پاورپوینت کامل هنوز به او فکر می کنم ۱۷ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل هنوز به او فکر می کنم ۱۷ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۷ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل هنوز به او فکر می کنم ۱۷ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل هنوز به او فکر می کنم ۱۷ اسلاید در PowerPoint :
>
۳۲
قصه ماه
بارش برف زمستونی چهره شهرو سفیدپوش کرده بود. ذره بینو به چشم زدم و آخرین ساعت خراب و درست کردم.
ساعت جیبی قشنگی بود. زنجیز طلا و عقربه های شب نماش توی چشم می زد.یکی از چرخ دنده های سابیده شده اش رو
عوض کردم. کوکش کردم. شروع به کارکرد. نفس راحتی کشیدم و ساعتو روی پیشخوان مغازه گذاشتم .
بیرون اومدم و در مغازه رو قفل کردم. هوا سوز سردی داشت. برف ریزی باسرعت می بارید.
دو وجب برف روی زمین نشسته بود. با عجله به سمت خونه رفتم. هوا تاریک شده بود.
پرنده در خیابون پر نمی زد.
تک و توک آدمهایی رو هم که می دیدم عجله شون برای رسیدن به خونه از من بیشتربود. وقتی به خونه رسیدم تمام
لباسام خیس شده بود. برفی که روی سرم نشسته بودتکوندم. از موهام آب می چکید. لباسامو عوض کردم و به کرسی
پناه بردم. لحاف کرسی رو تا زیر چونه بالا کشیدم. چشمامو بستم. گرمای مطبوعی تمام بدنمو فرا گرفت. درهمین موقع
زنم اومد تو اتاق. چشم باز کردم.
سینی چایی رو گذاشت روی کرسی و گفت:
چی شده سید مرتضی؟ تو که سرمایی نبودی! نمی دونی بیرون چه خبره. این چندساله یه همچه برفی تو قم سابقه
نداشته.
اگه هوا خوب بود می رفتیم مسجد جمکرون زنم از اتاق بیرون رفت. ناگهان به یادشیخ محمدتقی بافقی افتادم. شیخ
شبای پنج شنبه به مسجد جمکرون می رفت. چند بارایشونو همراهی کرده بودم. این هفته هم قصد کرده بودم شب
پنج شنبه همسفر حاج شیخ باشم ولی مگه تو این هوای سرد و طوفانی کسی به جمکرون می ره؟ نگران شده بودم. اززیر
کرسی بیرون اومدم و شال و کلاه کردم. از اتاق بیرون آمدم. زنم با تعجب نگاهم کرد و پرسید:
کجا می ری این وقت شب؟
می رم خونه حاج شیخ محمدتقی بافقی. زود برمی گردم.
تو این هوا؟
توکل به خدا خودم رو به خونه شیخ رسوندم.
کسی منزل نبود. به مدرسه محل درسشون رفتم. اونجا هم نبودند. به میدون میررفتم. میدون میر سر راه جمکرون بود.
نونوایی سنگک نزدیک میدون هنوز باز بود.وارد نونوایی شدم.
نفس نفس می زدم. شاطر با دیدن من دست از کار کشید.
سلام آقا شاطر علیک سلام آسد مرتضی! چی شده مضطربی؟
نگرون حاج شیخ محمدتقی بافقی هستم. همه جا سر زدم اما پیداشون نکردم.
می ترسم تو این هوای سرد و برف و بوران رفته باشن جمکرون بیابون پر از جونوره.
گفتم اگه دیدمشون منصرفشون می کنم.
معطل نشو سید برگرد! چرا؟
حاج شیخ با چند نفر از برادرای روحانی یه ساعت پیش اینجا بودن چند تا نون گرفتن و رفتن جمکرون.
با سرعت از نونوایی بیرون اومدم.
شاطر پشت سرم اومد.
کجا می ری سید؟
می رم دنبالشوم شاید تو راه بهشون برسم.
این کارو نکن به اونا نمی رسید.
ان شاءالله اگه به خطری برخورد نکرده باشن
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 