پاورپوینت کامل سفر امید ۲۱ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل سفر امید ۲۱ اسلاید در PowerPoint دارای ۲۱ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل سفر امید ۲۱ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل سفر امید ۲۱ اسلاید در PowerPoint :
>
۴۶
داستان ماه
خروسخوان صبح بود. نسیم گلبانگ اذان را از فراز بام مسجد جامع، در کوچه پس کوچه های شهر بروجرد پخش می کرد.
سید محمدباقر از خانه بیرون آمد. چشم چپش را با پارچه ای سفید رنگ بسته بود. خودش را به مسجد جامع رساند و به
صف نمازگزارانی پیوست که آماده خواندن نماز صبح بودند. نماز که تمام شد; مردم کم کم پراکنده شدند. سید بیرون
آمد و در شبستان مسجد، به ستونی تکیه داد.نگاهش را به حوض مستطیل شکل وسط حیاط دوخت و در فکر فرو رفت.
در این هنگام خادم پیر مسجد به او نزدیک شد.
– سلام آقا سید! چی شده زانوی غم بغل گرفتی؟
– سلام از ماست کربلایی چشمم درد می کنه. ورم کرده، داره سیاه می شه.
– خوب برو پیش طبیب.
– رفتم، طبیبای اینجا کاری از دستشون برنمی آد.
– اگه اینجا فایده نداره برو شهر خودت «سلطان آباد». با یه تیر دو نشون می زنی! هم یه سری به پدر و مادرت می زنی، هم
پیش طبیبای اونجا می ری. می گن سلطان آباد یه طبیب ارمنی هست کارش حرف نداره.
– چاره ای نیست. باید همین کارو بکنم.
سید بالای گردنه زالیون که رسید مهار اسب را کشید. حیوان ایستاد. ظهر بود و خورشید به میانه آسمان رسیده بود.
برگشت و پشت سرش را نگاه کرد. باغها و زمینهای کشاورزی، بروجرد را چون نگینی در میان گرفته بودند. سید اسب را
به سمت چشمه ساری که بالای گردنه بود، هدایت کرد. آب چشمه به داخل استخر بزرگی می ریخت. سید اسب را کنار
چشمه به درخت صنوبری بست و خود در سایه آن نشست. حیوان تشنه با حرص و ولع مشغول خوردن آب شد. سید
سفره ای که به همراه داشت باز کرد و لقمه ای نان خورد. ساعتی بعد آماده حرکت شد. حیوان که خستگی در کرده بود; با
سرعت از گردنه سرازیر شد و چهار نعل به سمت سلطان آباد تاخت. نزدیک غروب آفتاب به شهر رسید. از دروازه ملایر
گذشت و به سمت محله ای رفت که خانه پدریش در آن قرار داشت. روز بعد سید همراه پدرش پیش اطبای شهر رفت.
جواب همه آنها یکی بود: علاج نداره. چشم داره فاسد می شه. آن دو پیش طبیب ارمنی هم رفتند. او بعد از معاینه چشم
گفت: – تا شش ماه معالجه می کنم. اگه خوب شدنی باشه معلوم می شه. پدر و پسر مایوس و درمانده به خانه برگشتند.
سید خودش را در اتاق حبس کرد و از شدت ناراحتی با هیچ کس حرف نمی زد. روزها از پی هم می گذشت و درد چشمش
هر روز بیشتر می شد. چشم ورم کرده بود و سیاهی آن بیشتر شده بود. شدت درد به اندازه ای بود که شبها
می توانست بخوابد. روزی یکی از دوستان پدر که عازم زیارت کربلا بود به خانه آنها آمد.
او برای خداحافظی و حلالیت طلبیدن آمده بود. بادیدن آن شخص، جرقه ای در ذهن سید زده شد. پیش خودش فکر
کرد تا کی با این درد بی دوا بسازم؟ باید برم پیش طبیب حقیقی! سر قبر امام حسین(ع) بلکه خدا منو از این درد نجات
بده. پیش پدرش رفت و گفت:
– منم می خوام برم کربلا.
– تو که حالت خوب نیست. با این وضعیت چشم کجا می خوای بری؟
– عیبی نداره. توکل بر خدا.
– نه! اول بریم پیش طبیب ببینیم اون چی می گه.
طبیب یکبار دیگر چشم سید را معاینه کرد و گفت:
– بدتر شده. اگه حرکت کنی تا منزل دوم کور می شی. سفر برات ضرر داره.
بعد از برگشت به خانه، پدر گفت:
– دیدی گفتم مسافرت برات خوب نیست.
– من بای
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 