پاورپوینت کامل روزهای ورق خورده نقاش معاصر ۹۲ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
3 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل روزهای ورق خورده نقاش معاصر ۹۲ اسلاید در PowerPoint دارای ۹۲ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل روزهای ورق خورده نقاش معاصر ۹۲ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل روزهای ورق خورده نقاش معاصر ۹۲ اسلاید در PowerPoint :

>

به بهانه برگزاری نمایشگاه «مروری بر آثار منصوره حسینی» در موزه هنرهای معاصر تهران

منصوره حسینی در سال ۱۳۰۵ در تهران به دنیا آمد. ده ساله بود که در یک روز زمستانی طرحی از درختان کاج حیاط خانه در دفتر مشق خود کشید و همین سبب شد تا پدرش برای او معلم خصوصی نقاشی بگیرد. پس از پایان دوره دبیرستان در دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران تحصیل کرد. در سال ۱۳۲۸، برای نخستین بار آثارش در انجمن فرهنگی ایران و انگلیس به نمایش گذاشته شد و در همین سال در رشته نقاشی از دانشکده فارغ التحصیل گردید. در سال ۱۳۳۳ برای ادامه تحصیل راهی ایتالیا شد. تا پیش از این سفر، آثار او چندین بار در نمایشگاههای گروهی و انفرادی به تماشا در آمد. در آکادمی هنرهای زیبای رُم پذیرفته شد و اجازه یافت در سال دوم نام نویسی کند. در سال ۱۳۳۵، اثری از او در بی ینال جهانی ونیز به تماشا در آمد. سال بعد گالری «وانتاجو» رُم نمایشگاهی از آثار او برگزار کرد. چندی بعد با یکی از آثارش در نمایشگاه هنرهای فیگوراتیو در شهر فروزینونه «ایتالیا» شرکت کرد و مدال طلای این نمایشگاه را به دست آورد. در سال ۱۳۳۷ در پی راهیابی به نمایشگاه «نقاشان آسیایی» در رم موفق به دریافت یک بورس تحصیلی شد. در همین سال تعدادی از آخرین آثارش را برای شرکت در بی ینال تهران، به ایران فرستاد و یکی از آثارش از سوی هیئت داوران به عنوان اثر ممتاز شناخته شد.

منصوره حسینی با «لئونللو ونتوری»، هنرشناس و منتقد برجسته ایتالیایی ملاقات کرد. این دیدار نقطه عطفی در زندگی هنری حسینی محسوب می شود. «ونتوری» شادابی رنگ ها و آرابسک خطوط حسینی را یادآور مینیاتورهای ایرانی می داند و او را تشویق می کند که با بهره گیری از خوشنویسی ایرانی به نقاشی انتزاعی بپردازد. در طی سال های بعد، آثار منصوره حسینی در مسابقات گوناگون هنری به تماشا در آمد و جوایز و مدال هایی را از آنِ خود کرد. در سال ۱۳۳۸ پس از پایان تحصیلات در آکادمی رم به ایران بازگشت و آثارش در تالار رضا عباسی به نمایش در آمد. آثار منصوره حسینی به دومین و سومین بی ینال تهران راه یافت و جوایزی کسب کرد. در سال ۱۳۴۱ مجموعه ای از آثار نقاشی و سرامیک او در تالار فرهنگ به نمایش در آمد. این آثار انتزاعی مجموعه ای از فرم و رنگ بود و فرم که هسته اصلی آن به نظر می رسید ملهم از خطوط کوفی بود.

در سال ۱۳۴۴، نمایشگاهی با عنوان «دو گُل در سی پرده» برگزار کرد که موضوع همه آنها تصاویری از فرم دو گُل بود. از سال ۱۳۴۶ با عنوان «دکتر اسد» در روزنامه اطلاعات نقدهایی نوشت. به نظر می رسید که هدف او آموزش دادن است ولی غالباً در نوشته هایش زبانی تند و نیش دار به کار می برد. در سال ۱۳۵۰ از او داستانی با عنوان «پوتین گِلی» انتشار یافت. از سال ۱۳۵۲ همزمان با گشایش «نگارخانه منصوره حسینی» مجموعه ای از آثارش در آنجا به نمایش گذاشته شد. این نگارخانه که محل سکونت نقاش نیز است، هنوز فعال و دایر می باشد. در سال های پس از انقلاب بارها آثار منصوره حسینی در گالری خود و دیگر نمایشگاهها به نمایش در آمد. در سال ۱۳۷۶ در مراسم اختتامیه چهارمین دوسالانه نقاشی ایران از احمد اسفندیاری، محمود جوادی پور، منصوره حسینی و علی قهاری به عنوان هنرمندان پیشکسوت قدردانی شد. سال بعد مروری بر دوره های کاری حسینی در فرهنگسرای نیاوران برگزار شد. منصوره حسینی در همان سال داوری پنجمین نمایشگاه تجلی احساس را بر عهده داشت.

به بهانه برگزاری مروری بر آثار منصوره حسینی یکی از پیشگامان هنر نوگرای ایران که از تاریخ ۲۷ تیرماه تا ۶ شهریور سال جاری در موزه هنرهای معاصر تهران برگزار شد، گفتگویی با وی ترتیب دادیم.

* *

نمایشگاه اخیرتان که در واقع مروری بر آثار شماست، در موزه برپاست. چگونگی موضوعیت این نمایشگاه و مجموعه آثارتان را در قالب نمایشگاه بفرمایید و کمی هم درباره فضای ذهنی خودتان راجع به این اتفاق بگویید.

خیلی کارها هست که شما انجام می دهید، مثل عروسک کوکی، این هم پیشنهادی بوده و من پذیرفته ام. البته نامه و گفتگوها با اجرا کمی متفاوت بود.

چرا بعضی از نقاش ها در مراسم افتتاحیه شرکت نمی کنند؟

من تا به حال نشده است که شرکت نکنم. ابراز اشتیاق بود، تشویق بود، البته همیشه هم با تقدیر و تشویق و ستایش موافق نبوده ام، من ترجیح می دهم مثل چمن لِه شوم اما بروم.

شما اغلب نمایشگاه کارهایتان را در گالری منصوره حسینی برگزار می کنید؟

من خیلی کم در گالری های دیگر نمایشگاه داشتم. مثلاً در تالار دانشکده هنرهای زیبا، در تالار فرهنگ و فرهنگسراها و خصوصاً فرهنگسرای امیرکبیر بوده است، چون من به این اسم کشش خاصی دارم. همچنین در گالری گلبرگ و تا سال ۷۶ به طور مکرر سالی یک نمایشگاه در گالری خودم برگزار کردم. از سال ۷۶ این شانس و فرصت و اجازه را به من دادند که به آن برگزاری نمایشگاه آثار دیگران را هم اضافه کنم. یک نمایشگاه انفرادی هم در فرهنگسرای نیاوران داشتم که برداشت های خوبی برایم داشت و تأثیراتش برایم قابل توجه است.

در فضای کار شما دو تم اصلی وجود دارد. خودِ شما اشاره به اسم امیرکبیر داشتید و نوعی توجه به مظهر اسمی ایشان؛ می توانیم این گونه استنباط کنیم که این از باور شما به فرهنگ شرق و هنر شرق منشأ پذیرفته است و حتی می توانیم بگوییم، مقطعی را که امیرکبیر در تاریخ ایران بوده، توجه به همه زمینه های فرهنگی، اجتماعی شرق نیز قوی و اصیل بوده است. بنابراین توجه به فرهنگ شرق و توجه به رنگ شرقی و آفتاب شرق در کارهای شما نیز هویدا است.

امیدوارم این گونه باشد.

توجه به یک بی نهایت و لایتناهی بودن را به عنوان یک عنصر اساسی هم در رنگ و هم در حرکت و ریتم و خطوط شما و پیچش ها در آثارتان می توان دید و این دو، عنصر و کاراکتر اصلی کارهای شماست و این جنبه فوق العاده شخصی شما نیز در کارهایتان می باشد. آیا این یک ضمیر ناخودآگاه است یا یک ضمیر آگاهانه و برای یک ارتباط معین با مخاطب مجموعه کارهای شما به سمت این روند معنایی پیش رفته است.

خط، واژه ای است که می گوید، تصمیم گرفته شده است و آنچه که با تصمیم می رود خیلی اصل نیست. فرض کنید فردی مثل من در زمینه هنر آکادمیک تابلو عرضه می کند. من این خاصیت را ندارم چون عطش کار دارم به سبک نمی توانم فکر کنم. گاهی یک شاخه گل، خطوط یک چهره یا چین و چروک های صورت سالمندی چنان بر من اثر می گذارد که دوست دارم آن را بگویم، اثر آن را بیان کنم که آدم را متأثر کرده و با آن اثر من تسکین پیدا می کنم.

بعد از نقاشی های رئالیستی شما، این الهام گرفتن از ریتم و فرم و خط و توجه به شرق را می توانیم در قالب یک نقطه عطف در آثار شما داشته باشیم. خودِ شما چگونه با این مسئله مواجه و روبه رو می شوید؟

من به سبک فکر نمی کنم. آنچه می آید ناخودآگاه حکومت می کند، نه آگاهانه. عقیده من این است که هر کسی نوعی گیرنده دارد، چیزی را می گیرد و چیزی را اثر می گذارد که نمی داند علت آن چیست. نه اینکه کتابی را باز کند، سبکی را انتخاب کرده و دنبال آن برود. به آن کشش بی نام و به آن فرمان، من تسلیم هستم و خودِ من می دانم که از یک «اصل» می آید نه از یک «مدل». بین تابلوهای آبستره و کارهای فیگواریتوم من رابطه می بینم؛ یعنی دوتایی یک قلم اند. موضوع هر دو یکی است. چگونگی پخش شدن نور در هر دو و چگونگی تقسیم رنگ.

یک بار در یکی از نمایشگاه هایم مرحوم خانلری نوشته بودند، با اینکه موضوعات متفاوت هستند حتی در مجردات یک دست ذهنیتی متفاوت دارند. ولی الان وقتی به آنها نگاه می کنم، حرف ایشان را بعد از سال ها قبول دارم. بین آنها رابطه هست و رابطه قوی است.

خانم حسینی، چرا نقاشی می کنید؟ برای زندگی کردن یا زندگی را برای نقاشی کردن انتخاب کرده اید؟

هنر آن گونه شروع می شود که ندانی. می گویند نباید آموزش دقیق داشته باشیم. من یک مثال برای شما می زنم. عاشق شدن. شما می توانید آموزش عاشق شدن را ببینی ولی عاشق شدن یک حس است. آنجایی که شما چیزی را با عطش و اشتیاق کار می کنید، آموزش به درد نمی خورد.

جنبه معنای انسانی در نوع انسان، «مرد» بودن یا «زن» بودن در هنر متفاوت است؟

خیر نیست. من نتوانستم فکر کنم که مثلاً فلان آقا یا فلان خانم. فقط اثر است که می گوید.

در کارهای شما عرفانِ بی نهایت و عرفانِ نیمه تمام هست. معنای دعوت به صمیمیت و بخشندگی در کار شما هست، اینها عنصرهایی است که در کار شما همیشه دیده شده است. در باره این موضوع چه صحبتی دارید؟

به نظر من هنر باید مثل این باشد که آدم روح برهنه خود را در آیینه ببیند.

وقتی نقاشی می کنید، این را از قبل تصویر می کنید یا به آن می اندیشید، یا همه وجود شما می تواند این گونه باشد یا اساساً معتقد به یک معنای بی نهایت انسانی برای انتقال به مخاطب هستید؟

واقعاً جایی هست که از نوعی اسرار حرف می زند، سِرّهایی که نمی شناسم، چون اگر بشناسم که دیگر سِرّ نیستند. آنچه را در کلامی زنانه می توانم بگویم که مانند درد تولد بچه می ماند. مثل چهاردرد زایمان است. آنجا به دختربودن و به پسربودن توجه نمی کنی.

آیا به کسب درآمد هم موقع نقاشی کردن فکر می کنید؟ یعنی به فروش، به درآمد؟

ابداً. زمانی که من فروشنده ام و شما آن را می خواهید و می خرید، من به خریدار فکر نمی کنم. من نمی توانم کلیشه ای فکر کنم.

مطلبی را اشاره کردید «آن»، «آنی» که انسان با آن روبه رو می شود و اثری را خلق می کند، در مورد «آنِ» خودتان هم بگویید.

جرمش این بود که اسرار هویدا می کرد. خیلی چیزها هست که نمی خواهم بگویم. حس آنچنانی و رازگونه وجود را نمی شود در روزنامه و قالب کلیشه گفت، ولی حسرت هایی بوده و حسرت فانوس هایی و ستاره هایی را که یک کودک آرزو داشته، آنها را داشته باشد. من موسیقی را دوست داشتم اما پیانو نداشتم، دوست نداشتم نوازنده باشم، دوست داشتم تکه های کوچکی بنوازم که شعر آنها را هم خودم بگویم و بخوانم. اشتیاق ردیف کردن واژه، شعر گفتن و درد دل با قلبم، چون دوست نداشتم آنچه حس می کنم با کلمه برای آبجی خانم بگویم.

بنابراین باز می رسیم به همان حس راز و «آن» یعنی شما یک قُل قُلی را حس می کنید و به دنبال راههایی که باید قُل قُل و جوشش را آرام کند. اینها نوعی پناهگاه بوده است و یک نیروی لایزالی بوده که به آن پناه می آورم. پناهگاههای کوچک ترم اینها بودند. یعنی رنگ بود. سفال و مجسمه و شعر و نوشتن بود. و آن زاویه ای که شما اشاره کردید برای فروش و کاسبی. من حق التحریر گرفتم، حق التدریس گرفتم، سفالم فروش رفت. آن «آنی» که من می نوشتم فکر نمی کردم به چه کسی بفروشم، چاپ کنم و این اتفاق های پیش آمده، حق زندگی کردن را برایم فراهم آورده است.

من کتابی را از شما دیدم به اسم «پوتین گِلی» که سال ها پیش چاپ کردید. متن این کتاب خیلی موسیقیایی و ریتمیک بود. این کتاب مظهر پای بندی به فرهنگ ایرانی است، چون قسمت اعظم آن روایت در رم اتفاق می افتد و وجه تشابه در نقاشی های شما با تجربه شما در ادبیات بسیار است! به نظر شما خاستگاه هنری شما توجه به حقانیت انسان و ارتباط انسان با یک مبدأ بی نهایت نیست؟

شدیداً حس می کنم این گونه است. آن چیزی که وجود ندارد، زاده نشده، قابل لمس نیست، گاهی من لمس می کنم. بیشتر از این توضیح نخواهید. من نه می توانم و نه حاضرم که روشن تر از این بگویم. من مدل هستم. البته شما هر مدلی که دارید، مثلاً روایتی که فلان نقاش مدلی را پیدا کرد برای اینکه حضرت عیسی را از صورت او استفاده کند. سال ها بعد همان مدل را برای یهودا استفاده کرد. مدل می تواند در دست شما متغیر باشد ولی دو سه تا از نقاشی های سال های خیلی دور در نمایشگاه هست که من دلم نمی خواست اینها قاب شود. چون دوست نداشتم اینها را ببینند حتی شعرهایم را هم دوست نداشتم بخوانند و چاپ کنند. البته تکه تکه در روزنامه های قدیم چاپ شدند.

نقد و نوشته های شما بیشتر با اسم مستعار چاپ می شد به نام دکتر اسد. چرا؟

نقدها بله. زمانی شما کاری می کنید که حتماً بیشتر مطرح شوید. من حوصله این گونه مطرح شدن را نداشتم. نقدهای من به اسم دکتر اسد در روزنامه اطلاعات آن زمان چاپ می شد و طوفان هم به پا می کرد.

به خودتان هم با دید نقد نگاه می کردید؟

به خودم بی ادبانه نگاه می کنم، نه صمیمی (نقد شمشیری) البته لحظه ای هست. اولاً کارم تمام نمی شود تاریخمندم. کمتر کاری دارم که بعد از ۱۰ سال قلم به آن نزده باشم، یعنی حتی کاری که فروخته شده اما باز هم وقتی با آن روبه رو می شوم قلمی به آن اضافه می کنم.

شما مسئله مکتب و پای بندی به کلاسیک و یا سنتزهای نوگرایانه و مفهوم انسان و دنیای آینده را در کارهایتان متن و موضوع اصلی دارید؛ این متفاوت بودن شما و متغیر بودن جریان زندگی در شما نیست؟

خیلی باید زحمت بکشم تا اینها را جواب بدهم. در یک جمله خدمت تان گفتم وقتی از یک حس پر می شوم به فکر علاج خودم هستم. اوایل که خط را شروع کردم از سال ۳۷ تا سال ۴۱، مطبوعات به من فحش دادند. البته وقتی کارم را شروع کرده بودم سر و صدایی بلند نشد چون قلم فیگوراتیوم سوکه داشت. وقتی خط را شروع کردم نویسنده و اهل قلم و نقاش نامه ای نوشت به نام «نامه سرگشاده به یک دختربچه نقاش».

دوره ای چهره کار می کردید؟

اتفاقاً یک فیلم سینمایی تهیه می کردند که موضوع آن چهره بود و من یادم آمد که پرتره های زیادی دارم و آنها را ارائه دادم و مسئول تنظیم نمایشگاه آنها را دید و همه را برد.

در یک دوره شما فریم هایی از طبیعت کار کردید که بیشتر آنها گل های آفتابگردان بود.

آفتابگردان دلیل داشت. در لحظه های جنگ، من از خانه بیرون نرفتم و لحظه هایی بود که در خیابان فقط یک نفر بود. تنهایی مطلق بود. روزها در خیابان باغبانی می کردم و گل هایم را می چیدم می آوردم در اتاق و نقاشی می کردم. این کار، نوعی مبارزه با ترس و مردن بود. نه ترسیدم و نه مُردم. همچنین نوعی نماز با آن می خواندم، برای اینکه خلقت بر خشونت می چرخید. گلبرگ بر دست بریده پیشی می گرفت و زندگی در اینها ادامه داشت.

شما در واقع معنای زن

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.