پاورپوینت کامل عشق پاک، هوس شعله ور، نشانه ها ۱۱۷ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
2 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل عشق پاک، هوس شعله ور، نشانه ها ۱۱۷ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۱۷ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل عشق پاک، هوس شعله ور، نشانه ها ۱۱۷ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل عشق پاک، هوس شعله ور، نشانه ها ۱۱۷ اسلاید در PowerPoint :

>

خانواده، عشق، استواری (۴)

عزیز همراه، قبل از اینکه انسان به ورطه هوس شعله ور یا در معرض شعله سوزان عشق ناب قرار گیرد، مناسب است که نشانه های هر کدام را بشناسد تا با پی جویی آن نشانه ها در خود و مدعیان که به وی ابراز عشق می کنند، بتواند تشخیص دهد که با عشق ناب مواجه است یا هوس شعله ور برایش دام گسترده است. اگر محبتی که در خود احساس می کند یا از جانب مدعی می شنود، از جنس و قماش عشق ناب باشد، مقدس است و سعی و تلاش در راه رسیدن به معشوق و محبوب، پسندیده و شایسته می باشد ولی اگر کشش و جاذبه موجود و مورد ادعا، حاصل هوس سوزان، غرایز سرکش یا اوهام و تخیلات ذهنی است، باید با آن مبارزه کند و آن را مهار نماید و گرنه نتایج و عواقب وخیمی در پی خواهد داشت.

هر کدام از عشق ناب و هوس شعله ور را نشانه هایی است از جمله:

۱- عشق، برآیند و مبتنی بر آگاهی است و هوس بر وهم و خیال؛

آن کس که فردی را به صفات کمال و جمال شناخته و کمالات وجودی وی برایش محرز شده و کاستی ها و نقص هایش را می داند و با توجه به رجحان نسبی یا فوق العاده نقاط مثبت او بر نقاط منفی اش به او دل بسته، عاشق واقعی است. این عشق و علاقه و وابستگی بعد از آگاهی نسبتاً کامل به شخصیت، ویژگی ها، کمالات و نقایص فردی، خانوادگی، جسمی و روحی او حاصل شده و مبتنی بر واقعیات است. او می داند مثلاً دختری که محبوب وی گشته، دختری است مثلاً بیست ساله با قد بلند، چشم و ابروی نسبتاً متناسب، برخوردار از زیبایی جسمی و ظاهری در حد متوسط یا کمتر، متدین، عفیف و پاکدامن، خانه دار که از لحاظ تحصیلات نیز، سوم راهنمایی خوانده و ترک تحصیل کرده است. خانواده وی از طبقه سوم اجتماع – نیمه فقیر – می باشند که با عزّت، کرامت، قناعت و کوشش زندگی می کنند و با سختی های زندگی خو گرفته و به مقاومت در برابر آنها عادت یافته اند. علاوه بر اینها قد این دختر از متوسط بلندتر است و لاغراندام جلوه می کند که از نظر این جوان، حُسن و جمال نیست و فقط خانه داری را در حد معمول می داند و کار و تخصص دیگری ندارد و با توجه به وضع خانوادگی اش نمی تواند جهیزیه چشمگیری به همراه خود بیاورد؛ ولی این جوان وجوه مثبت و منفی دختر را با هم جمع کرده و مقایسه نموده و در مجموع نمره مثبت بالایی در او دیده لذا به او علاقه مند گشته و شور عشق آن دختر قلبش را به تپش انداخته است.

این محبت و علاقه، عشق است نه هوس شعله ور. بر عکس کسی که فقط با تلفن صدای دختری را شنیده و به او اظهار علاقه کرده و حالا بعد از چند بار صحبت تلفنی و شنیدن حرف ها و ایده ها و اوصاف آن دختر از زبان خودش یا دیگران دلبسته او شده و در خیال خود از او فرد گمشده اش را ساخته است. این دلبستگی را نباید و نمی توان عشق نامید زیرا بر تخیلات و اوهام استوار است و بنیانی که بر آگاهی استوار نباشد، بسیار سست و بی دوام است و به زودی فرو می ریزد.

چنین افرادی بعد از صحبت تلفنی یا دریافت نامه، ایمیل، پیام الکترونیکی یا شفاهی از طرف مقابل در ذهن و خیال خود از او یک ایده آل می سازند و به محبوب ساخته ذهن خود عشق می ورزند و این عشق و علاقه مفرط که روز به روز شدیدتر هم می شود، آنان را از درک، فهم، دیدن و شنیدن حقایق باز می دارد. آنچه خودش می خواهد در محبوبش می بیند و آنچه را نمی پسندد، در او انکار می کند. اینکه امام علی(ع) می فرماید:

«آرزوها چشم دل را نابینا می کند.»[۱]

«هر کس به چیزی به شدت عشق ورزد، آن محبت و عشق شدید، بینایی اش را معیوب و قلبش را مریض می کند. از این رو با چشم معیوب می نگرد و با گوش ناشنوا استماع می کند.»[۲]

چنین عشق و علاقه ای اگر مبنای تشکیل خانواده و ازدواج گردد، چون هوس شعله ور و محبتی توهمی و خیالی است، سراب است نه حقیقت، لذا به زودی سستی آن آشکار می شود و بنیان مبتنی بر آن فرو می ریزد و به همین جهت است که بسیاری از ازدواج های بنا نهاده شده بر عشق های تخیلی تلفنی، نامه ای، پارکی، ایمیلی و امثال آن به طلاق منجر می گردد و چنین عاشقانی آرزو می کنند «کاش برای همیشه در همان مرحله عشق و دوست داشتن و آرزوی وصال می ماندند» و آب سرد وصال بر آتش گرم عشق شان نمی ریخت و کاخ شیشه ای و زیبای تخیل شان با تلنگر واقعیت در هم نمی شکست. آنان تا با عشق خیالی سرخوش و مشغولند و آرزوی وصال محبوبِ ایده آلِ توهمی را دارند، زندگی شان سراسر شور و شوق است ولی همین که به وصال رسیدند و شعله هوس شان فروکش کرد و خیال و وهم رخت بربست، با واقعیت نازیبایی آشنا می شوند که تا آن موقع در ذهن شان خطور نداشت. روز به روز زوایای بیشتری از زشتی های محبوب خیالی دیروز آشکار می شود و شیرینی دوست داشتن را به تلخی نفرت بدل می کند به حدی که بعد از گذشت مدتی کم، جز طلاق و جدایی چاره ای نمی یابند.

دکتر وودی آلن از کارشناسان خبره خانواده می نویسد:

دور نیست از دیدار چهره ای زیبا به دمی دل ببازیم و به ستایش جمالش بپردازیم و یا از ادراک صفات معنوی موجودی، متأثر شویم و به آفرینی لب بگشاییم و یا حتی نسبت به کسی در ضمیر خود کشش کهربایی دریابیم اما اینها هیچ یک عشق نیست. عشق درخور این نام باید بنایی باشد که بر پایه هایی از بصیرت و معرفت حقیقی عاشق و معشوق به صفات یکدیگر، استوار شود. پس نخست معرفت و شناخت است و از آن پس محبت و اگر این احساس قوت گیرد، به عشق بدل می شود. بیشتر اوقات کشش جنسی و جذبه قوی موجود میان زن و مرد را به جای عشق می گیرند. این درست نیست زیرا عشق وقتی پدید می آید که زن و مرد یکدیگر را نیکو بشناسند و دریابند. این گونه جذبه ها و کشش ها اغلب موهوم و ناپایاست. عشق باید به تفاهم فکری، توافق اخلاقی و جذبه جسمی [هر سه] در آمیخته باشد. عاشق حقیقی به دنبال شخصیت حقیقی معشوق است نه فقط لذت جسمانی او.[۳]

محک تشخیص

چگونه بفهمیم که عاشق مدعی از رهروان عشق آگاهانه است یا هوس بازی لذت جو و خوش خیال که بر اساس توهم و تخیل پیش آمده است؟

اگر مدعی عاشق آگاهانه باشد، علاوه بر زیبایی ها و مزایای محبوب، از معایب و نقایص او هم اطلاع دارد. وقتی از او بخواهیم علت دلبستگی و عشقش را بیان کند و ویژگی های مثبت و منفی محبوب را بشمارد، از تعریف و بیان او می توانیم حقیقی یا تخیلی بودن عشقش را تشخیص دهیم. اگر علت هایی که ارائه می دهد منحصر در مزایای جسمی و جنسی نبود و علاوه بر آن به معنویات هم توجه داشت و توانست در جنب مزایا و محاسن، معایب چندی هم از محبوب بشمارد، و در شمارش و تبیین محاسن نیز اغراق نکرد، معلوم می شود که عشق او آگاهانه است. وقتی مدعی با علم به واقعیت و حدود محاسن و آگاهی از معایب و نقایص فردی، به او علاقه مند گشته باشد، بعد از وصال در یافته هایش تخلفی نمی بیند و نمی یابد که پشیمان گردد. او در محبوب خود محاسنی بیش از آنچه داشت تصور نکرده بود و از معایب او نیز بی خبر نبود تا پس از ازدواج خلاف آن را بیابد و ایده آل خیالی اش را با واقعیت مطابق نبیند بلکه چه بسا وقتی با واقع مواجه شود، او را زیباتر و والاتر از آنچه می دانست و معایب و نقایصش را کمتر ببیند و علاقه اش مستحکم تر شود.

اگر محبوب از مدعی عشق توصیف و تصویر خود را بخواهد و آن را همه جانبه و مطابق با واقع ببیند، می تواند به صداقت و واقع بینی او اطمینان یافته و به دوام زندگی با او مطمئن شود.

مطلب دیگر اینکه مدعی عشق چنانچه فقط به جنبه های جسمی و زیبایی های جنسی توجه داشته باشد، این هم عشق نیست بلکه هوس شعله ور است و نمی تواند مبنای زندگی باشد زیرا عشق و علاقه به جسمانیات کم دوام است چون خودِ زیبایی های جسمی کم دوامند و بعد از چند سال کمرنگ می شوند و از بین می روند و عشق مبتنی بر آنها هم به همین منوال. عاشقی می تواند مدعی عشق پاک باشد که در جنب ویژگی های جسمی و مادی، با آنها یا بیشتر به ویژگی روحی، اخلاقی و اعتقادی محبوب توجه داشته باشد زیرا این ویژگی ها دائم هستند و عشق مبتنی بر آنها نیز دوام می یابد. کسی که فقط به چشم و ابروی دختری یا قد و بالای جوانی دلبسته باشد، چه بسا با دیدن چشم و ابروی زیباتر و قد و بالای رساتر بدو دل می بندد و از اولی دل می کند؛ ولی دلبسته به روحیات و معنویات، اگر با معنویت بالاتر مواجه شود، از معنویت قبلی دل نمی کند بلکه سعی می کند او را به این حد ارتقا دهد و از خداوند تعالی محبوبش را طلب می کند.

علاوه بر آن، دلبسته به جسم محبوب، اگر اهل ارزش های دینی و اخلاقی نباشد، بعد از مدتی وصال، شعله هوسش فروکش می کند و دیگر جاذبه و علتی برای تداوم زندگی نمی یابد.

اگر تصویری که مدّعی عشق ارائه می کند، خیالی، موهوم، نامطابق با واقع و تک بُعدی بود، این عشق موهوم و خیالی است و اگر فقط به ابعاد جسمی و مادی توجه شده بود، این هوس شعله ور است و این مدعی را نه عاشق بلکه هوس بازی دلداده توهمات و تخیلات باید دانست و دست رد به سینه او زد.

عشق های شیشه ای

متأسفانه عشق پاک و حقیقی در زمانه ما بسیار کم است و بسیاری از عشق های ادعایی، عشق های شیشه ای هستند و به کمترین تلنگری می شکنند و فرو می ریزند. عشق به مظاهر مادی و جسمانی محبوب، عشق شیشه ای است و مانند آتش برخاسته از هیزم های ترد و شکننده و خشک، شعله ور و کم دوام است در حالی که برای زندگی به آتش عشق پایدار و ملایم نیازمندیم. عاشق جسم محبوب، هوس بازی است که فقط در فکر کام گرفتن و آتش دل فرو نشاندن و دوام عشق او حداکثر به مدت دوام زیبایی جسمی محبوب است و با زوال زیبایی محبوب به زوال می گراید.

مولانا داستان عشقِ هوسی را بدین شرح وا می گوید:

روزی پادشاهی در صید، دختری را دید و صید او شد. آن دختر را به هر قیمت بود به چنگ آورد. روزی چند از وصال نگذشته بود که دختر بیمار شد و هر چه پزشکان حاذق در مداوای او کوشیدند، کمتر نتیجه گرفتند. سلطان که از طبابت پزشکان ناامید شده بود، به مسجد رفت و از حق تعالی کمک طلبید. در حال مناجات و گریه به خواب رفت و در خواب دید پیری به او می گوید: فردا غریبی وارد شهر می شود که علاج دختر به دست اوست.

شاه در روز بعد از دریچه قصر به راه چشم دوخته بود که ناگاه دید مسافری از دور پیدا شد. وقتی به نزدیک آمد مشخصات او را با آنچه در خواب بدو گفته بودند، مطابق یافت و او را به کاخ خواست و از وی برای معالجه همسرش کمک طلبید. طبیب بعد از معاینات دقیق فهمید که علت مرض نه جسمی بلکه روحی است و عشق، او را به این روز انداخته است. لذا با ملایمت به گفتگو با زن پرداخت و در حال گفتگو نبض او را به دست داشت. از او پرسید: اهل کدام شهر هستی و دوستان و خویشاوندانت در آن شهر کیانند؟ زن نام شهر و دوستان و آشنایان خود را برد و طبیب مشاهده کرد که نبض او را تغییری حاصل نیامد. پزشک نام سایر شهرها را می برد و نبض زن را در دست داشت تا اینکه نام سمرقند بر زبان او جاری شد و نبض زن را تندی حاصل آمد. طبیب دانست که محبوب وی در سمرقند است. به ذکر محله ها، خیابان ها و کوچه ها پرداخت و وقتی نام محله و خیابان و کوچه محبوب بر زبان طبیب جاری می شد، نبض زن، تندی می گرفت و طبیب می فهمید. با پی بردن طبیب به نام کوچه، اسامی ساکنان کوچه را به دست آورد و به ذکر یکایک پرداخت. همین که نام یکی از آنان بر زبانش جاری شد، نبض زن تندی گرفت. طبیب از صاحب نام پی جویی کرد و فهمید جوانی است زرگر. طبیب سلطان را راضی کرد و جوان را تطمیع کردند و پیش دختر آوردند و چند ماهی در صحبت با هم به سر بردند. پس از آنکه دختر سلامت خود را باز یافت، پزشک با خوراندن داروهایی سخت به پسر، سبب لاغر و رنجور شدن او شد. هر روز این رنجوری فزونی گرفت تا از آن جمال و زیبایی چیزی نماند و دختر نیز عشق خود از او بگرفت و علاقه به او از دل خویش بیرون کرد.

و

چون ز رنجوری، جمال او نماند

جان دختر در وبال او نماند

چون که زشت و ناخوش و رخ زرد شد

اندک اندک در دل او سرد شد

و بعد از این داستان چنین نتیجه می گیرد:

عشق هایی کز پی رنگی بود

عشق نبوَد عاقبت ننگی بود[۴]

البته باز هم تکرار می کنیم که جسم و زیبایی های جسمی محبوب هم به جای خود مهم است و نادیده گرفتن آن مشکل زا، اما سخن این است که زیبایی های جسمی باید در کنار و حداکثر هم اندازه زیبایی های روحی، عامل عشق باشد و چنانچه عامل شیدایی فقط ویژگی ها و زیبایی های جسمی باشد، علامت آن است که عشق نیست بلکه هوس برافروخته می باشد و مانند آتش هیزم های ترد و شکننده، شعله ور و کم دوام است؛ به عکس عشق مبتنی بر واقعیت ها، آگاه از نقایص و نشأت گرفته از مزایای جسمی، روحی، اخلاقی و ایمانی که ملایم، بادوام، سازنده و مفید است.

و اما عشق های خیالی و توهمی، سراب و خوابی است که وصال، بیداری از آن می باشد. چنین عشق هایی تا به وصال نرسیده شیرین و دوست داشتنی و لذت بخش اند و همین که وصال محقق شد، گویی عاشق از خواب خوش بیدار می شود و ناگهان همه آنچه را تصور کرده، از دست رفته می بیند.

عاشقان جسم محبوب هم با دیدن جمال بالاتر، دل از اولی گرفته و به دومی می بازند.

گویند زنی زیبا و زیرک به راهی می رفت و مردی شیدا و شیفته، او را تعقیب می نمود. زن ملتفت وی شد و از او پرسید: چه می خواهی؟

جواب شنید: عاشق و گرفتار چشم، ابرو، قد و قامت توام!

زن به زیرکی و فراست دریافت که او نه عاشقی واقع بین و ارزش مدار بلکه هوس بازی دلباخته جمال است. از این رو به او گفت: چقدر نافهم و کج سلیقه ای! تو که به این چشم، ابرو، قد و قامت دل بسته ای و دل باخته ای، اگر خواهرم را که از عقب می آید ببینی، با آن جمالی که چندین برابر جمال من است، چه می گویی؟!

مرد با شنیدن این جواب به عقب بازگشت و انتظار کشید و بعد از تجسس و انتظار زیاد معلومش گشت که با وی خدعه شده است. خود را به زن رساند و گفت: چرا به من دروغ گفتی؟

و جواب شنید: تو نیز در ادعای خود راستگو نبودی! اگر عاشق و دلباخته من بودی، در پی زن دیگر نمی رفتی و مرا وا نمی گذاشتی.

در عشق موهوم و هوس شعله ور، مدعی به اقتضای کور و کرکنندگی عشق هوسی، چشمش به زیبایی های خیالی و جسمی محبوب است و از دیدن معایب و زشتی های وی غافل و بعد از وصال، کم کم حجاب های غفلت از جلوی چشم کنار می رود و واقعیات را می بیند. عاشقی بعد از مدت کمی از وصال، به محبوب گفت: این اثر خراش بر گونه تو از کی افتاده است؟!

محبوب وی در جواب گفت: از آن وقت که دلبستگی و محبت تو را نقصان حاصل شده، آشکار گشته است! یعنی این اثر از قبل در صورت من بود و چشم تو بدان می افتاد ولی چنان شیدا و دلبسته به تخیلات و زیبایی های جسمی و موهوم من بودی که از دیدن آن غافل گشتی و حالا که شیدایی ات نقصان یافته، توجهت فزون گشته و این عیب را دیده ای و به مرور که از آن شور سابق کاسته گردد، بر بینایی ات افزوده شود و نقایص و معایب بیشتری متوجه خواهی شد.

۲- عفت زایی عشق و آلوده دامنی هوس؛

عشق پاک عفت زاست. عاشق صادق هم خود باحیا، عفیف و پاکدامن است و هم حیا، عفت و پاکدامنی محبوب را می طلبد، بر عکس هوس شعله ور که پرده در گستاخ، فحشاطلب و آلوده دامن بار می آورد. قرآن داستان عشق هایی را بیان می کند که بعضی ناب و پاک اند و بعضی هوس شعله ور تا راهنمای موقت طلبان باشد.

دختر شعیب(ع) و موسی(ع)، عاشقان پاکدامن

موسی(ع) جوانی است رعنا، بلندقامت، باحیا، پاکدامن، قوی و نیرومند که با یک ضربه مشت، ظالمی را از صفحه روزگار محو کرده است. این جوان رعنا که مطلوب هر دختر جوانی است، از سرزمین ظلم و ستم فرعونی فرار کرده و به سرزمین شعیب(ع) وارد شده و کنار چاه آب زیر سایه درختی آرمیده است که می بیند مردانی چوپان برای آب دادن گوسفندان خود به سوی چاه هجوم آورده و با پر کردن آبشخورها، گوسفندان شان را سیراب می کنند و آن طرف تر دو دختر جوان، باحیا، عفیف و رعنا در کناری جلوی گوسفندان خود را گرفته اند و نمی گذارند به سوی آبشخورها هجوم آورند. موسی(ع) از این همه عفت و حیا و پاکدامنی در کنار آن رعنایی به تعجب می افتد و نزد آنان می آید و احوال شان را جویا می شود. آنان با لحن عفیفانه و معصومانه خود وی را آگاه می کنند که پدرشان شعیب پیامبر، پیر و از کار افتاده است و برادر یا مرد دیگری در خانواده شان نیست که چراندن و چوپانی گوسفندان را عهده دار شود. از این رو خود مجبورند این وظیفه را عهده دار شوند و چون نمی خواهند از حریم عفاف و پاکی خارج شوند و به همنشینی و اختلاط گناه آمیز با مردان تن دهند، در چرانیدن و آب دادن گوسفندان همیشه از چوپانان مرد کناره می گیرند و به هنگام آب دادن صبر می کنند تا آنان دور شوند آنگاه بر آبشخور وارد می شوند. موسای جوان به این همه حیا، عفاف، پاکدامنی و احساس مسئولیت عشق می ورزد و فتوّت، جوانمردی و ظالم ستیزی اش او را به دفاع از این دختران مظلوم وا می دارد.

دختران شعیب هم این جوان رعنا، قوی، بلندبالا، چهارشانه، باحیا، مؤمن و پاکدامن را متفاوت با مردان اطراف خود می بینند و مشاهده می کنند که چگونه به دفاع از آنان همه چوپانان را از آبشخور کنار می زند و دلو سنگینی را به تنهایی از چاه بالا می کشد و گوسفندان را سیراب می کند.

به طور طبیعی موسای جوان به این دختران ارزشمند علاقه مند می گردد و آن دختران نیز چنین جوان رعنا، قدرتمند و جوانمردی را همان مرد ایده آل رؤیاهای خود می یابند ولی هیچ کدام از دو طرف عجله نمی کند و حریم عفت و حیا را لکه دار نمی کند و علاقه مکنون قلبی خود را آشکار نمی کند اما رسیدن به آرزوی قلبی خود را از خدا می طلبند و خداوند هم آن چنان که وعده داده، آرزوی بندگان مؤمن خود را برآورده و نیازهای طبیعی آنان را به بهترین وجه برآورده می گرداند.

این سخن موسای جوان بعد از روانه کردن دختران است که متضرعانه به درگاه خدا عرض حاجت می برد:

«رَبِّ اِنی لِمَا اَنزَلْتَ إِلَی مِنْ خیرٍ فقیرٌ؛ پروردگارم، من به خیری که از جانب تو باشد نیازمندم.» (قصص، ۲۴)

در این کلام نیز او حاجت خود را اجمالاً ذکر می کند. دختران شعی

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.