پاورپوینت کامل یک جهانگرد و یک نقاش ۶۲ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
3 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل یک جهانگرد و یک نقاش ۶۲ اسلاید در PowerPoint دارای ۶۲ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل یک جهانگرد و یک نقاش ۶۲ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل یک جهانگرد و یک نقاش ۶۲ اسلاید در PowerPoint :

>

دگمه را فشار می دهم. نوار می چرخد. شروع می کنم به ضبط کردن س… س… س… سلام. م… م… م… من شهرامم. تعریف ش… ش… شما را زیاد شنیدم. خودتان را از ن… ن… نزد… نزدیک… ن… ن… ندیده ام. البته، دروغ چ… چ… چرا، یک بار، دو سه هفته پیش آمده بودید منزل ما، پیش شهره، ی… ی… یو… یواشک… یواشکی دیدم تان، از پشت پنجره. خ… خج… خجا… خجالت کشیدم بیایم جلو خودم را معرفی کنم. هان، آره، یک نفر که می خواهد ج… ج… جهانگر… جهانگرد… بشود نباید دروغ بگوید. هیچ نباید دروغ بگوید. باید را… را… راستش را بگوید. همیشه را… را… راستش را بگوید. م… م… من که شعار می… می… می دهم دنیا آ… آ… آمو… آموزگار من است، پ… پ… پس نباید مثل بقیه ن… نق… نقاب به صورت بزنم. من باید بی نقاب باشم. بی نقاب دنیا را بگردم. مث… مث… مثل طبیعت. بی نقاب و صادقانه.

خ… خ… خب، غرض از ذکر این مقدمه این بود تا خ… خ… خد… خدمت شما عرض نمایم ج… ج… جهان… جهانگردی هم مثل هر چیزی واسه خودش اص… اص… اصل و اصولی دارد. م… م… مقدمات… مقدماتی دارد. مثل صداقت و راستگویی.

من از وقتی مدرسه می رفتم درس ج… ج… جغ… جغرافیا را زیاد دوست می داشتم. س… س… ساعت… ساعت ها زل می زدم به کوهها و نقشه ها و پ… پ… پر… پرچم کشورها. هی خیالم راه می کشید توی شهرها و روستاها و کشتزارها. توی دشت و جنگل و د… د… در… دریاها.

دوست داشتم دایم در سفر باشم. از این ش… ش… شهر به آن ش… ش… شهر. از این ک… کش… کشور به آن کشور. هم… همی… همیشه در سفر. ساعتی اینجا ساعتی آنجا. یک جا ماندن، یک جا بودن، هرگز. دایم در ت… ت… تحر… تحرک. حتی با یک لقمه نان، اما س… س… سو… سوار قایقی بودن. از همان بچگی نمی توانستم روی پای خودم بند بیایم. س… س… سر… سرم اینجا، پ… پ… پا… پایم آنجا. عین پ… پ… پاچه… پاچه خیزک. نمی توانستم یک جا بنشینم. نمی خواستم ساکت و ساکن باشم. دو… دو… دوس… دوست داشتم بروم، ببینم، بگردم. واسه همین توی مدرسه، بچه ها ص… ص… ص… صدام می زدند «شهرام جغی». ی… ی… ی… یعنی شهرام جغرافیا. بس به سیر و سیاحت ع… ع… علا… علاقه داشتم. م… م… من… منظره ای ز… ز… زیب… زیبا که می دیدم ز… ز… زبا… زبانم یکهویی بند می آمد. نمی توانستم ح… ح… حرفی بزنم. پول توجیبی ام را جمع می کردم ز… ز… ز… زیاد که می شدش کره جغرافیا می خریدم و نقشه شهرها و کشورها را. وقتی از من می پرسیدند می خواهی در آینده چی… چی… چی… چیکاره بشی؟ می گو… می گفتم جهانگرد. می خواهم جهانگرد بشوم. آنها می خندیدند. می گفتند ج… جهان… جهانگردی هم شد شغل؟ اما م… م… من هیچ از ح… ح… حرفم برنمی گردم. باید ب… ب… به همه ثابت کنم ج… جهان… جهانگردی ب… ب… بهترین کار دنیاست.

گیری من، این ن… ن… ننه با… با… باباس که همچی هیچ منو د… د… د… درک نمی کنن. اونا تو… تو… توی عالم خودشونن من توی عالم خودم. می… می… می… می بخشید اگر می پرسم ننه بابای شما هم اینجورین؟ از ط… ط… ط… طبقه غریبه به حال و احوال ما؟

م… م… من دو… دو… دوست دارم بیشتر از شو… شو… شوما بدانم تا اگر….

انگشتی از پشت سر می آید و سریع دگمه استپ را فشار می دهد. نوار از حرکت می ایستد.

شهره بالای سرم است.

– تموم نشد؟ اون وقت پشت سر دخترا صفحه می ذارن. می گن زیاد حرف می زنن.

با چشم های متعجبش زل زده بِهم. از نگاهش شیطنت می بارد.

– ه ه هنوز از حرفام مونده.

– دفه بعدی م هس، نه؟ هر رفتی، برگشتی داره آقافرهاد کوه کن.

– ص… ص… ص… صداتو بیار پایین.

دست دراز می کند و نوار را از توی ضبط صوت در می آورد.

– ب… ب… ب… بی… بی خداحافظی؟

دست هایش را به دو طرف باز می کند و ادا در می آورد.

– ای وای، ای وای، چه بد! خداحافظی اش یک در میان با من. مگه یادت رفته خواهرت گواهینامه فرمول یک رد و بدل کردن نوار میان عاشق ها را دارد؟ پس چی؟ پس خیالی نیس.

– ب… ب… بدش نیاد.

– پسرجان، اگر آبجی شهره ات ساربونه می دونه شترا رو کجا بخوابونه که نه به رومئو بربخوره نه به ژولیت.

– ب… ب… ب… بابا تو دیگه کی هستی! د… د… د… دَمت گرم.

صدای مامان از طبقه پایین می آید.

– شهره، شهرام، کجایید؟

شهره می دود. نوار را قایم کرده توی دستش.

سلام،

از اینکه می بینم در این دوره و زمانه هنوز هستند کسانی که دوست دارند مفهوم زندگی را بفهمند، پوسته آن را جدا کنند و زندگی را بچشند خوشحالم. واقعاً خوشحالم. اصلاً چرا باید خوشحالی ام را پنهان کنم؟ این درست است. ما تا می توانیم باید زندگی کنیم و تا می توانیم باید از زندگی مان لذت ببریم.

شما می خواهید جهانگرد بشوید و به شهرها و کشورهای زیادی سفر کنید. شما می خواهید مدام در حال حرکت و تحرک باشید. شما از روزمرگی متنفرید، در زندگی تان هدف دارید، هدف تان را مشخص کرده اید. می خواهید به آن برسید. تلاش می کنید تا به آن برسید. این خوب است. بسیار خوب است. خطی که برای خودتان ترسیم نموده اید عالی است. اگر به هدف تان اعتقاد و ایمان دارید لازم است برای رسیدن به آن تلاش و کوشش نمایید.

من نیز برای زندگی ام تصمیم هایی دارم، برای آینده ام. احتمالاً شهره برایتان گفته است. من می خواهم نقاشی کنم. نقاش بشوم، یک نقاش بزرگ. البته هدفم هیچ کسب ثروت و شهرت نیست چون در نقاشی ثروتی نیست و شهرت هم دردسرزاست. آدم را از رسیدن به هدفش باز می دارد.

آری، منم دوست می داشته ام ساعت ها در جایی بنشینم و مناظر و طبیعت، کوه و دشت و دریا را از زوایای مختلف نقاشی کنم. دوست داشته ام هر روز یک چیز نو ببینم و بشناسم، چیزی که روز قبل و روزهای قبل از آن ندیده ام. دوست دارم هر آنچه را برایم تازگی دارد و زیبا می بینم بکشم. البته برای رسیدن به هدفم مشکلاتی دارم. مشکلاتی که در جامعه ما هر دختر جوانی ممکن است با آن روبه رو باشد. دختران معمولی به گونه ای و دخترانی مثل من به گونه ای دیگر. راستی، چرا شما از مشکلات تان نگفته اید؟ مشکلات جهانگردی و جهانگرد شدن. دوست دارم بشنوم. فعلاً خداحافظ.

نوار همچنان می چرخد اما صدا تمام شده است. مثل اینکه پَر شهره را آتش زده اند می آید بالای سرم می ایستد. من روی صندلی نشسته ام و دوست دارم در خودم باشم. اما نمی گذارد تمرکز داشته باشم.

– خب، چطور بود؟

– چ… چ… چی، چ… چ… چطور بود؟

– خودت را به اون راه نزن. کیس مناسبت همین سانازه. تیر من خطا نمی ره.

چشم هایم را ریز می کنم.

– ی… ی… ی… یعنی تو قبلاً نوارو گوش ندادی؟

اخم می کند، به شوخی.

– داشی جون، من خونه شون بودم وقتی داشت ضبط می کرد. حالا راضی شدی؟ دیگه بال بال نزن. بگو خوشت اومد؟

جوابش را نمی دهم.

– دختره کرم نقاشیه. وای، چی می شه! آقا جهانگرد، خانم نقاش!

باز که حرفی نمی زنم سرش را به دو طرفش تکان می دهد که موهایش توی صورتش می ریزد.

– نچ، نچ. اگر مامان بابا بفهمند توی این خانه داره چه ماجراهایی اتفاق می افتد، اگر بفهمند. البته هول نکن، چون من چیزی بروز نمی دهم. چون هم خواهرتم هم رفیق فابریکت. خوشت اومد؟ نه، حال کردی؟

شهره واقعاً خواهر خوب و بامعرفتی است. دلسوز و ماه! توی این خانه فقط او مرا می فهمد.

– پ… پ… پای خودت هم بدجوری گ… گ… گ… گیره، فکر کردی؟

زنگ می زنند.

صدای مامان می آید.

– شهره، کجایی؟ ببین کیه؟

شهره می رود. بعد از چند دقیقه برمی گردد. قیافه اش درهم است.

– عزت ملوک خانوم اومده، با دخترش. هفت قلم آرایش داره.

نگاه شیطنت بارش را می دوزد در چشم هایم.

– برم بگم داماد رفته گل بچینه؟

و پقی می زند زیر خنده.

جوابش نمی دهم. توی محل ما همه یک به بالا دختر دارند. یک گله دختر و تک و توکی پسر. ما هم که سرشناسیم. دست مان به دهان مان می رسد و به اصطلاح بچه مایه داریم. شهره می گوید: الساعه نازی بیست و نه سالشه. هفته پیش با مادرش آمده بودند پیشمان به بهانه مریضی مامان. من، در یک چنین مواقعی از درِ پشتی می زنم بیرون. مریضی مامان خوب بهانه ای بود برای همسایه های دختردار. هر چند مامان چیزیش نبود، فقط یک سرماخوردگی ساده. امروز عزت ملوک خانم، فردا کی؟

خ… خ… خانم ساناز خانم، ن… ن… ن… نقاش شدن خوب است. نقاشی کردن هم خوب است. م… م… من فکر می کنم آدم وقتی نقاشی می آفریند، چیزی خلق می کند. م… م… م… مثل ش… ش… شعر گفتن، نوشتن. م… م… مثل راه رفتن زیر ب… ب… با… باران. ح… ح… ح… حیف که من نمی… نمی… نمی توانم خوب بنویسم. ان… ان… انشا… انشایم ضعیف است. ش… ش… شما چی؟ ا… ا… اگر می توانستیم خوب بنویسیم دیگر منّت شهره را ن… ن… نمی کشیدیم.

از م… م… م… مشکل… مشکلات من پرسیده بودید. مشکل هست. ه… ه… همیشه هست. باید ح… ح… حلّش کرد. چ… چ… چا… چاره ای نیست. خدا نگهدار شما.

شهره مثل بازیگردان فیلم های سینمایی قضایا را پیش می برد. می گوید: ساناز؛ یا نشد، ژنریک ساناز. حقیقتش، یک جورهایی دارم دلبسته می شوم. شهره معتقد است من یک جهنم دیگه م. مرامم متفاوته. نمی توانم با هر دختری سر کنم. فکر می کنم راست می گوید. دخترهای این ریختی که سانتی مانتانند و همه فکر و ذکرشان لباس و مد و چشم و هم چشمی است با سایز و سازم نمی خوانند. خدا را شکر شهره این چیزها را درک می

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.