پاورپوینت کامل بچه ها و بزرگ ها ۱۹ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
2 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل بچه ها و بزرگ ها ۱۹ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۹ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل بچه ها و بزرگ ها ۱۹ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل بچه ها و بزرگ ها ۱۹ اسلاید در PowerPoint :

>

نویسنده: تولستوی

ترجمه: ناهیده هاشمی

آن سال، عید زودتر از همیشه فرا رسیده بود. مردم تازه سورتمه ها را کنار گذاشته بودند. برف ها هنوز در گوشه و کنار حیاط و اطراف انباری به چشم می خورد. برف کشت زارها هم آب شده و جوی بارها تازه به راه افتاده بود.

در کوچه ی باریکی بین دو حیاط، گودالی بزرگ از ذوب برف ها درست شده بود. دو دختر بچه ی کوچک که همسایه بودند، کنار گودال آمده بودند تا با هم بازی کنند. یکی از آن ها کمی از دیگری کوچک تر بود. هر دو دختر لباس های نو به تن داشتند. یکی پیراهنی به رنگ آبی تیره و دیگری پیراهن زرد رنگی پوشیده بود و هر دو روسری قرمز رنگی به سر کرده بودند. مراسم عبادت ظهر تازه تمام شده و چند دقیقه ای می شد که آن ها از کلیسا بیرون آمده بودند.

دخترها لباس های تازه ی خود را که از تمیزی برق می زد، به هم نشان دادند و بعد با هم شروع به بازی کردند. آن ها از بازی کردن با آب و این که آب گودال را به دور و برشان بپاشند، خیلی خوش شان می آمد.

دختر کوچک تر پایش را با کفش توی آب گذاشت و شروع به راه رفتن کرد. اما دختر دیگر جلوی او را گرفت و گفت: «نه! نه!. . . «ملشا»[۱] این کار را نکن! اگر مادرت بفهمد دعوایت می کند. به من نگاه کن؛ من کفش هایم را درمی آورم، تو هم می توانی مثل من کفش هایت را در بیاوری.»

آن ها کفش های شان را از پای شان درآوردند و بعد دامن پیراهن شان را بالا زدند و به طرف هم دیگر شروع به راه رفتن توی آب کردند.

در همین موقع ملشا که آب تا قوزک پایش بالا آمده بود، رو به دوستش کرد و گفت: «عمق آب زیاد است «آکلیوشکا»[۲] من می ترسم!»

– بیا ملشا. آب بیشتر از این نیست! نترس! یک راست بیا به طرف من.

وقتی که آن ها به چند قدمی همدیگر رسیدند، آکلیوشکا به ملشا گفت: «یواش بیا ملشا. مواظب راه رفتنت باش. داری آب را به من می پاشی!»

اما تازه این حرف از دهان آکلیوشکا بیرون آمده بود که ملشا تلپی پای خود را به آب زد و آب را به سر و صورت آکلیوشکا پاشید. آب نه تنها به پیراهن آکلیوشکا پاشید بلکه توی بینی و چشم هایش هم رفت.

آکلیوشکا با دیدن این وضع از جا در رفت و شروع به فحش دادن به ملشا کرد و دنبالش دوید تا او را بگیرد و بزند. ملشا که خیلی ترسیده بود فهمید که کار بدی کرده است از این رو فورا از کنار گودال دور شد و به طرف خانه شروع به دویدن کرد. درست در همین موقع، مادر اکلیوشکا از راه رسید و دید که پیراهن دخترش خیس و گلی شده است. به همین دلیل سرش داد زد: «بدبخت!! کجا خودت را به این روز انداختی؟»

آکلیوشکا جواب داد: «ملشا عمدا به من آب پاشید.»

با شنیدن این حرف مادر آکلیوشکا، ملشا را گرفت و چند سیلی محکم به پس سرش زد. با این کار مادر آکلیوشکا، ملشا چنان جیغ و دادی به راه انداخت که همه ی مردمی که در اطراف خیابان بودند صدایش را شنیدند. در همین حین، مادر ملشا دوان دوان از راه رسید و رو به مادر آکلیوشکا کرد و گفت: «برای چی بچه ی مرا

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.