگی را فراهم کرده و همه را درون آن جا دادند. به طور قطع نسل جوان نیز در درون این دایره بود.

از دید جوانان، امام یک انقلابی پرشور بود. جوانان، امام را یک پیرمرد نمی دیدند. بلکه درست منطبق با نیازها و شرایط آن زمان از او تصویری داشتند که بسیار مورد پذیرش نسل جوان بود.

بالاتر از اینها جاذبه معنوی حضرت امام بود. جاذبه ای که به دلیل عظمت روح و خلوص نه تنها نسل جوان را جذب کرد، بلکه زمینه ساز تحول در این نسل شد. جاذبه ای که آنها را از مراکز فساد یا از بی تفاوتی به سوی انقلاب کشاند.

امام در واقع دریچه ای را باز کرد و سرزمینهای جدیدی را در عالم معنا و معنویت به روی نسل جوان گشود. سرزمینهایی که برای آنها ناشناخته بود. این سرزمینها در دنیایی که ارزشهای مادی مطرح بود، تجربه ای شیرین و افقی جدید برای آن نسل سرگشته به شمار میآمد. امام شکاف میان نسلها را پر کرد و جوان احساس کرد که می تواند هویت خود را در آن بحران معنویت و شخصیت و در شرایط فرهنگی آن روز کار پیدا کند. امام احساس تحقیری را که به خاطر سلطه آمریکا در جوان ما بود شکست و خلأها را پر کرد.

به تسلط آمریکاییها اشاره کردید. شما از دانشجویان پیرو خط امام بودید. نظر به چه دیدگاههایی از سوی حضرت امام حرکت تسخیر لانه جاسوسی شکل گرفت و امروز پس از گذشت حدود بیست سال از آن واقعه چه تحلیلی دارید؟

قضیه تسخیر لانه جاسوسی مقدار زیادی برمی گشت به قدرت پیش بینی یا شاید حس ارتباط فکری که دانشجویان تصور می کردند با امام دارند. آنها احساس می کردند که در آن برهه باید قدمی بردارند تا کشور را از آن شرایط بحرانی و بن بستی که می توانست انقلاب را تهدید کند، بیرون آورند و مسیر جدیدی را باز کنند.

سابقه تاریخی و عملکرد آمریکا در کشورهای مختلف نشان می داد که آنها به راحتی از منافع خود در ایران نخواهند گذشت.

آنها گرچه ضربه سهمگینی از انقلاب خورده و به ظاهر منافع خود را از دست داده بودند، ولی کما کان بر اساس همان تحلیلهای یکطرفه تلاش داشتند دوباره به ایران بازگردند و وضعیت سابق یا دست کم وضعیتی مابین دو وضعیت قبل و بعد از انقلاب را احراز کنند، یا حداقل انقلاب را با مسایلی درگیر کنند که نتواند به استحکام پایه های خودش بپردازد. یعنی سه امکان در تحلیلهای آمریکا وجود داشت. اول اینکه بازگردد به حالت اول که اگر کمی واقع بین بود می دانست چنین چیزی امکان ندارد.

دوم اینکه حالتی میانه را به دست آورد که بالاخره چیزی نصیبش بشود و حالت سوم اینکه انقلاب را درگیر مسایل داخلی یا درگیریهای بین المللی کند تا نتواند به خودش بپردازد و حکومت داخلی را استحکام بخشد. بر اساس چنین تحلیلهایی بود که آمریکا شاه را پذیرفت. در مقابل، ملت ایران حقی داشت. می خواست حقوق خود را استیفا کند. اما امکانش نبود و مردم ایران و انقلاب اسلامی از هر گونه کانال ارتباطی سالم در محافل و میان افکار عمومی جهان محروم مانده بود. یعنی انقلاب اسلامی از ابتدا در رسانه های بزرگ دنیا که تحت تسلط و تأثیر صهیونیستها هستند برای این ادعا دلیل داشتیم و هنوز هم با دلیل، به همین موضوع معتقدیم مجالی برای دفاع از خود نداشت. نمی توانست مبنای فکری و فلسفی خود و حرف و تحلیل خویش را ارایه دهد. چنانچه امروز هم هنوز حضرت امام در این زمینه مظلوم است و شناخت ابعاد وجودی ایشان و علل و انگیزه های انقلاب او در پس تحلیلهای زهرآگین و نگاه کانالیزه رسانه های غربی کما کان پوشیده مانده است. ما کماکان شاهد هستیم که دیدگاه بسیاری از افراد، روشنفکران و حتی محافل دانشگاهی در دنیای غرب نسبت به انقلاب ایران دیدگاهی کاملا مخدوش، کلیشه ای و منفی است و این نشان می دهد که رسانه های وابسته به محافل صهیونیستی تا چه حد کار و سرمایه گذاری کردند.

آن زمان نیز شرایط چنین بود. ایران حرف و خواسته حقی داشت و نگرانی بزرگی به حفظ هویت ملی و استقلالش بازمی گشت و هیچ مرجعی نبود که بتواند این نگرانی را به او منتقل کند. نه مراجع بین المللی و نه مراجع اطلاع رسانی به خاطر اینکه تحت تأثیر بودند نگرانی او را نپذیرفته و ایران جایی را برای استیفای حق خود نداشت. یعنی یک شرایط کاملا بسته از جهت تبلیغاتی که در آن محصور شده بودیم.

روشن است که این شرایط می توانست بسیار خطرناک باشد و در چنین وضعی که نه پوشش خبری درستی بود و نه جایی صدای ایران را می شنید، اتفاقات زیادی می توانست رخ دهد. بنابراین شاید مهمترین انگیزه یا یکی از مهمترین انگیزه ها این بود که بتوانیم صدای خودمان را به جهانیان برسانیم. ما حقیقتا نمی توانستیم به طور عادی سخن گوییم. یعنی گفتمان و گفتگوی عادی که امروز می تواند وجود داشته باشد، موجود نبود. وقتی آنها پیچ رادیو و تلویزیونهایشان را به روی ما بستند و همچنین مطبوعاتشان را و وقتی رسانه هایشان یکطرفه شد به سویی که هر چه خود می خواستند می گفتند، ما به طور طبیعی به دنبال لوازم دیگری باید می گشتیم. یا باید تسلیم ظلم و آن شرایط خاص می شدیم که هیچ ملت آزاده ای چنین نمی کند یا باید در جستجوی راههای دیگری راههایی غیر متعارف می گشتیم، فقط برای اینکه حرف خودمان را بفهمانیم.

به عبارت دیگر می خواهم بگویم تسخیر لانه جاسوسی نوعی دیالوگ و گفتگو بود. منتها وقتی شرایط گفتگو را برای طرفین فراهم نکنیم، وقتی دهان یکطرف را ببندیم و اجازه ندهیم حرف خودش را بزند، طبیعی است که او هم از راههای غیر متعارف استفاده کند.

ما موضع خودمان را حق می دانستیم، ولی تمام راهها را به روی ما بسته بودند. بنابراین مسیری غیر متعارف را انتخاب کردیم.

مسیری که کاملا موجه بود، مشروع بود، درست بود. چرا؟ چون تنها راهی بود که می توانست هویت و استقلال ما را حفظ کند و حرف ما را به جهانیان برساند که شاه جنایتکار است؛ که این انقلاب به خاطر دیدگاههای منحط و عقب مانده نبوده؛ که الان دوباره دارد توطئه می شود و. .. یعنی مقصود از این حرکت تمرد یا قانون شکنی نبود. اگر کانال موجهی برای ارتباط و بیان مطالب باز بود، به طور قطع دانشجویان از همان مسیر استفاده می کردند و از این راه نمی رفتند و وقتی امام از این حرکت حمایت کردند، دیگر برای همه محرز شد.

شما خودتان انتظار چنین حمایتی را داشتید؟

نه، هیچ کس انتظار نداشت. دانشجویان خود را مستحق چنین حمایتی و چنین اعتماد عظیمی و محبتی از سوی امام نمی دانستند. به خاطر همین هم خود را مدیون ایشان می دانستند و تلاش می کردند تمام قدمها و مواضعشان مورد رضایت و نظر امام باشد.

آیا خاطره ای از آن دوران را مناسب بیان در این گفتگو می دانید؟

یک شب خبر دادند که امام بیمار شده و در بیمارستان قلب بستری هستند.آن شب دعای کمیل داشتیم. بعد از دعا خاطرم هست که به محوطه بیرونی آمدیم. نیمه شب بود. در حرکتی خودجوش به صورت راهپیمایی محوطه لانه را دور زدیم، در یک حالت سرگشتگی، اشک ریختیم و برای امام دعا خواندیم.

همین طور حالتی که هر سخنرانی امام در ما ایجاد می کرد. در فضای خوبی به سر نمی بردیم. جو جهانی بسیار منفی بود و انعکاس آن به ما می رسید. اما هر بار که صحبتهای امام را می شنیدیم، قوت گرفته و وقتی تأیید حضرت امام را می دیدیم روحیه می گرفتیم و بر مسیر خود مصمم می شدیم.

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.