پاورپوینت کامل چاپلوسی همان و بی پولی همان ۳۳ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
1 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل چاپلوسی همان و بی پولی همان ۳۳ اسلاید در PowerPoint دارای ۳۳ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل چاپلوسی همان و بی پولی همان ۳۳ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل چاپلوسی همان و بی پولی همان ۳۳ اسلاید در PowerPoint :

>

خواهر دانشجو منیره جان سلام!

نامه ات سه روز پیش در اوج شادی و میمنت رسید. همه ما بسیار شاد و خوشحال بودیم از جمله من که بسیار مورد احترام و علاقه خانواده واقع شده ام؛ البته فکر نکنی که آمدن نامه ناقابلی از تو اینقدر شادی و شعف با خود می آورد، خیر! اگر خودت هم می آمدی خیلی قابل اهمیت نبود. خوشحالی ما به خاطر خبری بود که در همان روز به ما رسید. بگذریم! نوشته بودی که خوابگاهتان عوض شده و از خوابگاه فعلی بسیار ناراحتی. اما خواهر من، درس خواندن این مشکلات را دارد و باید با آن بسازی؛ در ضمن همه دانشمندان به خاطر همین سختی ها به جایگاه بالا رسیده اند و تو هم باید این مسائل را تحمل کنی. فکر نمی کنم زندگی با پنج نفر دیگر در یک اتاق پانزده متری سخت باشد به عبارتی نفری سه متر یا کمتر جا دارید. حالا تخت نباشد که استراحت کنید و به راحتی بخوابید آسمان که به زمین نمی رسد، تازه فکر می کنم خیلی هم خوب باشد چرا که چند وقت دیگر درس تو تمام خواهد شد و خواه ناخواه چون ترشیده ای به خانه پدری ات که هیچ تختی برای استراحت ندارد، برخواهی گشت و اگر الان روی تخت نخوابی، مشکل بعدی ات حل خواهد شد.

در ضمن راه دور خوابگاه تا دانشگاه را هم که باعث شده پول اضافی از جیب تو برود را با پیاده روی حل کن چرا که الان خیلی مُد شده است که خانم ها لاغرمردنی باشند تا حدی که اگه فُوت کنی، بیفتند! آنقدر هم لاغر می شوند که النگو برای کمرشان بیشتر مناسب است تا دست های مبارک شان و از این قشر خانم های سر به فلک کشیده استخوانی در اطراف و اکناف زیاد پیدا می شوند، تو هم می توانی به این وسیله از هزینه ورزشگاه رهایی یابی و حسابی صرفه جویی می شود. این هم از راه حل های خوبی که من به عنوان مشاور برای تو ارائه دادم، گوش گیر و در عمل آر!

مشکل جدایی از دوستانت هم که به نظر من خیلی خوب است تو که چند وقت دیگر از درس و دانشگاه فارغ می شوی و کودکی که لیسانس نام دارد به دنیای خانه ما وارد خواهد شد و باید از همه دوستانت جدا شوی چه بهتر که از همین الان آماده باشی مگر اینکه به بهانه هایی نخواهی که از بعضی دوستانت جدا شوی که البته خودت بهتر می دانی کدام بهانه و کدام دوست!

اما الحق و الانصاف چه دانشگاه خوبی دارید؛ حسابی آینده نگر است. با یک تیر چندین نشان می زند، خوابگاه را که عوض می کند، مشکل ورزشگاه و جدایی از دوستان و مسئله تخت که در چند خط پیش توضیح دادم را حل می کند و کاری می کند که دانشجوهایش در سختی باشند و صبر و تحمل شان را زیاد کنند؛ به به! واقعاً باید به این دانشگاهها که آدم را زجرکش می کنند، افتخار کرد!

حالا بپردازیم به مسئله خانه و خانواده که رکن اساسی نامه های من می باشد. می دانی که چند ماه پیش با خواسته من مبنی بر عمل زیبایی بر روی بینی مبارکم مخالفت شد و این فکرِ خام به تنبیهی انجامید که پول و پله من تمام شد و در نتیجه به انسان مُفلس و بی پولی تبدیل شدم چرا که پول های من برای آینده ام مثلاً پس انداز می شد. خودمانیم انگار که چقدر پول توجیبی می گرفتم که برای آینده پس انداز شود، بگذریم!

با همه این حرف ها آقاجون سرِ قولش مانده و بنده خدا هر ماه مبلغی ناچیز در حساب بانکی که دو سال پیش در همین بانک سرِ خیابان باز کرده بود و فقط پانصد تومان ته آن مانده بود، می گذارد؛ تا اینکه یک اتفاق میمون افتاد؛ و این میمون خان پولی بود که من در قرعه کشی بزرگ بانگ برنده شدم. از آنجایی که خداوند دادِ دل ستمدیده را می شنود و او را همیشه بزرگ می گرداند این اتفاق افتاد و گرنه من و تو صد بار هم بمیریم و زنده شویم و التماس و درخواست کنیم، عمراً اگر پولی که البته مُفت هم باشد به دست بیاوریم. من هم تصمیم گرفتم تا برای خودشیرینی و چاپلوسی کارهایی بکنم تا بلکه مابقی توجیبی ام برگردد و زین پس بتوانم با فراغ خاطر خرج کنم، اما تیرم به سنگ برخورد کرد.

حدود یک هفته پیش شخص ناشناسی به منزل ما زنگ زد و اسم و مشخصات منِ بدبخت را پرسید. آقاجون در ابتدا بسیار عصبانی شد و با تندی به آقای پشتِ تلفن جواب می داد ولی وقتی فهمید از بانک سرِ خیابان است و می خواهد خبر برنده شدن من را در قرعه کشی بدهد، چنان قربان صدقه یارو می رفت که بیا و تماشا کن. بله درست فهمیدی. من، همان دخترک کبریت فروش بیچاره، کزت و حنا دختری در چنگ بی پولی اسیر، پولدار شده بودم و مبلغ پانصد هزار تومان ناقابل در قرعه کشی برده بودم. همه از این اتفاق بهت زده بودند. مامان که نزدیک بود سکته کند، داداش هادی هم با چشمانی برّاق مرا که به یک شاهزاده و ملکه تبدیل شده بودم، می نگریست. در همان دقایق اولیه مامان که خودش را گم کرده بود، در حوالی صورت من پیدا کرد و چنان بوسه ای بر گونه های لاغرم زد که هنوز از فشار آن بوسه لثه هایم درد می کند. آقاجون هم با یک جمله احساساتش را بیان کرد که: «دختر چقدر خوش شانسی، اما همه اینها رو از صدقه سر من داری، گفته باشم!» البته من درست منظور آقاجون را از این حرف ها نفهمیدم ولی همین قدر که در مقام اهمیت و ارزش قرار گرفته بودم برایم کافی بود. شاید تو معنی

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.