پاورپوینت کامل تحصیلات دختران، عملکرد ۲۵ ساله آموزش و پرورش، آمارها و مقایسه ها با دیگر کشورها ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
1 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل تحصیلات دختران، عملکرد ۲۵ ساله آموزش و پرورش، آمارها و مقایسه ها با دیگر کشورها ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۲۰ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل تحصیلات دختران، عملکرد ۲۵ ساله آموزش و پرورش، آمارها و مقایسه ها با دیگر کشورها ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل تحصیلات دختران، عملکرد ۲۵ ساله آموزش و پرورش، آمارها و مقایسه ها با دیگر کشورها ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint :

>

[یکی از پایه های مهم توسعه پایدار، توسعه نیروی انسانی است که برای کشورهای در حال توسعه چون ایران یک ضرورت حیاتی به شمار می رود. در این راستا، توازن امکانات و توزیع متعادل فرصت های موجود از جمله توزیع برابر فرصت آموزشی به جهت نقش تعیین کننده اش در توسعه انسانی، نیز ضروری به نظر می رسد.

نویسنده کوشش دارد در یک بررسی آماری و مقایسه ای، سهم دختران در آموزش و پرورش ۲۵ سال گذشته جمهوری اسلامی ایران را مشخص کند. ضرورت آموزش دختران، وضعیت آموزشی دانش آموزان دختر در کشورهایی چون چین، ژاپن پاکستان، ترکیه، مصر و استرالیا، آموزش و پرورش در جمهوری اسلامی ایران و گزارش آماری آن در مناطق مختلف، علل و عوامل باز دارنده دختران از آموزش و راهکارهای عملی رفع چالش ها و تنگناها در این زمینه، از جمله موضوعاتی است که در این مقاله مورد بررسی قرار گرفته است.]

انسان، مخلوق خداوند ذاتاً و فطرتاً موجودی اجتماعی است که در پرتو امر فطری همواره در تعامل و کارکرد با دیگران است. او موجودی پویا، خلاق، کوشا، پر تلاش و سازنده است اما برای رسیدن به هدفش باید از شروع تولد یا نوزادی در تعلیم و تربیتی باشد که او را به این مسیر رهنمون سازد. در واقع بستر رشد و شکوفایی این مخلوق الهی باید از کودکی فراهم باشد. آنچه که امروز به آن آموزش و پرورش می گوییم، مجموعه اعمال هدفمند و مشخصی است که با روش های خاصی در قالب یک سلسله فعالیت های آموزشی در یک شرایط خاص شناخته شده است. آموزش و پرورش که در کشور ما از سابقه دیرینه ای برخوردار است امروزه بیش از ۱۸ میلیون دانش آموز را تحت پوشش دارد و مدرسه مکانی است که در آن دانش آموزان برای زیستن در جامعه آماده می گردند. دختران و پسرانی که هر کدام ویژگی خود را دارند، نظام آموزشی کشور باید برای آنها به فراخور وضع و ویژگی های آنها برنامه ریزی کند.

در جامعه کنونی تنها بستر دسترسی به فناوری، توسعه و پیشرفت بیشتر آموزش و پرورش می باشد. تقریباً تمامی کشورهای جهان به این نتیجه رسیده اند که شرط اصلی توسعه اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی، آموزش و پرورش است، به همین لحاظ توجه روزافزونی به آموزش و پرورش داشته اند. در کشورهای جهان سوم و رو به توسعه نیز نقش چشمگیری برای دستیابی به آموزش و پرورش بهتر شکل گرفته و انگیزه و تلاش گسترده ای برای پایه ریزی نظام آموزشی جامع و سودمند می شود. علاوه بر اینها، صاحب نظران بر این باورند که با توجه به اهمیت جایگاه آموزش و پرورش در رشد، توسعه و عدالت اجتماعی باید وضعی فراهم شود تا نظام آموزش و پرورش به صورتی عام و فراگیر در اختیار همه قرار گرفته و باعث بالا بردن نرخ پوشش تحصیلی دانش آموزان باشد.

بخش یکم: نگاه کلّی

ضرورت

تأثیر ارتقای سطح دانش و فرهنگ جمعیت هر جامعه ای در بالا رفتن بینش، موقعیت و پایگاه اجتماعی از دیدگاه همه نظریه پردازان مورد تأیید و پذیرش است. اگر قبول داشته باشیم که رشد فرهنگ موجب بهره وری بیشتر از تعلیم و تربیت است، باید توجه کنیم که یکی از وظایف نظام آموزشی در هر کشوری انتقال میراث فرهنگی به نسل آینده، پرورش استعدادهای آنان و ارائه اطلاعاتی است که نسل جوان را برای مشارکت بیشتر در دستاوردهای علمی و فرهنگی ترغیب کند.[۱] این مشارکت یعنی مشارکت همه گروهها اعم از دختران و پسران.

اهمیت بازده اقتصادی، بازتاب سیاسی و اجتماعی آموزش و پرورش، توجه به این نهاد را در سرلوحه برنامه های ملی کشورها قرار می دهد و بر همین مبنا کشورها در صدد ایجاد فرصت های برابر برای نیل به عدالت اجتماعی و توسعه می باشند.[۲]

در اجلاس سران برای کودکان در سپتامبر ۱۹۹۰، بر حقوق کودکان تأکید شد تا آنان در برنامه های توسعه انسانی در اولویت قرار گیرند. این اجلاس تأکید ویژه خود را به وضعی دختران معطوف کرد و خواهان تقویت حمایت از آنان شد. در برنامه اجرایی این اجلاس ایجاد فرصت های برابر بهره مندی از آموزش، بهداشت، تغذیه و سایر خدمات اولیه ضروری اعلام شد تا از این طریق کودکان بتوانند به بالاترین حد استعداد خویش دست یابند.[۳]

امروز این توافق عمومی وجود دارد که آموزش، صرف نظر از اینکه چه کسی آن را دریافت می کند، در توسعه سهم دارد؛ درآمد را افزایش می دهد، بهداشت را بالا می برد و بهره وری را زیاد می کند. همچنین این توافق وجود دارد که وقتی زنان دریافت کننده آموزش باشند، فواید آن آشکارتر است.

دلایل:

۱- بهداشت بهتر: یک مادر آموزش دیده، خانواده سالم تری پرورش می دهد. وی باید در هر زمینه ای اطلاعات کافی داشته و یا از راههای مختلف از جمله مطالعه، اطلاعات خود را بالا برد. بنا بر یکی از گزارش های صندوق جمعیت ملل متحد (UNFPA) آموزش مادر برای سلامتی فرزندانش به مراتب از داشتن توالت بهداشتی، آب لوله کشی یا حتی دریافت غذا مهم تر است. تحقیقات نشان داده است که یک درصد افزایش سواد در زنان تأثیری سه برابر در کاهش تعداد پزشکان دارد.

۲- خانواده کوچک تر: تحصیلات و آموزش بالاتر در دختران باعث می شود که مادران آینده علاوه بر آگاهی از روش های تنظیم خانواده در به دنیا آوردن فرزندان سالم تر آگاه تر باشند.

۳- بهره وری بیشتر: زنان تحصیلکرده، هم در خانه و هم در محل کار از کارآیی بیشتر برخوردارند. تحقیقی که توسط بانک جهانی تا پیش از سال ۱۹۹۳ (۱۳۷۲) در ۲۰۰ کشور جهان انجام شده حاکی است کشورهایی که سرمایه گذاری بیشتر در آموزش ابتدایی زنان کرده اند از بهره وری اقتصادی بیشتر برخوردارند. تحقیقات نشان داده است که آموزش باعث افزایش بهره وری و بهبود کیفیت می شود.

۴- بهبود وضع: زنان تحصیلکرده همواره تمایل به تصمیمات مستقلانه تر و عهده دار شدن امور خود دارند.

۵- تأثیر اجتماعی: زنان، وقتی که تحصیلکرده باشند، تمایل به ترغیب بچه هایشان برای تحصیل کردن دارند.[۴]

تاریخچه:

پس از پذیرش منشور حقوق کودکان در سازمان ملل متحد (۱۹۸۹) کشورهای عضو آن را به تصویب مراجع قانونگذار خود رساندند. در این منشور بر رعایت مساوات و عدم تبعیض بین کودکان تصریح شده است و در بخش دیگری از آن تعهد می شود که کلیه حقوق در زمینه بقا، حمایت و رشد، باید بدون در نظر گرفتن جنسیت، همه کودکان را شامل شود.[۵]

امروزه در بیشتر کشورهای جهان شاهد نابرابری های جنسیتی در آموزش هستیم. از آنجا که کودکان و بخصوص دختربچه ها از قشرهای آسیب پذیر جامعه هستند و در کشورهای مختلف به دلایل گوناگون از جمله بلایای طبیعی، جنگ، قحطی و خشکسالی، پایین بودن سطح فرهنگ و فقر اقتصادی، شاهد نابرابری های فراوانی برای دختران هستیم، به جهت اهمیت تعادل و توازن جامعه انسانی و گام نهادن در توسعه اجتماعی، لازم است در توزیع فرصت های آموزشی سهم دختران را بیش از پیش در نظر بگیرند.

خانم گرترود مونجلا، دبیر کل کنفرانس چهارم ملل متحد در مورد زنان گفت: با اینکه پیشرفت بزرگی به سوی سوادآموزی در جهان صورت گرفته، یک نقص تاریخی بزرگ بین زنان بالغ امروز خاصه زنان روستایی، باقی است که مانع مشارکت کامل آنها در جامعه می گردد.

چنانچه قرار است زنان در قرن بیست و یکم در توسعه ملی مشارکت مؤثر داشته باشند، به گفته خانم مونجلا «سؤال اساسی این است که آیا زنان با دریافت سطحی از آموزش که آنها را برای ورود به هر میدانی آماده سازد و در معرض علوم، فنون و ارتباطات قرارشان دهد و قدرت خلاقه آنها را برانگیزد، قدر کفایت را خواهند داشت که به طور کامل در روند توسعه، مشارکت جویند؟»

آموزش، یکی از ده حوزه مهمی است که سازمان ملل متحد برای بحث در چهارمین کنفرانس جهانی زنان در پکن در سپتامبر ۱۹۹۵ (۱۳۷۴)، مشخص کرد. همچنین هدف حتمی دو کنفرانس دیگر ملل متحد، یعنی کنفرانس بین المللی جمعیت و توسعه (سپتامبر ۱۹۹۴ قاهره مصر) و گردهمایی سران جهان برای توسعه اجتماعی (مارس ۱۹۹۵ دانمارک) بود.

از سال ۱۳۵۴ (۱۹۷۵)، زمانی که اولین کنفرانس جهانی زنان در مکزیکوسیتی تشکیل شد آموزش برای زنان به مثابه یک مسئله کلیدی در دستور کار جامعه بین المللی باقی ماند. سیاست های پیشگیرانه برای پیشرفت زنان تا سال ۲۰۰۰ که در سومین کنفرانس جهانی زنان در نایروبی در سال ۱۳۶۴ (۱۹۸۵) پذیرفته شد، آموزش را مبنایی برای ارتقا و بهبود وضع زنان تعریف می کند، ابزاری اساسی که می بایست به زنان داده شود تا بتوانند نقش شان را به عنوان اعضای کامل جامعه ایفا کنند.

در سال ۱۳۶۹ (۱۹۹۰)، موقعی که جهان سال بین المللی سوادآموزی را برگزار کرد، مسئله دسترسی برابر زنان به آموزش به طور گسترده مورد بحث قرار گرفت. در همان سال، کنفرانس جهانی در مورد «آموزش برای همه» در جوهتین تایلند تشکیل گردید. کنفرانس، آموزش برای دختران را به عنوان اولویت بالا تعیین کرد. کنفرانس با مسئولیت مشترک یونسکو (UNESCO) برنامه توسعه ملل متحد (UNDP) صندوق کودکان ملل متحد (UNICEF) و بانک جهانی، تعدادی برنامه با هدف کاهش نابرابری در نرخ بی سوادی بین زن و مرد و از بین بردن موانع اجتماعی و فرهنگی که سبب بازداشتن زنان و دختران از دستیابی به فرصت های برابر در تمام جنبه های زندگی شان شده است، ارائه کرد. از زمان تشکیل کنفرانس، بانک جهانی وامهایش را تقریباً دو برابر کرده، از ۵۰۰ میلیون دلار در ۱۹۹۰ (۱۳۶۹) به یک میلیون دلار در ۱۹۹۳ (۱۳۷۲) رسانده است.

به همین ترتیب، برنامه توسعه ملل متحد (UNDP) پرداخت هایش را دو برابر کرد و صندوق کودکان ملل متحد (UNICEF) موافقت کرد که یک چهارم کل بودجه اش را برای آموزش اختصاص دهد.[۶]

در برنامه عمل پکن یعنی بیانیه مقاصد و هدف های نمایندگان دولت ها در «چهارمین کنفرانس جهانی زنان» در پکن ۱۳۷۴ (۱۹۹۵)، آموزش به منزله یکی از حقوق اساسی بشر و وسیله ضروری در بیانیه، شمرده شد. سرمایه گذاری در آموزش و کارورزی های رسمی و غیر رسمی برای دختران و زنان به عنوان یکی از بهترین وسایل رسیدن به رشد توسعه اقتصادی که هم پایدار و هم قابل استمرار باشد توصیه شده است.

در برنامه، عمل به این هدف های راهبردی پیشنهاد شده است:

۱- تضمین دسترسی مساوی به آموزش؛

۲- تضمین تکمیل آموزش ها برای دست کم ۸۰ درصد کودکان با تأکید خاص بر دختران تا سال ۲۰۰۰؛

۳- کاهش اختلاف های مبتنی بر جنسیت در حوزه آموزش تا سال ۲۰۰۵ و تأمین آموزش ابتدایی تا پیش از سال ۲۰۱۵ برای همگان؛

۴- کاهش میزان بی سوادی زنان، به ویژه در میان زنان روستایی، مهاجر، پناهنده، آواره و معلول به میزان نصف سال ۱۹۹۰ (۱۳۶۹)؛

۵- ریشه کن ساختن بی سوادی میان زنان سراسر جهان؛

۶- بهبود دسترسی زنان به کارورزی های حرفه ای، علوم و فنون و فراهم ساختن امکان ادامه تحصیلات برای آنان؛

۷- ایجاد آموزش غیر تبعیض آمیز با تنظیم و کاربرد برنامه های تحصیلی، کتاب های درسی و وسایل کمک آموزشی عاری از قالب های جنسیتی برای همه سطوح آموزش و پرورش؛

۸- اختصاص منابع کافی اصلاحات آموزشی و نظارت بر اجرای آنها؛

۹- حفظ یا افزایش سطح بودجه های مربوطه به آموزش در برنامه های تعدیل ساختاری و بهبود اقتصادی؛

۱۰- ترویج آموزش یا دوره های کارورزی مادام العمر برای دختران و ابداع برنامه های آموزشی انعطاف پذیری برای بر آوردن نیازهای آنان؛

قوانین جاری در جمهوری اسلامی ایران به صراحت موافق حق آموزش و تحصیل برای همگان است. اصل ۳۰ قانون اساسی ابراز می دارد که آموزش و پرورش، رایگان و اجباری است. در ماده ۴ «قانون تأمین وسایل و امکانات تحصیلی اطفال و جوانان ایرانی» که در سال ۱۳۵۳ تصویب شد آمده است که «هر یک از پدر یا مادر یا سرپرست قانونی کودک و نوجوانان کمتر از هجده سال که قانوناً مسئول پرداخت مخارج زندگی او می باشند و با داشتن امکانات مالی، از تهیه وسایل و موجبات تحصیل کودک یا نوجوان واجد شرایط تحصیل مشمول این قانون در محلی که موجبات تحصیل دوره های مربوط از طرف وزارت آموزش و پرورش فراهم شده باشد امتناع کند یا به نحوی از انحا از تحصیل او جلوگیری نماید، به حکم مراجع قضایی که خارج از نوبت رسیدگی می کنند به جزای نقدی از ده هزار ریال تا دویست هزار ریال و به انجام تکالیف فوق نسبت به کودک یا نوجوان محکوم خواهد شد.. .»

آئین نامه اجرایی «قانون تأمین زنان و کودکان بی سرپرست» در ماده دوم مقرر می دارد که با کمک نیروهای انتظامی باید کودکان فاقد والدین یا بدون سرپرست را شناسایی کرد و تسهیلات آموزشی شامل آموزش حرفه ای و فنی را در اختیار آنان قرار داد.

قوانین مزبور، مقامات مربوط را مسئول حمایت و رسیدگی به دختران بی سرپرست تا وقتی که ازدواج کنند می داند.

در ایران مانند هر کشور در حال توسعه دیگر، میزان ترک تحصیل دختران بالاتر از پسران است و ازدواج زودهنگام، یکی از دلایل ترک تحصیل دختران شناخته شده است.

وضع آموزشی دانش آموزان دختر در سایر کشورها

در بیشتر کشورهای جهان، دختران در مقایسه با پسران موقعیت پایین تری دارند و از حقوق، فرصت ها و امتیازهای کمتری در دوران کودکی بهره مند می شوند و از ابتدا نابرابری را در خانواده و در اجتماع تجربه می کنند. اینان به خوبی بر این امر آگاه می شوند که برای غلبه بر نابرابری ها و تبعیض، در سطح ملی گام برداشته اند، در نتیجه در عمل نسبت به گسترش دسترسی دختران به آموزش سهم عمده ای دارند.[۷]

در سال ۱۳۶۹ (۱۹۹۰)، حدود ۱۳۰ میلیون کودک به مدرسه ابتدایی دسترسی نداشتند که ۸۱ میلیون نفر آنها دختر بودند. حدود۲۴ از ۹۴۸ میلیون بی سواد بزرگسال را زنان تشکیل می دهند.

در بین ۲۹ کشور جهان در سال های ۸۹ – ۱۹۸۶، کمتر از ۳۰ درصد زنان قادر به خواندن و نوشتن بودند. در پنج کشور رو به توسعه میزان زنان باسواد کمتر از ده درصد بود.

در سال های ۸۹ – ۱۹۸۶ تفاوت نرخ ثبت نام پسران و دختران در دوره ابتدایی به حدود ۲۹ درصد در جنوب آسیا، ۲۰% در آفریقای جنوبی و صحرا و ۱۸ درصد در خاورمیانه می رسید.

در گزارش توسعه انسانی سازمان ملل متحد (۱۹۹۰) شاخص های آموزشی، فاصله میان زنان و مردان به شرح زیر ارائه شده است:

نرخ سوادآموزی مردان ۱۰۰ درصد، نرخ سوادآموزی زنان ۶۵ درصد است. میزان ثبت نام در مقطع ابتدایی برای پسران ۱۰۰ درصد، برای دختران ۸۲ درصد می باشد.

کلیه دانش آموزان پسر در مقطع متوسطه ثبت نام می کنند، در حالی که حدود ۷۰ درصد دختران دانش آموز در مقطع متوسطه ثبت نام می کنند.[۸]

طبق آمار دیگری از یونسکو در سال ۱۹۸۰، ۹/ ۳۳ درصد دختران بالای ۱۵ سال بی سواد بوده اند و در همان سال، این آمار برای پسران ۹/ ۲۳ درصد ذکر شده است. در سال ۲۰۰۰، ۸۶۹ میلیون نفر بی سواد در جهان وجود داشته اند که ۶۴ درصد از آنان را زنان تشکیل می دهند.

برآورد دیگری از یونسکو (۱۹۹۹) نشان می دهد که از هر سه زن بزرگسال در دنیا یکی بی سواد است، در حالی که از هر پنج مرد بزرگسال تنها یکی بی سواد است.[۹]

گزارش دیگری از یونیسف (۱۹۹۹)، در مورد وضع آموزشی برخی از کشورها نشانگر آن است که در اکثر موارد سهم مردان در آموزش و سواد بیش از زنان است، نتیجه این که زنان نسبت به مردان به فرصت های کمتری دسترسی داشته اند.[۱۰]

children (9991). (Unicef) 9991). staueThe of the worlds به موجب «گزارش آموزش جهان» سال ۱۹۹۳، سازمان فرهنگی، علمی و آموزشی ملل متحد (یونسکو) ۹۰۵ میلیون مرد و زن از کل جمعیت بالغان جهان، بی سواد بوده اند. در حدود ۵۸۷ میلیون نفر یا ۶۵ درصد آنها زن بوده اند. در ۱۹۸۵، تعداد زنان و مردان بی سواد ۵۹۲ میلیون نفر بودند که ۳۵۲ میلیون نفر آنها را زنان تشکیل می دادند.

همچنین بنا بر یک کار تحقیقی که توسط شورای اقدام جمعیت (یک گروه تحقیقی مستقر در آمریکا) صورت گرفته از ۸۸۵ میلیون کودک که در ۱۹۹۳ به مدرسه می رفتند، تقریباً ۴۰۰ میلیون دختر بودند. در برخی کشورها، بخصوص در کشورهای توسعه یافته و پاره ای از کشورهای آمریکای لاتین و حوزه کارائیب، تفاوت جنسیتی مهمی در آموزش مقطع ابتدایی وجود ندارد. تنها جاهایی که تفاوت فاحش بین زن و مرد همچنان باقی است، کشورهای جنوب آسیا، کشورهای عربی و جنوب صحرای آفریقاست.

در بیشتر قسمت های جنوب آسیا و خاورمیانه فقط یکی از هر سه دانش آموز، دختر بوده، در آفریقا در مقطع ابتدایی و متوسطه تا ۱۹۹۳ کمتر از یک نفر از هر سه نفر دانش آموز و در مقطع بعدی کمتر از یک نفر از هر پنج دانش آموز دختر بوده است.

در پاره ای قسمت های جنوب آسیا و کشورهای آفریقایی، نرخ بی سوادی در زنان بالغ بیش از ۸۰ درصد است. به موجب اطلاعات «زنان جهان، گرایش ها و آمارها ۱۹۹۰ – ۱۹۷۰» از انتشارات سازمان ملل متحد، نرخ بی سوادی در بین زنان ۳۰ سال به بالا در نپال ۴/ ۹۳، در پاکستان ۲/ ۸۹، در بورکینافاسو ۲/ ۹۸، در مالی ۹/ ۹۷ و در توگو ۴/ ۹۰ درصد است.

میزان بی سوادی در زنان روستایی اکثر مناطق تا سال ۱۹۹۰ همچنان بالا بوده، حتی در کشورهایی که زنان شهرنشین پیشرفت های شایان توجهی داشته اند. بنا بر اطلاعات «زنان جهان» این تفاوت به شدیدترین وجهی در آمریکای لاتین وجود دارد، جایی که میزان بی سوادی زنان روستایی ۲۴/ ۱۵ درصد در مقابل ۵ درصد زنان شهری، ۲۵ درصد است. در آسیا و حوزه اقیانوس آرام نرخ بی سوادی زنان روستایی دو برابر زنان شهری است (۴۳ درصد در مقابل ۲۲ درصد)، و در آفریقا سه چهارم زنان روستایی ۲۴ – ۱۵ ساله بی سوادند، در حالی که این میزان در مناطق شهری از نصف کمتر است.

میزان ترک تحصیل در دختران بسیار بالاتر از پسران است. بر اساس یک تحقیق که قبل از ۱۹۹۳ در کشور مالی صورت گرفته، ۸۰ درصد دختران اصلاً به مدرسه نمی رفتند و در دوره ابتدایی ترک تحصیل کرده اند. در برزیل فقط ۶۳ درصد بچه هایی که وارد دبستان می شوند به کلاس دوم می روند و تنها ۴۷ درصد آنها تا کلاس چهارم می رسند.

جانبداری از تحصیل پسران در مقابل دختران ابداً «مسئله جهان سومی» نیست. در کشورهای توسعه یافته، نسبت دختران و پسرانی که به مدرسه می روند در مقاطع ابتدایی و متوسطه که آموزش اجباری است، تقریباً یکسان است. اما در مقطع سوم شمار پسران به راحتی بر تعداد دختران فزونی می گیرد. به همین ترتیب، دسترسی زنان به زمینه های علمی و فنی محدود باقی می ماند.

به موجب گزارش توسعه انسانی (۱۹۹۳)، از انتشارات برنامه توسعه ملل متحد (UNDP) نسبت زنان به مردان دانشجوی سال سوم در حوزه های علمی و فنی در اسپانیا ۲۸ درصد، در اتریش ۲۵ درصد و در کانادا ۲۸ درصد است.

در ایالات متحده نیز طبق تحقیقی که توسط انجمن زنان دانشگاهی آمریکا (پیش از ۱۹۹۳) انجام شد دختران به طور نظام مند، از طریق پیشرفت و تبعیض، از آموزش برابر محروم می گردند. در رشته هایی مانند ریاضی، علوم و فنون پسران بر دختران ترجیح داده می شوند.[۱۱]

تا سال ۲۰۰۰ میزان تحصیلات دختران در ۱۸ سالگی به طور متوسط ۴/ ۴ سال کمتر از میزان تحصیلات پسران بوده است.

از ۱۰۰ میلیون کودکی که بیش از سال چهارم دبستان ترک تحصیل کردند، دو سوم را دختران تشکیل می دهند.

از ۱۹۷۰ تا ۱۹۹۲ تعداد ثبت نام کنندگان دختر در دبستان و دبیرستان در سراسر جهان از ۳۸ درصد به ۶۸ درصد افزایش یافت. این امر توجه فزاینده به آموزش ابتدایی همگانی را نشان می دهد. با این حال ۱۳۰ میلیون کودک دسترسی به تعلیمات ابتدایی ندارند. دو سوم این کودکان دخترانند.

تعداد زنانی که در کشورهای رو به رشد در آموزش متوسطه ثبت نام کرده اند نصف تعداد مردان است. در سراسر جهان، زنان همچنان سهم ناچیزی از دانش آموزان رشته های ریاضیات و علوم را تشکیل می دهند.

در امریکای جنوبی، ۵۲ درصد پسران و فقط ۳۳ درصد دختران در دبیرستان ها ثبت نام می کنند.

دختران سنین ۱۵ تا ۱۹ هر سال ۱۵ میلیون کودک به دنیا می آورند و بیشتر در اثر عوارض مربوط به بارداری می میرند تا در اثر عوارض دیگر.

دختران بسیاری از نقاط جهان دسترسی برابر به آموزش ابتدایی دارند. به علاوه در تعلیمات متوسطه عالی نیز پیشرفت هایی حاصل شده است، اگر چه دختران هنوز عقب تر از پسرانند.

در برخی از کشورها تعداد زنانی که وارد دانشگاه می شوند، به نحو چشمگیری افزایش یافته است.

احتمال می رود تعداد زنان جوان ۱۵ تا ۱۹ ساله ای که دست کم هفت سال تحصیل کرده باشند نسبت به زنان ۴۰ تا ۴۴ ساله دو تا سه برابر بیشتر باشد.[۱۲]

در ایران ۶۰ درصد از پذیرفته شدگان دانشگاههای کشور را در سال ۲۰۰۰ دختران تشکیل می دادند.

بخش دوم: نگاهی به چند کشور

وضع آموزش زنان و دختران در چین

پیش از انقلاب کمونیستی چین در سال ۱۹۴۹، سطح آموزش مردم بسیار پایین بود. ۹۰% زنان چین بی سواد و ۸۰% بزرگسالان بی سواد یا کم سواد بودند.

مطابق اندیشه های سنتی فئودالیسم دختر بی استعداد، دختر عفیفی است و بر این اساس اختلاف فاحش تحصیلی بین زنان و مردان وجود داشت. از آنجا که تمایز جنبشی در آموزش، موجب اختلاف سطح مشارکت در زمینه اشتغال و فعالیت سیاسی و غیره می گردد، زنان چینی به دلیل بی سوادی از مشارکت در زندگی اجتماعی محروم و در زندگی خانوادگی تحت ظلم بودند. از زمان پایه گذاری جمهوری خلق چین، از این اختلاف فاحش کاسته شد.

طبق قانون اساسی زنان دارای حق آموزش برابر با مردان شدند. به منظور اطمینان از دسترسی همه کودکان به آموزش ابتدایی در سن مقتضی در آوریل ۱۹۸۶، قانون آموزش اجباری تصویب شد. به موجب این قانون، تحصیلات تا ۹ سال، صرف نظر از جنسیت، ملیت و نژاد اجباری می باشد. همچنین در سوم آوریل ۱۹۹۲ «قانون جمهوری خلق چین برای حمایت از حقوق و امتیازت زنان» در هفتمین کنگره ملی خلق، به تصویب رسید. در این قانون به تشریح حقوق زنان در ابعاد مختلف آموزشی، اقتصادی، سیاسی، خانوادگی، شخصی، مالکیت و دارایی پرداخته شده است.

از دیدگاه مقایسه ای بین پیش از انقلاب در ۱۹۴۹ و پس از انقلاب می توان گفت در قبل از انقلاب تنها۲۰% دختران به مدرسه می رفتند و ۹۰% زنان جامعه بی سواد بودند.

از اهداف مهم دولت چین پس از انقلاب، از بین بردن بی سوادی و ایجاد تساوی حقوقی و امکانات آموزشی بین زنان و مردان بود.

در اثر توجه حکومت به امر سوادآموزی در دهه ۱۹۵۰، ۱۶ میلیون زن از نعمت سواد برخوردار شدند. تا ۱۹۹۴ نیز ۱۱۰ میلیون زن باسواد گردیدند. در فاصله ده ساله ۱۳۷۷ – ۱۳۶۷، ۳۴۴۰۰۰ زن به سطح آموزشی بزرگسالان راه یافتند.

در ۱۹۹۵، حدود هشت میلیون زن روستایی تحت آموزش اجباری قرار گرفتند، البته فدراسیون زنان چین نیز به فعالیت های وسیع در زمینه سوادآموزی در مناطق روستایی پرداخت و این تلاش ها آنچنان موفقیت آمیز بود که از یونسکو جایزه ای دریافت داشت.

در ۱۹۹۲، برنامه ای به نام «طرح شکوفه های بهاری» به اجرا گذاشته شد که بر اساس آن ۸۰۰ کلاس درس برای دختران در ۱۶ استان و منطقه خودمختار دایر گردید و ۴۰ هزار دختر که ترک تحصیل کرده بودند، به مدرسه بازگشتند.

البته در چین موانعی در راه سوادآموزی وجود دارد و هنوز نرخ بالایی از دانش آموزان دختر ترک تحصیل می کنند. طبق آمار ۱۹۷۸، ۷/ ۲ میلیون کودک در سن مدرسه در سراسر کشور از تحصیل محرومند و از این تعداد ۸۳%، دختربچه های روستایی بودند. دلایل این مسئله عبارتند از:

۱- استفاده از نیروی کار دختران برای کشاورزی

۲- تفکرات واپس گرایانه و رسوبات فکری ناشی از سنن باستانی

۳ – فقدان منابع آموزشی و معلم پراکندگی مدارس روستاها

در آخرین برنامه توسعه پنج ساله بیش از ۱۲۰ میلیون زن کارگر در مدارس حرفه ای یا اتحادیه های کارگری، آموزش دیده اند و در حدودی به متخصصان حرفه ای تبدیل شده اند، نیز ۵۰ هزار نفر از آنها در کالج های آموزش عالی نظیر دانشگاههای مکاتبه ای و شبانه و کارگری تحصیل کرده اند. در سال ۷۱،۱۹۸۳/ ۵ میلیون زن در چین آموزش فنی و حرفه ای دیده اند و ۳۱/ ۵ میلیون زن کشاورز به این آموزش ها دست یافته اند. از میان زنان کارگر نیز ۹۲/ ۶% به سطح کالج، ۸۴/ ۳۴% به دبیرستان یا آموزش حرفه ای ۵/ ۴۴%، به سطح آموزش نایل گردیده اند.

در ۱۹۹۲، ۹۸/ ۹۶% کل دختران چینی به مدرسه رفتند. در ۱۹۹۴ نیز ۷/ ۹۷% دختران بین سنین فوق به مدرسه راه پیدا کرده و ۷/ ۴۳% دانش آموزان دختر نیز به مقطع متوسطه رفتند. آمار مقایسه ای در ۱۹۹۰ با سال های اولیه تشکیل حکومت نشان می دهد که تعداد دختران در مقطع متوسطه ۵۷ برابر افزایش یافته است. دولت چین قصد دارد سالانه سه میلیون نفر از جمعیت بی سواد زنان را باسواد کند و محور فعالیت های سوادآموزی زنان بین سنین ۶۵ تا ۴۰ متمرکز شده است. همچنین دولت چین در «برنامه توسعه زنان چین» که برنامه پنج ساله می باشد، در باره آموزش و تعلیمات شغلی دستور عمل هایی را در محورهای ذیل ارائه کرد: از بین بردن بی سوادی، اجباری شدن آموزش، ایجاد محیط مساعد اجتماعی برای پذیرش آموزش رسمی از سوی دختران، ارتقای تدریجی درصد زنان برای کسب آموزش های متوسطه فنی و ویژه و آموزش عالی، برابری در ثبت نام در مؤسسات آموزش عالی و استفاده کامل از انواع مدارس موجود حرفه ای و آموزشی بزرگسال.[۱۳]

آموزش زنان و دختران در ژاپن

در نیمه دوم قرن هجدهم تأسیس مدارس برای عموم آغاز شد. شمار این مدارس در پایان دوره به بیش از ده هزار رسید.

گسترش و اوج تأسیس مدارس مذهبی (تراکویا) در نیمه دوم قرن هجدهم و اوایل قرن نوزدهم اتفاق افتاد. این مدارس بیشتر در مراکز شهری متمرکز گردیدند و همان طوری که انتظار می رفت همانند سایر مراکز آموزشی در کشورهای دیگر تنها، به آموزش مردان توجه می شد. در میان مراکز آموزشی دولتی نیز تبعیض آموزشی زنان و مردان، همچنان قابل توجه بود، به طوری که از ۲۴۵ مدرسه ناحیه ای فقط هفت مدرسه امکانات آموزشی برای زنان را فراهم می کرد.

در سال ۱۷۷۱ بر اساس الگوی غربی وزارت آموزش تأسیس شد و به اقتباس از نظام آموزشی فرانسه، هشت منطقه آموزشی به وجود آمد. آموزش دبستانی برای پسران و دختران تا کلاس سوم اجباری شد و سپس تا سال ششم دبستان به اجرا در آمد. در سال ۱۸۷۲ فرمان آموزش و پرورش از جانب حکومت به اطلاع عموم رسانده شد و نظام آموزش نوبت در سه گروه ابتدایی، متوسطه و دانشگاه (عالی) سازماندهی شد. در ۱۸۸۹، امپراتور، قانون اساسی جدیدی را به اقتباس از قانون کشور چروس (آلمان) به مورد اجرا گذاشت.

همان سال دبیرستان های دخترانه و مدارس فنی و حرفه ای تأسیس و در سال ۱۹۰۰، دوره چهار ساله ابتدایی برای افراد واجب التعلیم اجباری اعلام گردید و دریافت شهریه در مدارس ابتدایی دولتی ممنوع شد. در ۱۹۰۸، دوره آموزش ابتدایی از چهار سال به شش سال و بر همین اساس آموزش اجباری از چهار سال به شش سال افزایش یافت.

امروزه امکان آموزشی کم و بیش یکسان برای مردان و زنان ژاپنی وجود دارد. اما بدان معنا نیست در اهدافی که مردان و زنان برای خودشان یا در الگوهای کاری قرار می دهند، تغییر یکسانی داده شده باشد.[۱۴]

آموزش زنان و دختران در پاکستان

نخستین مدارس متوسطه پاکستان توسط بریتانیایی ها یا مبلّغان مذهبی امریکا دایر گردید. مدرسه پسرانه اشراف زادگان لاهور، کالج نخبگان (پیشین) و کالج ایچی سن فعلی، توسط بریتانیایی ها به منظور آموزش شاهزادگان هندی – پاکستانی و فرزندان ذکور کارمندان دولت تأسیس گردید. اندکی بعد، مراکز مشابهی با عنوان کالج ملکه ماری برای اشراف زادگان دختر دایر گردید.

طی سال ۱۹۷۵، فارغ التحصیلان دختر و پسر مدارس متوسطه از نسبت یکسانی برخوردار بودند. در ۱۹۷۹ که دولت به اجرای برنامه اسلامی سازی مبادرت کرد، نرخ فارغ التحصیلان پسر ۲۵ درصد و نرخ فارغ التحصیلان دختر ۱۶ درصد بود. طی سال ۱۹۹۳ این روند با تغییر بسیاری روبه رو گردید و نرخ فارغ التحصیلان پسر به ۷ درصد و نرخ فارغ التحصیلان دختر به ۱۵ درصد بالغ گردید.

بالاترین نرخ افت تحصیلی مقطع ابتدایی در کلاس های اوّل و دوم می باشد. ۲۵% پسران و ۴۰% دختران پیش از ورود به کلاس دوم ابتدایی، مبادرت به ترک تحصیل می کنند. نرخ افت تحصیلی در سطح شهری ۳۲% و در مناطق روستایی ۵۹% می باشد. نرخ افت تحصیلی مردان روستایی ۵۴% و نرخ افت تحصیلی مردان شهری ۲۶% می باشد. در مقایسه نرخ افت زنان روستایی ۶۷% و زنان شهری ۳۸% می باشد. مقایسه آمار مربوط به تحصیلات مردان و زنان نشان می دهد که در پاکستان تفاوت قابل ملاحظه ای در زمینه دستاوردهای تحصیلی میان مردان و زنان وجود دارد. طبق آمار به دست آمده طی ۱۹۹۲، ۲۲ درصد از زنان بالاتر از ۱۵ سال، از نعمت سواد برخوردار بوده اند و این در حالی است که نرخ مردان باسواد بر ۴۸ درصد بالغ گردید.

پایین بودن سطح پیشرفت در زمینه تحصیل زنان در این واقعیت منعکس شده است که بین سال های ۱۹۸۰ تا ۱۹۸۹، ۲۵ درصد از زنان رده های سنی ۱۵ تا ۲۴ سال از نعمت سواد برخوردار بوده اند. منابع سازمان ملل اظهار داشته اند که در ۱۹۹۰، از هر ۱۰۰ دختر پاکستانی در سن دبستانی تنها ۳۰ دختر به مدارس ابتدایی راه یافته و از هر ۱۰ دختر دبیرستانی کلاس های نهم و دهم، تنها ۵/ ۱ دختر به مدارس متوسطه راه یافته اند. تفاوت بین مناطق روستایی و مناطق شهری نیز مشهود است، به گونه ای که در ۱۹۸۱، تنها ۱۵ درصد از زنان ساکن مناطق روستایی از نعمت سواد برخوردار بودند، در حالی که رقم زنان باسواد در مناطق شهری در سال بر ۳۵ درصد بالغ می گردید. در میان مردان، نرخ افراد باسواد در روستاها طی سال ۱۹۸۱، ۲۷ درصد و در شهرها به ۵۷ درصد بالغ می گردید. نرخ باسوادی در میان زنان پاکستان به حدی ناچیز است که این کشور از نظر سواد با برخی از فقیرترین کشورهای جهان قابل مقایسه است. در گذشته تصور می گردید که عوامل فرهنگی، عامل اصلی پایین بودن سطح تحصیلات در میان زنان پاکستانی است اما تحقیقات به عمل آمده توسط سازمان های بین المللی طی دهه ۱۹۸۰، نشان داد که اغلب خانواده ها به علت در خطر بودن شرافت دختران، از حضور اینان در مدارس جلوگیری می کنند. از این رو مدتی بعد زمانی که دولت به برقراری امنیت در مناطق روستایی پنجاب و بلوچستان مبادرت کرد، والدین پاکستانی، تمایل بیشتری به حضور کودکان خویش در مدارس نشان دادند.[۱۵]

آموزش زنان و دختران در ترکیه

در شروع دوره جمهوری، اغلب مردم ترکیه بی سواد بودند. در ۱۹۲۷، طبق آمار تعداد ۴/ ۸۹% از کل جمعیت کشور قادر به خواندن و نوشتن نبودند. بی سوادی بخصوص میان زنان بیش از مردان به چشم می خورد و ۹۶% از آنان را شامل می شد.

در این زمان به دنبال طرح استعماری تغییر الفبای زبان ترکی از عربی به لاتین، دولت جمهوری تلاش وسیعی را جهت آموزش این حروف جدید و همچنین بالا بردن سطح آموزش عمومی مردم آغاز کرد.

در این راه روش های تشویقی و تنبیهی نیز اعمال گردید مانند کاهش زمان خدمت نظام پسرانِ باسواد روستاهای فاقد مدرسه و تعقیب قانونی اولیایی که کودکان خود را به مدرسه نمی فرستادند.

در ۱۹۸۵ نزدیک به ۲۹/ ۷۷% از جمعیت ترکیه باسواد بودند. از نظر سنی گروههای ۶ تا ۹ سال و بالای ۶۵ سال بیشترین تعداد افراد بی سواد را در خود جای داده اند. تعداد زنان بی سواد نیز نسبت به مردان درصد بالاتری را نشان می دهد. در ۱۹۹۵ میلادی درصد زنان و مردان بی سواد به ۸/ ۲۸% می رسید (آمار سازمان ملل متحد). این نسبت موقعی معنادارتر می شود که بگوییم حدود نیمی از جمعیت ترکیه در روستاها به سر می برند که از نظر نسبت باسوادی عقب تر از شهرها هستند.

بررسی اجمالی نتایج آموزش و پرورش دولتی در ترکیه نشان می دهد که به رغم تحصیلات اجباری و رایگان، وضع تحصیلی دختران به ویژه در مناطق روستایی نادیده گرفته شده است. در ۱۹۸۴ میلادی، نرخ باسوادی برای زنان ۵/ ۶۲% در مقایسه با ۵/ ۸۶% برای مردان بوده است. میزان حضور زنان باسواد در کلاس های درس در ۱۹۹۵، در دوران ابتدایی ۹۳% و در دوران متوسطه ۶۴% بوده است… . افرادی که توانسته اند دوران ابتدایی را به انجام برسانند در ۱۹۶۰، ۹۰ مرد و ۵۸ زن بوده است. ضمناً طی سال های ۱۹۹۵ – ۱۹۹۰ تعداد ۷۶% از مردان و ۵۰% از زنان توانسته اند در کلاس های بالاتر از ابتدایی شرکت کنند.

ارقام گزارش شده در مدارس ابتدایی ترکیه برای دختران و پسران ۸۲% نشان می دهد که در مقایسه با سایر کشورهای اروپایی (۹۲%)، هنوز تعداد قابل توجهی از کودکان ترکیه به فرصت های تحصیلی دسترسی ندارند. اما تفاوت های چشمگیری در سطوح بالاتر تحصیلی وجود دارد. درصد دخترانی که در کشورهای صنعتی در مدارس متوسطه ثبت نام کرده اند، بین ۴۹ و ۵۱ درصد است، در حالی که در ترکیه این درصد، به ۳۵ می رسد. درصد دخترانی که در کشورهای صنعتی به مدارس فنی و حرفه ای راه یافته اند بین ۴۵ و ۶۲ درصد نوسان دارد، ولی در ترکیه این درصد به ۲۸ رسیده است.[۱۶]

آخرین خبر

روزنامه همشهری در تاریخ هشتم شهریور سال جاری در خبرهای خود آورده بود که به گزارش کارگاه آموزش کودکان یونیسف، ۶۰۰ هزار دختر ترکیه ای به مدرسه نمی روند. «کارین شامپو»، نماینده یونیسف در گفتگو با شبکه خبری ان.تی.وی ترکیه گفت: کارگاه آموزشی کودکان یونیسف سال گذشته برای مبارزه با این وضع، شعار «رفتن دختران به مدرسه» را اعلام کرد که با پیگیری های صورت گرفته در حال حاضر امکان رفتن ۳۰۰ هزار دختر ترک به مدرسه فراهم شده است. وی افزود: در بسیاری از خانواده های ترکیه فقط پسران به مدرسه می روند و دختران باید در خانه بمانند و کار خانه را انجام دهند تا زمانی که ازدواج کنند.[۱۷]

این در حالی است که میزان حضور زنان باسواد در ۱۹۹۵ در سوریه در دوران ابتدایی ۹۰% و متوسطه ۸۸%، یمن نیز ۴۰% و ۲۴% ذکر گردیده است.[۱۸]

آموزش زنان و دختران در مصر

آموزش و پرورش رسمی زنان در مصر از قرن نوزدهم در نتیجه برقراری ارتباطات بین المللی و برنامه های اصلاحات اجتماعی و تکنولوژیک و نوسازی آموزش و پرورش، رونق یافت. در اواخر قرن نوزدهم هنگامی که دولت مصر آموزش زنان را رسماً اشاعه داد، زنان به طور مستقیم تحت تأثیر این اقدام ابتکاری قرار گرفتند. حدود ۵۵۷۰ دختر در ۱۸۷۵ به مدارس می رفتند که در بین آنها ۳۰۰۰ مصری وجود داشت. در ۱۸۸۷، از ۱۶۶۰ دانش آموز این مدارس، ۴۰۰ نفر مصری بودند.

در اوایل قرن بیستم، در زمینه آموزش و پرورش موفقیت هایی نصیب زنان شد. در ۱۹۲۳، قانون اساسی مصر، آموزش و پرورش را اولویتی ملی بیان کرد.

در ۱۹۲۵، دولت آموزش ابتدایی را برای پسران و دختران اجباری اعلام کرد. در ضمن، دبیرستانی را برای دختران بنیاد نهاد.

نرخ ثبت نام زنان در سه دوره تحصیلی در ۱۹۹۲ معادل ۶۱% گزارش شده که رقمی بزرگ تر از نرخ مشابه برای گروه کشورهای عربی (۴۸%) و کشورهای در حال توسعه (۴۹%) است. اما بسیار پایین تر از نرخ محاسبه شده برای گروه کشورهای صنعتی (۸۱%) می باشد.

اختلاف قابل توجهی بین نرخ باسوادی در بین بزرگسالان زن و مرد مصری در ۱۹۹۲ گزارش شده است. در ازای هر ۱۰۰ مرد باسواد مصری تنها ۵۸ زن در گروه باسوادان قرار می گیرند. جالب توجه آن است که در کل کشورهای در حال توسعه این اختلاف کمتر بود، زیرا شمار زنان باسواد در ازای هر ۱۰۰ مرد باسواد برابر با ۷۳ نفر است.

هنگامی که نرخ ثبت نام در سنین دبستانی، بین ۶ الی ۱۱ سالگی، در ۱۹۹۰ را در نظر بگیریم، هیچ تفاوتی بین زنان و مردان مصری مشاهده نمی کنیم و این در حالی است که در ۱۹۹۰، نرخ ثبت نام زنان مصری در این دوره تحصیلی برابر با دو سوم نرخ ثبت نام مردان مصری بود. در دوره های دبیرستانی (۱۲ الی ۱۷ سالگی) و بالاتر از دیپلم (۱۸ الی ۲۳ سالگی)، نیز اختلاف بین نرخ ثبت نام زنان و مردان مصری کاهش یافته است. اختلاف در بخش آموزش و پرورش بین زنان و مردان مصری کمتر از اختلاف موجود در این زمینه در کشورهای عربی است.[۱۹]

آموزش زنان و دختران در استرالیا

تحصیل در استرالیا تا سن پانزده سالگی و در استان تاسمانیا تا ۱۶ سالگی اجباری است و تقریباً دو سوم کلیه دانش آموزان در حال تحصیل در استرالیا از مؤسسات آموزشی حکومتی به طور رایگان استفاده می کنند. البته مدارس استرالیا مختلط می باشند و در آنها پسران و دختران با هم تحصیل می کنند. در بعضی از دبستان های وابسته به کلیساها دختران و پسران از هم جدا می باشند.

طبق آمارهای ارائه شده از سوی یونسکو در ۱۹۹۲ نرخ کل نام نویسی دختران در مراکز آموزشی در سه گروه سنی ۸۰% بوده است.[۲۰]

بخش سوم: آموزش و پرورش در جمهوری اسلامی ایران

کشور ایران با داشتن قدمتی چندین هزار ساله از جمله تمدن های بزرگی بوده که آموزش در آن جریان داشته است. بی شک ایرانیان از اولین ملت هایی بوده اند که به اهمیت آموزش در حفظ و بالندگی سرمایه های انسانی پی برده اند. از این رو، فرآیندهای آموزشی در هر یک از دوره های تاریخی ایران جایگاه خاصی داشته و سهم قابل ملاحظه ای از فعالیت های اجتماعی را به خود اختصاص داده است.

از آنجا که در هرم سنی جمعیت در هر جامعه ای نیمی از جمعیت به زنان اختصاص داده شده، پرداختن به وضع و جایگاه زنان در آموزش و پرورش از اهمیت بسزایی برخوردار است. در این بخش، بر آنیم که به جایگاه زنان در آموزش و پرورش پیش از انقلاب اسلامی بپردازیم.

هر چند که در قرن نوزدهم، آموزش مطرح شد و در غرب، آموزش به صورت همگانی (دختر و پسر) در نظر گرفته شد اما ورود مدرسه به ایران بدون برخورد و مقاومت صورت نگرفت. میرزا حسن خان رشدیه بارها مجبور به بازگشایی دبستان به علت هجوم افراد به مدرسه و از بین بردن آن شد. در هر صورت پس از انقلاب مشروطیت، مدارس پسرانه در ایران مورد قبول واقع شد. آنچه مربوط به مدارس دخترانه می شود با مقاومت بیشتری همراه بود و زنان بی شماری برای تأسیس مدارس دخترانه در ایران به تکاپو افتادند. یک علت عمده مخالفت این بود که مخالفان ضرورتی برای سوادآموزی دختران ندیده و به گونه های مختلف در برابر آن مقاومت می کردند. یکی از گفتار مشهور زمانی طرح شد که بی بی خانم وزیراف، پس از انقلاب مشروطیت اولین دبستان دخترانه را با نام مدرسه دوشیزگان تأسیس کرد. گفته شده که «بر آن مملکتی باید گریست که در آن مدرسه دوشیزگان باز می شود!» درس خواندن برای دختران ضرورتی ندارد و آنچه دختر باید بداند در حد بچه داری و خانه داری است. جالب است پس از آنکه بر اثر تلاش و کوشش زنان، مدارس دخترانه در ایران به وجود آمدند، نظمیه از مدیران مدارس درخواست کرد از فارغ التحصیلان تعهد گرفته شود که از سواد خود برای نوشتن نامه خصوصی استفاده نکرده و اسرار خانوادگی را در نامه ها ننویسند. البته در این میان، به خاطر سوء ظنی که در برخی محافل و فضاهای دینی نسبت به انگیزه و عملکرد برخی بانیان این مدارس بود، و این گمان یا باور وجود داشت که هدف، فقط سوادآموزی دختران و زنان نیست، می توان برخی مقاومت ها را ناشی از همین اثر شمرد که طبعاً نمی تواند به عنوان مخالفت با سوادآموزی دختران به شمار آید و به یکباره محکوم گردد.[۲۱]

تحلیل جدول درصد آمار دانش آموزان قبل از انقلاب اسلامی، سال های تحصیلی ۱۳۲۲ تا ۱۳۵۷

در یک نگاه کلی به آمار جدول می توان به این نتیجه رسید که هر چند در سال تحصیلی ۱۳۲۳ – ۱۳۲۲ بیش از یک چهارم دانش آموزان مدارس ایران را دختران تشکیل می دادند، ولی این میزان ثابت نبود و هر سال بر تعداد دانش آموزان دختر افزوده شد، چنان که در آخرین سال رژیم پهلوی بیش از ۳۸ درصد دانش آموزان مدارس کشور را دختران تشکیل می دادند، یعنی، به ازای هر سه دانش آموز پسر یک دانش آموز دختر در حال تحصیل بودند.

در طی سال های قبل از انقلاب روند رشد تحصیلی دانش آموزان دختر در مدارس کشور همراه با رشد جمعیت رو به افزایش گذاشته بود. چنان که در مقاطع تحصیلی ابتدایی و متوسطه شاهد آن هستیم، به طوری که در سال تحصیلی ۲۳ – ۱۳۲۲، درصد دانش آموزان دختر دوره ابتدایی ۵/ ۲۷ درصد بوده، این درصد در سال ۱۳۵۸ – ۱۳۵۷ به ۳۹ درصد (۵/ ۱۱ درصد رشد) می رسد. همچنین در سال ۱۳۲۳ – ۱۳۲۲، تعداد دانش آموزان دختر شاغل به تحصیل در مقطع متوسطه عمومی ۵/ ۱۹ درصد می باشد و هر سال به تعداد دانش آموزان دختر نسبت به پسر افزوده شده، تا جایی که در سال تحصیلی ۱۳۵۸ – ۱۳۵۷، به ۲/ ۳۶ درصد (نزدیک به دو برابر) می رسد.

البته روند رو به افزایش شمار دانش آموزان دختر در سایر مقاطع ادامه نیافت و حرکت نزولی پیدا کرد، چنان که در دوره راهنمایی، نخستین سال بهره مندی از این مدارس یعنی سال ۵۱ – ۱۳۵۰، ۶/ ۳۷ درصد کل دانش آموزان را دختران تشکیل می دهند در حالی که در سال های بعد، کاهش پیدا کرده، به طوری که در طی سه سال به طور میانگین ۶% رشد منفی داشته است، یعنی دختران دوره راهنمایی در طی این سال ها ترک تحصیل داشته اند. رشد منفی در سال تحصیلی ۵۵ – ۱۳۵۴، متوقف شده و از آن سال به بعد رشد صعودی گرفته، هر چند این رشد نهایتاً در سال ۱۳۵۸ – ۱۳۵۷، در مقایسه با سال اوّل بهره مندی (۵۱ – ۱۳۵۰) با تراز منفی ۹% (۷/ ۳۶ درصد در مقابل ۶/ ۳۷) روبه رو است. وضع تحصیلی دانش آموزان دختر در دانشسراها در سال های تحصیلی قبل از انقلاب روند ثابتی نداشته و آمار در سال های مختلف دچار نوسانات شدید می باشد. چنان که در طی این سال ها نقاط عطف مختلف دیده می شود و در واقع آهنگ رشد، حرکت سینوسی دارد و در سال تحصیلی ۱۳۴۸ – ۱۳۴۷ به اوج خود یعنی ۲/ ۹۳ درصد می رسد، در سال های بعد به جای افزایش، کاهش ۲۳ درصدی را شاهد هستیم و در سال بعد مجدداً دختران کمتری (حدود ۱۰ درصد) در این مرکز ثبت نام می کنند.

در سال تحصیلی ۱۳۵۱ – ۱۳۵۰، وضع بهتر می شود و حدود ۴ درصد بیشتر از سال قبل ثبت نام می کنند، ولی این روند باز در همان سال متوقف می شود و در سال بعد شاهد ثبت نام کمتر دختران نسبت به سال قبل هستیم (حدود ۶ درصد).

هر چند در سال تحصیلی ۱۳۲۳ – ۱۳۲۲، بیش از ۴۰ درصد دانشجویان دانشسراها را دختران اختصاص داده اند، ولی این میزان پس از ۳۵ سال یعنی سال تحصیلی ۱۳۵۸ – ۱۳۵۷ فقط به ۵/ ۴۳ درصد می رسد.

درصد آمار دانش آموزان دختر از سال تحصیلی ۲۳-۱۳۲۲ تا سال تحصیلی ۱۳۵۷-۱۳۵۶

مقطع سالی تحصیلی

آمادگی

دبستان

مدارس راهنمایی تحصیلی

متوسطه عمومی

دانشسرا

جمع کل

۲۳-۱۳۲۲

۶/ ۵۱

۵/ ۲۷

۵/ ۱۹

۷/ ۴۰

۲۷

۳۳-۱۳۳۲

۴/ ۳۲

۵/ ۲۸

۵/ ۲۷

۲/ ۲۸

۸/ ۲۷

۴۳-۱۳۴۲

۶/ ۴۴

۹/ ۳۱

۲/ ۳۰

۱/ ۵۹

۷/ ۳۱

۴۸-۱۳۴۷

۱/ ۴۵

۱/ ۳۴

۲/ ۳۲

۲/ ۹۳

۹/ ۳۳

۴۹-۱۳۴۸

۸/ ۴۵

۳۵

۳/ ۳۲

۴/ ۷۰

۶/ ۳۴

۵۰-۱۳۴۹

۱/ ۴۵

۳/ ۳۵

۷/ ۳۲

۷/ ۶۰

۸/ ۳۴

۵۱-۱۳۵۰

۸/ ۴۴

۵/ ۳۵

۶/ ۳۷

۹/ ۳۲

۶/ ۶۳

۱/ ۳۵

۵۲-۱۳۵۱

۴۶

۷/ ۳۵

۸/ ۳۶

۱/ ۳۳

۲/ ۵۷

۴/ ۳۵

۵۳-۱۳۵۲

۴/ ۴۵

۳۶

۴/ ۳۶

۳۳

۹/ ۵۰

۵/ ۳۵

۵۴-۱۳۵۳

۴۹

۶/ ۳۶

۸/ ۳۵

۳/ ۳۴

۱/ ۶۱

۴/ ۳۶

۵۵-۱۳۵۴

۶/ ۴۵

۷/ ۳۷

۸/ ۳۵

۷/ ۳۴

۷/ ۵۳

۳/ ۳۷

۵۶-۱۳۵۵

۴۶

۴/ ۳۸

۳۶

۳/ ۳۵

۸/ ۴۸

۸/ ۳۷

۵۷-۱۳۵۶

۱/ ۴۶

۹/ ۳۸

۶/ ۳۶

۸/ ۳۵

۱/ ۴۵

۳/ ۳۸

۵۸-۱۳۵۷

۱/ ۴۶

۳۹

۷/ ۳۶

۲/ ۳۶

۵/ ۴۳

۴/ ۳۸

آموزش و پرورش در بین زنان عشایر

جامعه عشایری به دلیل ویژگی های خاص در زمینه های اقتصادی، فرهنگ و رسوم، رنج ها و محرومیت ها و دور از دسترس بودنش، یک جامعه تقریباً ناشناخته باقی مانده است؛ چرا که علاقه مندان به شناخت این جامعه توان تحمل رنج ها و مشقت های ناشی از کوچ را ندارند تا بتوانند به طور ملموس با ویژگی های برجسته زندگی آنها آشنا شوند. در این راستا زنان عشایر نیرویی همپای مردان در زمینه های اقتصادی و فرهنگی خانواده هستند که نه تنها مسئولیت های سخت زندگی را به دوش می کشند و از محرومیت های خاص زندگی ایلی رنج می برند، بلکه علاوه بر آن، رنج محرومیت از حقوق اجتماعی زنان جامعه شهری را نیز متحمل می شوند. برخی از محرومیت های زندگی ایلی، مانند عدم دسترسی به امکانات پزشکی – بهداشتی و همچنین امکانات فرهنگی موجب رشد برخی خرافات در بین عشایر شده، که بخش عمده ای از آن دامنگیر زنان عشایر شده است.

گذشته از آن، جامعه ایلی همچون سایر جوامع دیگر، طبقاتی است. افرادی که از امکانات مالی خوبی برخوردار بودند برای دسترسی بهتر و ارزان تر به علوفه، برای دام هایشان، مبادرت به خرید املاکی در مجاورت روستاها و شهرهای مستقر در مسیر حرکت ایل کردند. این امر موجب آشنایی بیشتر با فرهنگ شهری گردید، و به تدریج تحت تأثیر جو حاکم بر شهر، گرایش به ساکن شدن در آنها تقویت شد. این بخش از عشایر که عمدتاً از خوانین، کلانتران و اقشار میانه حال تشکیل می شد، با فرستادن فرزندان خود به مدارس شهری، عملاً از امکانات آموزش شهری برای پیشرفت فرزندان خود بهره مند شدند، بخصوص دختران در کنار پسران به ادامه تحصیل پرداختند. برخی وارد دانشگاه شدند و بعضی برای ادامه تحصیل راهی کشورهای اروپایی و آمریکا شدند، به گونه ای که در حال حاضر زنان و دختران تحصیل کرده عشایر در موقعیت های مختلف شغلی مانند پزشکی، مهندسی و.. . در حال خدمت به جامعه و مردم هستند. چون همان گونه که اشاره شد جامعه عشایری یک جامعه طبقاتی بود بقیه مردم ایل بخصوص زنان و دختران از این امکان محروم بودند. تا قبل از آن ملّاهای مکتبی خواندن قرآن، گلستان و بوستان، لیلی و مجنون، خسرو و شیرین، شاهنامه و حافظ را به فرزندان خوانین و کلانتران می آموختند. در نتیجه ماندگار شدن این بخش، سطح سواد عشایر شهرنشین نسبت به عشایر کوچنده ارتقا یافت. تا اینکه در سال ۱۳۰۷، ایجاد چند مدرسه شبانه روزی به نام دارالتربیه در تهران و بعضی از استان های عشایرنشین، در برنامه کار دولت قرار گرفت. هدف از ایجاد مدارس شبانه روزی، نگهداری از فرزندان سران عشایری بود که در تبعید یا زندان بوده یا به قتل رسیده بودند، و دولت برای جلوگیری از سرکشی و طغیان آنها و همچنین عادت دادن این کودکان به زندگی منظم شهری و ایجاد ارتباط تنگاتنگ آنها با کودکان شهری و تأثیرپذیری از آنها دست به این برنامه ریزی زده بود، که باز در این میان جایی برای دختران وجود نداشت.

در ۱۳۳۶، اولین دانشسرای عشایری به همت و تلاش محمد بهمن بیگی که خود فرزند یکی از تبعیدیان به تهران و قربانی اسکان تحمیلی بود ایجاد شد. وی که دوران ابتدایی و متوسطه خود را در تهران گذرانده بود، در ۱۳۲۲ از دانشکده حقوق دانشگاه تهران فارغ التحصیل شد. بهمن بیگی در مورد تبعید پدر و مادرش می گوید: «همزمان با حبس ها و توقیف های تهران، در فارس هم، قبایل قشقایی دچار حمله و هجوم شدند. از فرزندان صولت الدوله فقط دختر ایلخانی می توانست دلیل داشته باشد لیکن میزان ستم در حدی بود که سه تن از زنان بی سواد، بی گناه و شهر ندیده ایل را نیز اسیر و آواره تهران ساختند. با این گمان نادرست که برای بقایای یکی از دسته های کوچک یاغی ها نان و آذوقه فرستاده اند. مادر من یکی از این زنان بود.»

محمد بهمن بیگی که طعم تلخ دوگانگی فرهنگی، توان ها و کاستی ها و بخصوص ضعف اخلاقی، سیاسی و اجتماعی را چشیده و لمس کرده بود و عشایر را به عنوان یک منبع انسانی سازنده عاری از فساد می دید که می تواند بالندگی های بسیاری در عرصه سازندگی ایران داشته باشد، تصمیم به ایجاد مدارس عشایر گرفت. اولین دانشسرای عشایری بعد از تلاش ها و مشقت های زیاد با کمک اصل چهار ترومن در ۱۳۳۶، برای عشایر کوچنده تأسیس شد. وی در این مورد می گوید:

«من دیدم که تأسیس واحدهای آموزش در عشایر بهترین راه خدمت به مردم عشایر است و اقدامی است برای آینده بهتر مردم جامعه ام. در سال ۱۳۳۱، یک کلاس برای کودکان بزرگ تر در سایه چادر میهمانی سنتی مان (سیاه چادر) دایر کردم. موقعی که ایل به سوی نقاط پر علوفه کوچ می کرد چادرها در هم پیچیده و همراه آنها برده می شد و در محل جدید دوباره نصب می شد و من دریافتم که در هشت ماه از تابستان و زمستان می توانم آنها را درس بدهم.»[۲۲]

بدین ترتیب در مدارس سیار عشایر که با ایل کوچ می کردند آموزش پایه های اوّل تا چهارم دبستان را پی ریزی کردند. پس از آن تأسیس مدارس شبانه روزی برای پایه پنجم تا نهم، و همچنین استقرار یک مدرسه تربیت معلم ویژه عشایر که دانش آموزان را برای معلمی مدارس سیار تربیت کند، در برنامه کار قرار گرفت. مهم ترین مسئله، انتخاب اولین معلمان عشایری بود. چون شهرنشینان حاضر به قبول چنان شغل پر خطر و کم درآمدی نبودند، بدین ترتیب افرادی که دارای حداقل گواهی نامه شش ساله ابتدایی و حداقل ۱۶ سال سن بودند، از میان جوانان ایل های مختلف انتخاب شدند.

اولین معلمان زن در عشایر

در ابتدا برای جذب دختران عشایر به دانشسرا مشکلات فراوانی وجود داشت که مهم ترین آن، عدم رضایت مردم عشایر به حضور دختران شان در دانشسرا بود. تنها راه چاره ای که آن زمان ارائه شد و مورد پذیرش واقع گردید، این بود که گروهی از دختران خوانین و کلانتران ایلات مختلف را که در شهر زندگی می کردند و یا با جامعه شهری ارتباط داشتند و از آمادگی بیشتری برخوردار بودند، در دانشسرا پذیرفته شوند تا الگویی برای دختران دیگر باشند. بدین ترتیب در سال تحصیلی ۴۲ – ۴۱ برای اولین بار شش دختر عشایر به دانشسرای عشایری وارد شدند که اسامی و طایفه آنها عبارت بود از:

۱ – قمر شیبانی از طایفه عرب

۲ – پروین ایلای از طایفه دشمن زیاری

۳ – زینت سهامپور از طایفه عرب

۴ – نسرین تاج دشمن زیاری از طایفه دشمن زیاری

۵ – گردآفرین موسوی از طایفه بویراحمدی

۶ – اقدس موسوی از طایفه عرب

در سال بعد دختر محمد بهمن بیگی نیز به این جمع پیوست و دوره معلمی را در دانشسرا گذراند. وی در این زمینه می گوید:

«پدرم برای تشویق دیگران به اینکه مانع ورود دخترشان به دانشسرا نشوند نگذاشت که من ادامه تحصیل بدهم و مرا به دانشسرا آورد.»

وی به مدت یک سال به عنوان معلم در طایفه باصری خدمت کرد و سپس به عنوان سرپرست شبانه روزی دختران منصوب شد و تا پایان عمر دانشسرای عشایری، در این سمت باقی ماند. پروانه بهمن بیگی در جایی دیگر اشاره می کند:

«حضور زن به عنوان معلم در عشایر سبب تشویق مردم در گسیل دختران شان به مدرسه شد و همچنین سبب ارتقای شخصیت زنان گردید.»

محمد بهمن بیگی در پاسخ به اعتراض مردم عشایر به حضور دختران در مدارس سیار و همچنین ورود آنها به دانشسرای عشایر می گوید:

«قشقایی همیشه بالاترین غیرت را برای زنان و عفت آنان قائل بوده است و اینکه بایستی با تمام ارزش هایش باقی بماند. در واقع شأن آنها بایستی به وسیله اعطای ابزارهای آموزش افزایش یابد، به طوری که بهداشت، تغذیه و معیارهای زندگی عشایری امکان اصلاح یابد.»

در سال بعد این تعداد به ۲۲ دختر داوطلب می رسد که نشان دهنده استقبال زنان و دختران عشایر برای پیشرفت سطح علمی و آگاهی های اجتماعی آنان است.

تا قبل از ایجاد مدارس سیار عشایری توسط محمد بهمن بیگی همان گونه که ذکر شد به جز فرزندان شمار اندکی از عشایر که یا در شهر و آبادی ها از امکانات آموزش برخوردار بودند یا آنهایی که نزد ملاها خواندن را فرا می گرفتند، بقیه مردم و بخصوص زنان و دختران از امکان آموزش بی بهره بودند. وظیفه آنها پختن نان و غذا، دوشیدن شیر و تهیه ماست و پنیر و کره و روغن، آوردن هیزم و چیدن بار و بنه و زدن چادر، همچنین دوختن لباس و ریسیدن پشم و مو و تابیدن و رنگرزی آن و بافتن قالی و گلیم و جاجیم و خورجین و درست کردن مشک دوغ و پوست برای نگهداری کره و پنیر، نیز زایش و نگهداری از بچه ها بود.

مرکز آموزش حرفه ای دختران (قالی بافی)

زنان عشایر همواره در تأمین معیشت خانواده دوش به دوش مردان قدم برداشته و برمی دارند.

گلیم ها، گبه ها و قالی های عشایر همواره در جهان از معروفیت خاصی برخوردار بوده است. زنان زحمتکش و بلندهمتی که شادی و مرگ، بهار و زمستان، طبیعت بکر ییلاق و قشلاق و رنگ زندگی را در گلیم ها و گبه ها و قالی ها به تصویر می کشند و تا آنجا که توانسته اند سینه به سینه این نقوش را به نسل های بعدی منتقل کرده اند. در این راستا بهمن بیگی که شاهد از بین رفتن هنر زنان مسن و ماهر ایل در امر قالی بافی بود، تصمیم به تأسیس یک مرکز آموزش حرفه ای قالی بافی دختران گرفت و بدین ترتیب در سال ۱۳۴۹، اولین مرکز آموزش حرفه ای دختران عشایر را در شیراز تأسیس کرد. وی توانست بخشی از طرح ها و نقشه هایی را که تدریجاً به فراموشی سپرده می شد، دوباره احیا کند.

دختران علاقه مند پس از گذراندن یک دوره آموزشی یکساله به ایل باز می گشتند و کارگاههای خصوصی ایجاد می کردند که هم جنبه آموزشی برای دختران جوان ایل بود و هم از نظر مالی کمک به خانواده محسوب می شد. با توجه به این نکته که گرچه بهمن بیگی در ابتدا به خاطر جذب خانواده های عشایری برای فرستادن دختران خود به

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.