پاورپوینت کامل یک قدم تا خدا ۲۲ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
2 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل یک قدم تا خدا ۲۲ اسلاید در PowerPoint دارای ۲۲ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل یک قدم تا خدا ۲۲ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل یک قدم تا خدا ۲۲ اسلاید در PowerPoint :

>

یکی از شبهای گرم تابستان بود . سروصدای خوانندگان ونوازندگان از کاخ بزرگ هارون الرشید به گوش می رسید . آن
شب اشراف و بزرگان بغداد به دربار دعوت شده بودند . پیاله های شراب دست به دست می گشت و صدای خنده های مستانه
در سرسراها پیچیده بود .

کنیزکان رومی و غلامان حبشی در تالار بزرگ مشغول آماده کردن سفره شام بودند . کاخ هارون کنار رود دجله قرار
داشت . فاصله میان کاخ تا ساحل رود پوشیده از درختان نخل بود . در ساحل رود ملاحان سوار بر قایقهای بزرگ خود
منتظر بودند تا میهمانان خلیفه را پس از پایان جشن به گردش شبانه در میان آبهای دجله ببرند . جوانی فارغ از این همه
هیاهو ، زیر یکی از درختان نخل رو به قبله درحال خواندن نماز بود . توجهی به اطرافش نداشت . لباسهای
مندرسی پوشیده بود اما آثار بزرگی و نجابت در صورتش دیده می شد . نمازش را که تمام کرد ، دستانش را به سمت آسمان
گرفت و با پروردگارش مشغول راز و نیاز شد . ساعتی بعد جوان به سمت کاخ رفت ، واردتالار بزرگ شد . میهمانان مشغول
خوردن شام بودند . هارون الرشیددر بالای مجلس نشسته بود . با ورود جوان همه ساکت شدند و به لباسهای مندرس او
خیره شدند . جعفر برمکی وزیر هارون با صدای بلند خندید . هارون با قیافه ای اخم آلود به او نگاه کرد و گفت:
چه شده جعفر ؟ برای چه می خندی ؟
به پسر تو می خندم . لباسهای مندرسش را نگاه کن . او باکارهای خود آبروی تو را برده است . شنیده ام با گدایان
بغدادهمسفره می شود !

با این حرف جعفر برمکی ، صدای خنده های ریز و درشتی از هر سوبرخاست . هارون با ناراحتی نگاهش را به جوان
دوخت و گفت :
پسرم تو را چه می شود ؟ چرا با این وضع رقت بار زندگی می کنی ؟مرا نزد همه بی آبرو کردی .

پدر ! من چه کنم ؟ به جرم این که پسر خلیفه هستم نزد اهل الله آبرو ندارم .

شاید از این که تابه حال مقام و منصبی به تو نداده ام ناراحت هستی و خودت را به این شکل در آورده ای .

مرا با مقام و منصب چه کار ؟ دوست دارم تا زمان مرگم تنها به ذکر خدا مشغول باشم .

جوان پس از گفتن این حرف ، ساکت شد . جعفر برمکی گفت :حکومت با عبادت منافات ندارد . حاکم هرجاشدی در قصر
خودت به عبادت بپرداز !

هارون الرشید که به سخنان جعفربرمکی گوش می داد سرش را به نشانه تایید تکان داد و گفت :
زود کاتب دربار را خبر کنید . ما حکومت مصر را به پسرمان قاسم واگذار خواهیم کرد . پسرم پس از دریافت حکم همراه
بعضی ازدرباریان به مصر برو . فردا صبح حرکت کن .

قاسم چیزی نگفت . از تالار خارج شد . میهمانان به خوردن شام ادامه دادند . خلیفه لبخندی از رضایت برلب داشت و به
آرامی باوزیرش جعفر برمکی صحبت می کرد . قاسم گوشه خلوتی را پیدا کردو به فکر فرو رفت . او نمی خواست حاکم شود
و راهی را برود که پایانش را می دانست . سرانجام تصمیم خود را گرفت . باید ازبغداد فرار می کرد . شبانه راهی شد .
خودش را به ساحل دجله رساند . صورتش را پوشانده بود تا کسی او را نشناسد . با یکی ازملاحان مشغول صحبت شد .
مرا به بصره می بری ؟
شبانه ؟
بله .
چقدر پول می دهی ؟
هرچه قدر که حق تو باشد .

قاسم وارد قایق بزرگ شد . ملاح پارو زنان قایق را از ساحل دورکرد . قاسم به آب دجله خیره شد که تصویر ماه در آن
افتاده بودهارون الرشید سراسیمه به این طرف و آن طرف می رفت . جعفربرمکی پرسید :
خلیفه را چه می

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.