پاورپوینت کامل شاعر چشمان پدر ۲۷ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
2 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل شاعر چشمان پدر ۲۷ اسلاید در PowerPoint دارای ۲۷ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل شاعر چشمان پدر ۲۷ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل شاعر چشمان پدر ۲۷ اسلاید در PowerPoint :

>

به پدرم که در چشمانش روشنایی عشق بود

کنار تو می نشینم و آرام آرام درد و دل می کنم. حرف های زیادی دارم، تصمیمات تازه ای گرفته ام. دوست دارم اولین کسی باشی که از آنها باخبر می شوی!

امروز آمده ام تا کنار تو باشم و بعد از مدت ها برای تو شعری بخوانم، شعری از بهار، بهاری که بی حضور تو آغاز خواهد شد. شاید از دست من رنجیده باشی و فکر کنی فراموشت کرده ام. اما نه! به خدا که دوری از تو برای من سخت ترین تجربه های زندگی بوده است. این را خودت هم خوب می دانی! می دانی؛ چون می بینی که هر وقت به تو خیره می شوم، بغض گلویم را می گیرد و اشک هایم ناخودآگاه سرازیر می شود.

امروز آمده ام تا از دوری تو شکایت کنم. نه اشتباه نکن! من همه چیز را می فهمم! من می دانم تقدیر این بوده که تو در این بهار کنار ما نباشی. می دانم که دیر یا زود این اتفاق می افتاد و دست چروکیده پرمهر تو برای همیشه از زندگی ما کوتاه می شد و می دانم که برگشتی، در کار نیست. اما به خدا که خیلی سخت و جانفرساست. این را با تمامی وجودم احساس می کنم. اولین روزهای رفتن تو، خسته و بی حوصله بودم، دلم می گرفت. فکر کردن به اینکه تو برای همیشه از کنارمان رفته باشی، دلم را به درد می آورد. با خودم فکر می کردم این روزهای سخت، دشوارترین لحظات زندگی ام هستند و شاید گذشت زمان بتواند درد دوری تو را کاهش بدهد، یا حداقل آن را آرام کند. اما حالا بعد از گذشتن چند ماه از رفتنت، یک اعتراف کوچک به تو بدهکارم.

پدر! حالا درد رفتن تو بیشتر دلم را می سوزاند. حالا نبودن تو را بیشتر حس می کنم. وقتی از مدرسه به خانه می آیم، انگار در و دیوار خانه فریاد می زنند که تو نیستی. انگار همه پنجره های دنیا به روی ما بسته شده است. مادر، پریشان حال است و گاهی اوقات می بینم که با خودش درد فراق تو را زمزمه می کند. خواهر کوچکم «فاطمه» روبه روی عکس تو می نشیند و با خنده و شیرین زبانی حرف می زند، ولی من باید سنگ صبور باشم. باید به مادر دلداری بدهم، و به جای تو، بر سر «فاطمه» دست محبت بکشم. گاهی اوقات بغض گلویم را می فشارد، اما فقط به خاطر مادر، خودم را کنترل می کنم. به خاطر اینکه اندوه او را زیادتر نکنم.

پدر! دوست دارم مثل گذشته به درد و دلم گوش بدهی. می خواهم درد خودم را با حرف هایم کم کنم. مدت هاست که دنیایی از خیالات و اوهام، فکرم را می آزارد، از زندگی دل بریده ام. بارها و بارها با خود فکر می کنم و به گذشته ها برمی گردم. خاطراتم را با تو مرور می کنم؛ اما در آن دنیای پرشور خاطرات، جز کوتاهی خودم چیزی نمی بینم. یادم هست که زمستان ها وقتی از مدرسه تعطیل می شدم، تو در آن سرما منتظرم می ایستادی تا مرا به خانه برسانی. یادم هست که با چه محبتی کت را از تنت در می آوردی و روی شانه ام می انداختی و در راه با من حرف می زدی. وقتی که چیزی می خواستم، تمام تلاشت را برای رسیدن من به هدفم به کار می گرفتی و انتظار تشکر هم نداشتی. یادم هست که وقتی به خاطر تصادف، در بیمارستان بستری شده بودم، چطور مثل پروانه دور و برم می چرخیدی تا چیزی کم نداشته باشم؛ حتی یادم هست که دو بار خون دادی. فقط به بهانه اینکه مادر به خواهر کوچکم برسد، شبانه روز کنارم می ماندی. مادر برایم گفته که چطور بعد از عَملم بالای سرم نشسته بودی و دعا می کردی و خودم هم به یاد دارم که در لحظات اول به هوش آمدنم، چشم های پر از اشک تو را دیدم. پدر! نمی دانم در آن لحظات، فکرم به کجا پرواز می کرد! وقتی که تو به من محبت می کردی، نوازشم می کردی و در مقابل کوتاهی هایم سکوت می کردی. نمی دانم آن لحظات چرا به چشمان پر اشک تو خیره نمی شدم. حتی یادم هست که چطور سلیقه تو را برای خرید وسایلم نادیده می گرفتم. پدر، من از همه این رفتارها شرمسارم! نمی دانم چرا در آن لحظات توجهی به نظرات تو نداشتم. حتی نمی دانم چرا وقتی برای اولین شعری که گفته بودم، تشویقم کردی و برایم کتاب «حافظ» خریدی، قلبم از این همه محبت تو به تپش نیفتاد. نمی دانم چرا خنده های حاکی از رضایت تو را در مقابل موفقیت هایم نادیده می گرفتم.

پدر! وقتی با خودم خلوت می کنم، می بینم که گوهر نایابی را از دست داده ام. من در برابر خواست الهی تسلیم می شوم. می دانم

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.