پاورپوینت کامل عبور از تاریکی ۱۹ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
2 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل عبور از تاریکی ۱۹ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۹ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل عبور از تاریکی ۱۹ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل عبور از تاریکی ۱۹ اسلاید در PowerPoint :

>

۵۳

شبی از شبهای پاییزی سال ۱۳۱۶ بود. شریف جان گوشه حجره کز کرده بود و در اندیشه ای دور و دراز فرو رفته بود.
سکوت وهم انگیز سرای بخارایی های مشهد بیش از هر زمان دیگر او را می ترساند. شریف جان به پدر و مادرش فکر
می کرد. غم غربت در تار و پود دلش ریشه دوانده بود. به یاد زادگاهش بخارا افتاد. درست یک سال پیش پدرش را از دست
داد. آنها در یکی از محله های قدیمی شهر بخارا زندگی می کردند. بابا رحمان که مرد، پاییز بود. هوا سوز سردی داشت. او
را در قبرستان بزرگ شهر به خاک سپردند. برایش مجلس ختم نگرفتند. بلشویک ها مساجد را بسته بودند. شهر پر از
سربازان روس بود. در و دیوارشهر از عکسهای استالین موج می زد. بعد از به خاک سپردن پدر وقتی به خانه برگشتند;
بی بی ریحان با;ء صدای بغض گرفته و لرزان گفت:

– شریف جان بی سرپناه شدیم.

– حالا چکار کنیم بی بی؟

– نمی دونم. بهتره بریم مشهد!

– مشهد؟

– آره بریم پابوس امام رضا. اونجا شهر شیعه هاست. بخارا دیگه جای زندگی نیست. مخصوصا برای ما. می ترسم بین این
خدانشناسای بلشویک تو هم از راه بدر بشی!

– خودمون دوتا بریم مشهد؟

– نه صبر می کنیم. شنیدم عید نوروز یه کاروان از شیعه های بخارا به ایران می ره. با اونا همسفر می شیم.

سفر خراسان چند هفته طول کشید. آنان از بخارا خارج شدند. در ادامه مسیر به رود بزرگ جیحون رسیدند. از روی یک
پل بزرگ و قدیمی عبور کردند. اطراف رود ردیف درختان کهنسال چنار به چشم می خورد. کاروان به مرو رسید و یک
شب در آنجا توقف کرد. روز بعد به راه خود ادامه دادند و سرانجام به مشهد رسیدند. بی بی ریحان گنبد زرد حرم امام
رضا(ع) را به شریف جان نشان داد و گفت:

– اونجا رو نگاه کن. اون مرقد امام رضاس. قدیما موقعی که هنوز تو بدنیا نیامده بودی من و پدر خدا بیامرزت به مشهد
اومدیم. دوتایی مون بار اول بود به زیارت آقا می اومدیم. بابا رحمان به قافله سالار گنبد نما داد.

– گنبد نما؟

– آره شریف جان این یه رسمه.

آنها بعد از ورود به شهر به سرای بخارایی ها رفتند و یک حجره گرفتند. دو ماه بعد بی بی ریحان مریض شد. حالش روز به
روز بدتر می شد. وقتی بی بی مرد شریف جان فهمید تنهای تنها شده. دیگر در این دنیای بزرگ کسی را نداشت. آن شب
شبی دیرپای بود. گویی هرگز نمی خواست صبح شود. شریف جان به آرامی گریه می کرد. چشمهایش درد گرفته بود. اما
باز هم گریه می کرد. با پشت دست چشمهایش را مالید. نگاهش را به سقف چوبی حجره دوخت همه جا غرق در سیاهی
بود. چشمهایش نزدیک بود از حدقه درآید. دیگر از آنها اشک نمی آمد. گویی قطره های خون بر گونه هایش فرو می چکید.
سرش گیج رفت و بیهوش روی زمین افتاد. لحظه ای بعد آبی زردرنگ از دو چشمش بیرون آمد. روی گونه هایش لغزید و
به آرامی روی زمین چکید.

روز بعد وقتی شریف جان از خواب بیدار شد فهمید جایی را نمی بیند. مقابل چشمانش پرده ای سیاه کشیده شده بود.
خود را در تاریکی محض گرفتار می دید. وحشت زده از جا بلند شد. کورمال کورمال خودش را به در حجره رساند. بیرون
آمد و با احتیا

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.