پاورپوینت کامل خاطرات آزادگان ۴۷ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
1 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل خاطرات آزادگان ۴۷ اسلاید در PowerPoint دارای ۴۷ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل خاطرات آزادگان ۴۷ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل خاطرات آزادگان ۴۷ اسلاید در PowerPoint :

>

۴۴

مدعیان «آزادی » بخوانند!

نام: سیدحسن میرسید

اعزام: حوزه علمیه قم، مدرسه فیضیه

تاریخ اسارت:۱۷/۲/۶۱

نام عملیات: مرحله دوم بیت المقدس

اردوگاه عراق: الانبار – تکریت

شماره اسارت:۳۷۳۷

مدت اسارت: ۱۰۰ ماه (۸ سال)

کوثر: لطفا از تاریخ و چگونگی اسارت خود بفرمایید.

ندای امام امت، حسین زمان در سراسر بلاد اسلامی طنین انداز شد و من که هر روز ساعت ۴ بعدازظهر برای درس از
مدرسه فیضیه خارج می شدم شاهد تشییع از سفر برگشتگانی بودم که به روی دستان دوستان خود «فرحین بما آتهم الله
من فضله …» بودند.

روزها و ساعتها همچنان می گذشت و من پیوسته در این تنازع درونی بسر می بردم و با خود حدیث نفس داشتم که
فردای پس از جنگ دلی پراز حسرت خواهی داشت صرف نظر از آنکه در قیامت در پیشگاه شهیدان خجل خواهی بود. به
خود نهیب می زدم تو را چه شده است. بهشتی را که خداوند در زیر برق شمشیرها قرار داده «الجنه تحت ظلال السیوف »
در جلسه درس و منبر و محراب در پی آنی. تا اینکه کاروانی به سرپرستی حضرت آیت الله حسین نوری به سوی جبهه
حرکت کرد و من چون قبلا دوره آموزش اولیه نظامی را گذرانده بودم بلافاصله برای پیوستن به خیل جنگ آوران اسلام
اعلام آمادگی نمودم.

چند روزی از عملیات (فتح المبین) نگذشته بود. آن روزها به خاطر پیروزیهای چشمگیر رزمندگان اسلام که بخش
وسیعی از خاک پاک میهن اسلامی مان را آزاد کرده بودند شور و حال وصف ناپذیری در سطح کشور حاکم بود. همه جا
شادی بود و نیایش و شکرگزاری به درگاه ذات اقدس الهی. صفوف بهم فشرده جوانان و نوجوانان و کهنسالان برای
ثبت نام که آن روزها به کیلومتر می رسید قرار و آرام را از هر کس که غیرت دینی و میهنی داشت می گرفت و بی اختیار او
را بدان سو می کشاند و من نیز از آن جمله جوانان بودم.

با اعزام به منطقه دارخوئین که تازه از دست صدامیان پلید آزاد گردیده بود در میان رزمندگان اسلام رفته تا به رسالت
تبلیغ و انجام وظیفه مشغول گردم. به دستور فرماندهان لباس روحانی از تن بدر کرده و لباس مقدس بسیج پوشیده و
فقط عمامه را بر سر نهادم و با شرکت در عملیات مرحله اول بیت المقدس در پشت جاده اهواز – خونین شهر مستقر شدیم
و در مرحله دوم عملیات شب ۱۳ رجب سال ۶۱ همراه با نم نم باران و زمزمه دعا و مناجات یاران با آنان وداع کرده و به
سوی هدف تا صبح پیش رفتیم. از ساعت ۸ صبح تا ۲ بعدازظهر با دشمن درگیر بوده و تعداد زیادی از دوستان شهید و
مجروح گردیدند و من نیز مجروح در آن دشت سوزان به انتظار فرج به گوشه ای افتادم. ساعت حدود۳ بعدازظهر بود که
ناگهان صدای الله اکبر توجهم را جلب کرد. با شنیدن صدای الله اکبر جان تازه ای به خود گرفته به صورت نیم خیر از
جای برخاستم و بی اختیار فریاد زدم نیروی کمکی آمده. با کمال ناباوری و تعجب متوجه شدم که گویندگان تکبیر
عراقی هایند که بدین حیله منطقه را پاک سازی می نمایند. آنان اسرای مجروح افتاده در میدان را به قسمتی و شهیدان
این گلهای پرپر بوستان خمینی را در گودالی روی هم می ریزند. من که برگه ماموریت از حوزه علمیه را همراه داشتم
بلافاصله روی زمین غلطیده تا آن را از بین ببرم. طولی نکشید که عراقی ها بالای سرم آمده و گفتند: قم (بلند شو) گفتم
مجروحم آنان ابتدا مرا سوار کرده و به سوی خاک عراق حرکت کردند. به تپه ای رسیدیم مقداری ایستادند. در آن لحظه
نگاهم بهت زده به شهیدانی که در خطه شلمچه آرام خفته بودند افتاد که گویا از آنچه که بر سر ما خواهد آمد خبر
می دادند و اینکه «و ان الله لا یضیع اجر المؤمنین » و من با دلی پر از حسرت و اندوه و نگاهی عمیق در عین حال مایوسانه
به خاک میهن با آنان خداحافظی کرده و برای ۸ سال اسارت خود را آماده نمودم.

س: تلخ ترین خاطره خود را بیان کنید؟

ج: می توان به جد ادعا کرد که حادثه ای تلخ در اسارت وجود نداشته و با الهام از کلام قافله سالار اسرای کربلا زینب
کبری(س) که این قافله نیز در امتداد همان برزیگران دشت خونند که فرمود: «ما رایت الا جمیلا» آنچه که پیش آمده
همه اش زیبا و دلپذیر و در نهایت خیر بوده است.

از آنجا که حوادث به ظاهر تلخ در جهت نزدیک تر کردن دلهای اسرا به یکدیگر و ایجاد فضای معنوی و ملکوتی بر اثر
توسل به ائمه اطهار و نیایش به درگاه ایزد منان سهم بسزایی داشت که سبب می شد انسان به طور کامل از همه جا و
همه کس مایوس گشته و تنها و تنها چنگ به عروه الوثقای حق زند لذا بسیار زیبا و شیرین بود. و به قول مولوی:

در حقیقت هر عدو داروی توست
کیمیای نافع و دلجوی توست
در حقیقت دوستانت دشمنند
کز حضورت دور و مشغولت کنند
هست حیوانی که نامش اصغر است
کو بضرب چوب زفت لمتر است
نفس مؤمن اصغری آمد یقین
کو بضرب چوب زفت است و کمین

حال برای آنکه چهره آن طرف قصه شناسانده شود و از پستی های دیوصفتان گفته باشیم تا ملت بدانند با چه از خدا
بی خبرانی جنگیده اند و در صفحات تاریخ ضبط گردد. به واقعه ای از آنچه که بر ما رفته است اشاره ای گذرا داریم.

مدتی بود که جو رعب و وحشت ناشی از فشار روحی و روانی دشمن بر سراسر اردوگاه سایه افکنده و جو آرام را از
کبوتران شکسته بال گرفته بود به طوری که حتی دو نفر اگر با هم صحبت می کردند مورد بازجویی قرار می گرفتند.
اضطراب و دلهره ناشی از ضرب و شتمهای نابهنگام و بی مورد همه را سخت آزار می داد و کلافه کرده بود به حدی که
دشمن تصور می کرد در این شرایط اسرا حاضرند تن به هر نوع خواسته ای برای رهایی از این وضعیت بدهند و آنها را
همانند مهره ای بی اراده به هر سمت و سویی که می خواهند بچرخانند لذا روی خیال خام خویش در صدد اجرای نقشه از
پیش طراحی شده برآمدند.

ساعت ۵/۱۰ صبح بود. اسرا هر کدام سر در گریبان کار انفرادی خویش بودند ناگهان سوت گوش خراش به صدا درآمد و
همه را به وسط اردوگاه فرا خواندند. همه می دانستند که اینگونه سوتها خبر از حادثه ای تازه دارد. همزمان سروان هادی
رئیس سیاسی – عقیدتی اردوگاه الانبار با تعدادی چماقدار وارد شد. هر کس که در هر کجا قرار دارد باید سرپا بایستد به
صورت خبردار تا او اجازه استراحت دهد. به هر حال میز و صندلی را حاضر و سروان هادی با یک بغل پرونده پشت میز
سخنرانی قرار گرفت. و او کلام خود را با گفتاری از امام علی(ع) بدین سان شروع کرد. قال علی کرم الله وجهه: «خیر
الکلام ما قل و دل » و بدین مضمون ادامه داد: من دلم به حال شما می سوزد، شما باید الان پشت میزهای مدرسه باشید،
تشکیل خانواده داده در کنار زن و فرزندان خویش زندگی کنید. شما الآن مهمان ما هستید و رئیس جمهور ما دستور
داده که ما از شما پذیرایی کنیم و … در نهایت سخن را بدین جا کشاند و گفت: همه بدبختی های شما زیر سر خمینی است
که شما را به کوره های جنگ فرستاده و به این روز سیاه نشانده. با ذکر نام مبارک حضرت امام(قدس سره) یکباره فریاد
صلوات فضای پراختناق اردوگاه را درنوردید و محیطهای اطراف را عطرآگین ساخت و جان تازه ای به عاشقان روح الله
بخشید و صدامیان را دچار سراسیمگی و آشفتگی ساخت.

سروان تجاهل کرده و گفت من که نام پیامبر را نبردم چرا صلوات فرستادید. مترجم گفت شما نام رهبرشان را به زبان
آوردید. با شنیدن این سخن دود از کله پوکش برخاست چهره

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.