پاورپوینت کامل کرامت علوی ۲۱ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل کرامت علوی ۲۱ اسلاید در PowerPoint دارای ۲۱ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل کرامت علوی ۲۱ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل کرامت علوی ۲۱ اسلاید در PowerPoint :
>
۱۸
هوا گرم است. کاروان به آرامی به راه خود ادامه می دهد. سوار بر شتر خسته خود نگاهت را به مهمانی نخلستانهای به
خرما نشسته کنار جاده برده ای، امروز صبح زود از قصر شیرین حرکت کرده اید و ساعتی دیگر به مرز خسروی می رسید.
شور و شوق زیارت عتبات عالیات ذره ذره وجودت را فرا گرفته خودت را فراموش کرده ای آرزویت در حال برآورده شدن
است از سالهای دور آرزو داشتی روزی به زیارت قبر مولایت علی(ع) بروی وضع مالی چندان مناسبی نداشتی سرانجام
به هر زحمتی بود مقداری پول فراهم کردی همسفرانت نمی دانند تو خرج راهت را از فروش چند گوسفند که تمام
داراییت بود تامین کرده ای. این مسئله را به آنها نخواهی گفت وضع آنها از تو بهتر است اما می دانم عارت نمی آید کسی تو
را فقیرترین فرد کاروان بداند لباسهایت مندرس است سن و سالی از تو گذشته اما شوق دیدار، تو را جوان نشان می دهد.
سرانجام کاروان به مرز نزدیک می شود.
گمرک خسروی شلوغ است مسافران زیادی تجمع کرده اند و ماموران گمرک در حال بازرسی بار و لوازم سفر آنها هستند.
در همین موقع یکی از ماموران به کاروان شما نزدیک می شود. همسفرانت پیاده می شوند. خورجین ها را باز می کنند. تو
همچنان روی شترت نشسته ای و به خورجین خالی خود چشم دوخته ای که بجز رواندازی، کوزه آبی و سفره نانی چیزی
در آن نیست. به اطرافت توجهی نداری ناگاه صدایی تو را به خود می آورد.
پیرمرد بیا پایین!
نگاه می کنی مامور گمرک است. با آن سبیلهای کلفت و چخماقی خودت را جمع و جور می کنی. مظلومانه می گویی:
خدا عمرت بده جوون من چیزی همراه ندارم. پاهام درد می کند. روی شتر راحت ترم.
مامور خیره خیره براندازت می کند. سکوت سنگینی است ناگهان دستش را دراز می کند. مچ استخوانیت را محکم در
چنگ می گیرد و تو را از روی شتر به پایین می کشد. محکم به زمین می خوری گرد و غبار زیادی اطرافت به هوا بلند
می شود. سرت گیج می رود کمرت درد می کند. مامور خم می شود و با عصبانیت می گوید:
عجم مگر کری؟ تو که یه پات لب گوره چرا اومدی سفر
ان شاءالله خیر از عمرت نبینی! زورت به من پیرمرد رسیده: خون در کاسه چشم مامور جمع می شود. دستش را بلند
می کند و سیلی محکمی به گوشت می زند. بعد دستهایش را دور گلویت حلقه می کند همسفرانت می دوند و تو را از دست
مامور نجات می دهند. با چشمان گریان فریاد می زنی:
به نجف که رفتم از دست تو به مولا شکایت می کنم!
مامور پوزخندی می زند و می گوید:
برو هرچه می خواهی بگو من از کسی ترسی ندارم.
دوستانت گرد و غبار از تنت می تکانند. مامور به سراغ شترت می رود و خورجینت را به هم می ریزد. لحظه ای بعد
غرغرکنان از آنجا دور می شود. دوباره سوار می شوی. ساعتی بعد کاروان از کمرگ عبور می کند. درد شدیدی در
استخوانهایت پیچیده. کمرت نزدیک است نصف شود. کینه مامور کمرگ را بدل گرفته ای. در عالم خیال خودت را جوان
احساس می کنی. زور زیادی داری و مامور را زیر مشت و لگد می گیری و حسابی کتکش می زنی. اما سرانجام به خودت
می آیی. تبسمی تلخ بر لبانت می نشیند. وقتی کاروان به نجف اشرف می رسد. از دوستانت جدا می شوی. به حرم مولا
می روی زیارت می کنی. دل شکسته و گریان می گویی:
یا امیرالمؤمنین باید انتقام مرا از مامور گمرک بگیری.
از حرم بیرون می آیی. در کوچه
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 