پاورپوینت کامل آنها شبی می آیند ۱۹ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
2 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل آنها شبی می آیند ۱۹ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۹ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل آنها شبی می آیند ۱۹ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل آنها شبی می آیند ۱۹ اسلاید در PowerPoint :

>

۶۲

قاسم وقتی صدای سوت قطار را شنید دست از کار کشید و به سمت ایستگاه دوید. سرکارگر که متوجه رفتن او شده بود،
فریاد کشید:

– برگرد قاسم کجا داری می ری؟ الآن کامیون می یاد. باید سنگارو خالی کنیم.

– می خوام سربازارو ببینم اوستا، زود برمی گردم. ایستگاه راه آهن شلوغ بود. قطار توقف کرده بود و سربازان متفقین از
آن پیاده می شدند. قاسم در امتداد واگنها حرکت می کرد و داخل کوپه ها را نگاه می کرد. کوپه ها پر از سرباز بود. یکی از
سربازان که از پنجره بیرون را نگاه می کرد، با دیدن قاسم دستش را تکان داد و به او اشاره کرد که نزدیک شود اما قاسم
توجهی نکرد و به راه خود ادامه داد. واگنهای روباز آخری پر از مهمات جنگی و عراده های توپ بودند. صدای سوت قطار
دوباره بلند شد. سربازانی که پیاده شده بودند با عجله سوار می شدند. قاسم به محل کارش برگشت. کامیون آمده بود و
کارگرهاء;ء سنگها را تخلیه می کردند. آنها مشغول ساختن یکی از ساختمانهای اداری راه آهن بودند. قاسم به آنها
پیوست. سرکارگر با دیدن او چهره اش را درهم کشید و گفت:

– سیر و سیاحت تموم شد شازده!

او چیزی نگفت و به کار خود ادامه داد. سنگها که تخلیه شد، کامیون هم آماده حرکت شد. در همین موقع قطار متفقین
هم از ایستگاه خارج شد. قاسم پشت کامیون ایستاده بود و دور شدن قطار را نگاه می کرد. راننده، کامیون را روشن کرد و
کمی عقب رفت. قاسم که ششدانگ حواسش متوجه قطار بود با سر، روی زمین افتاد. چرخ کامیون از روی پایش گذشت
و آن را له کرد. قاسم بیهوش شد. کارگرها دویدند و او را به کناری کشیدند. بعد هم با سرعت وسیله ای تهیه کردند و او را
به بیمارستان فاطمی منتقل کردند. وقتی قاسم چشم باز کرد، خودش را روی تخت بیمارستان دید. مادرش کنار تخت
ایستاده بود و گریه می کرد. او لبهایش را به هم گزید و از شدت درد نعره کشید. در همین موقع دکتر مدرسی و دکتر
سیفی وارد اتاق شدند. بالای سر قاسم رفتند و پارچه سفید را از روی پایش کنار زدند.

مادر ملتمسانه گفت- دستم به دامنتون یه کاری بکنید. خدا عوضتون بده.

دکترها که رفتند. مادر نزدیک شد. صورت پسرش را بوسید و در گوشش گفت:

– غصه نخور مادر، ان شاءالله پات خوب می شه. من می رم حرم حضرت معصومه به بی بی متوسل می شم. تو هم دعا کن.

روزها از پی هم می گذشت. درد شدید پا امان قاسم را بریده بود. گاه چنان فریادهایی می کشید که تمام فضای اتاقها و
سالنهای بیمارستان را پر می کرد. در یکی از همین روزها پسرکی را به بیمارستان آوردند و کنار تخت قاسم بستری کردند.
پرستارها می گفتند تیر به پایش خورده و زخمش خیلی عمیق است. یکبار که دکترها برای معاینه پای پسرک آمده بودند
قاسم با کنجکاوی به آنها خیره شد. زخم پای پسرک وحشتناک بود. شدت جراحت به اندازه ای بود که زخم به خوره و
جذام تبدیل شده بود. حال پسرک خیلی خراب بود. روی تخت دراز کشیده بود و اصلا تکان نمی خورد. قاسم گاهی وقتها
صدای ناله ضعیف او را می شنید که خیلی زود قطع می شد.

پرستارانی که برای معاینه و مراقبت او می آمدن

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.