پاورپوینت کامل افطارهای خونین ۵۳ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل افطارهای خونین ۵۳ اسلاید در PowerPoint دارای ۵۳ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل افطارهای خونین ۵۳ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل افطارهای خونین ۵۳ اسلاید در PowerPoint :
>
ساعت نزدیک هشت و هنگام افطار در ماه مبارک رمضان بود . انیس سفره افطار را پهن کرده ، شوهرش یعقوب را بیدار
می کند . اوکارگری است که پس از یک روز کار اندکی به استراحت پرداخته است. دختر ۵ ساله اش زهرا ، در چیدن سفره
ساده و بی آلایش افطار به مادر کمک می کند و ابوالفضل ۴ ساله در گوشه ای به بازی مشغول است. همه به انتظار اذان
مغرب می نشینند . ماه ، ماه رمضان ، ماه میهمانی خدا ، ماه عبادت ، ماه نزول قرآن است و چه سعادتمندندآنانی که به
این میهمانی الهی دعوت می شوند و چه پربرکت است سفره افطاری که در راه خدا گسترده شده باشد .
درب منزل را می زنند . زهرا به سمت در می رود تا آن را باز کند، اما دستهای کوچکش نمی توانند از عهده این کار برآیند .
مادر برمی خیزد ، چادرش را سر می کند و می رود تا در را بگشاید . در این ساعت روحانی ، کیست که در می زند ؟ شاید
میهمانی از راه رسیده باشد ، شاید روزه داری به قصد گشودن روزه اش به آنان رو آورده است ؟ گشودن درب در این ساعت و
میهمان کردن هر که از راه رسیده، عین ثواب است . می پرسد : «کیه ؟» صدای ناآشنا از پشت درمی گوید : «باز کنید ، آش
نذری آورده ام .»
انیس با اشتیاق به گشودن در می پردازد . حتما دردمند یامحتاجی آش نذر کرده ، نذر حضرت علی (ع) ، که این ماه ،
ماه شهادت مولای متقیان است . این آش بر برکت سفره شان خواهد افزود .خدا عوضشان بدهد . در را باز می کند . در برابر
چشمان ناباورش ،فردی ایستاده که در یک دست کاسه ای آش و در دست دیگر ، کلتی آماده شلیک دارد و در پشت سر او
نیز فرد دیگری با یک مسلسل ،آماده هجوم است . از چهره شان تبهکاری و جنایت پیشگی می بارد .امشب شیطان برای
ازهم پاشاندن محفل گرم خانواده شان آمده است .ندایی از درون ، ملهم از عشق مادری ، محبت همسری و تعهد دینی به
او نهیب می زند : آمده اند خانه و کاشانه ات را بسوزانند .بایست ! نگذار پا به خیمه گاه خوبان نهند . انیس فریاد می زند :
«یا حضرت عباس ! یعقوب ، برو توی اطاق .» و در برابرمهاجمین می ایستد . اما اولین تروریست به سرعت وارد
آپارتمان می شود و چهار تیر به سوی یعقوب شلیک می کند . با یکی از این گلوله ها زهرای معصوم به خون می غلطد و بر
زمین می افتد . یعقوب به این گمان که همسرش برای کمک گرفتن از همسایه ها از خانه خارج شده و خطری او را تهدید
نمی کند ، به طرف دستشویی می دود و درب آن را از پشت می بندد . انیس به طرف کودک مجروحش بر می گردد و
درهمین لحظه ، تروریست دوم وارد خانه شده و رگبار مسلسل را به طرف انیس نوری می گشاید و این مادر دلسوز نیز بر
زمین می افتد .
اینجا ، کربلای دیگر است . در یک طرف سفره محقر افطار ، زهرای ۵ ساله که گلوله منافقین دستش را درهم شکسته از
درد به خودمی پیچد ، طرف دیگر سفره ، پیکر بی جان و در خون طپیده انیس نوری افتاده و ابوالفضل ۴ ساله گریه کنان او
را تکان می دهد : «مادر، بلند شو !» «مادر ، زهرا چرا گریه می کند ؟» «مادر ،اینها کی هستند ، چی می خواهند ؟»
تروریست ها بیرحمانه در و دیوار خانه را به رگبار می بندند وبه این خیال که یعقوب نیز کشته شده ، ظرف بنزینی را که
همراه آورده اند ، روی موکت می ریزند . درلانه تیمی به آنها تاکید شده بود : اول می کشید ، بعد اموال را به سرقت می برید ،
بعد خانه رابه آتش می کشید . آنها وظیفه اولشان را به خوبی انجام داده اند ،اما در این خانه محقر چیزی برای دزدیدن
نیست . پس باید آن رابه آتش بکشند و سفره افطاری که با خون تزئین شده است را در آتش نفاق بسوزانند .
همسایه ها با شنیدن صدای گلوله ها بیرون می آیند و به سوی محل تیراندازی می دوند . تروریست مسلح به مسلسل
(بهرام برناس) ازخانه خارج می شود و اسلحه اش را به سوی آنها می گیرد و فریادمی زند : «ما مجاهد خلقیم !» ، «برگردید و
الا می کشیمتان !» . تروریست دیگر فندک را روشن می کند و در یک لحظه شعله های آتش سر می کشند .
زندگینامه و ویژگیهای اخلاقی شهید انیس نوری از زبان همسرش
«شهید انیس نوری مازرده ای در روستای کوهپایه دیده به جهان گشود . دختر کشاورزی بود که پدرش بر علیه ظلم
فئودالها برخاست و هنوز آثار شکنجه های آنها در قسمتی از بدنش هویدا است . او درهمسایگی ما زندگی می کرد و در
سال ۱۳۵۴ باهم ازدواج کردیم که ثمره آن ، دو کودک می باشد . (زهرا و ابوالفضل) او زنی فداکارو مادری دلسوز بود .
زمانی که منافقین به منزل حمله کردند ،ایشان متوجه شدند که آنها قصد ورود به منزل را دارند ، همانندسپری در مقابل
آنان ایستاد و اجازه ورود به آنها را نداد . اوبرای من یک همسنگر بود . هر دو در کودکی باهم پیش دائی ایشان درس مکتب
می خواندیم . او اکثر اوقات به من می گفت : شما بچه هارا نگه دارید تا منهم به شهرهای جنگ زده بروم و به آن خواهران در
پخت و پز و کمکهای اولیه یاری دهم . ایشان در همان آپارتمانی که زندگی می کردیم به کمک خواهردیگری قرآن
تدریس می کردند و مشتاق بود تا در حد توانایی اش فعالیت کند ، امامسئولیت نگهداری از بچه ها مانعش بود . اکثر اوقات
بیکاریش رابه مطالعه کتاب می گذراند .
من به منافقین می گویم : شما که دم از خلق می زنید ! من وهمسرم از یک خانواده مردمی هستیم و در روستای کوهپایه
در یکی از شهرهای شمال متولد شدیم و تا رسیدن به محل تولدمان باید ۳ساعت با قاطر این مسیر را بپیماییم . من در ۱۳
سالگی هم درس می خواندم و هم چوپانی می کردم . آیا من و همسرم سرمایه دار وفئودال بودیم ؟ ما در منطقه اشکور در
استان گیلان حرکتهای ضدفئودالی داشتیم و توانستیم تعداد زیادی از فئودالها و خان ها رااز روستاها بیرون کنیم . پس
آنها در خط سرمایه دارها و فئودالهاحرکت وعمل می کنند . فرضا اگر من «گناهکار» بودم ، چرا یک زن خانه دار را به
شهادت رساندید و یا طفل ۵ ساله ام را مجروح کردید ؟ حمله به خانه یک کارگر جز نابودی و رسوایی برای شماچیز
دیگری در برندارد .
من با همسرم عهد بسته بودیم که اگر هرکداممان شهید شدیم ،جنازه را به ده ببریم و ماهم جسد همسر شهیدم را سه
ساعت و نیم روی دست به ده بردیم و در میان اندوه اهالی مسلمان و مستضعف روستا به خاک سپردیم .»
روانش شاد و راهش مستدام باد .
خانه را به آتش کشیدم !
بهرام برناس فرمانده ویژه نظامی منافقین در اعترافات خود درحسینیه شهید کچوئی در فروردین ماه ۱۳۶۳ در باره نحوه
به شهادت رساندن شهید سعید نوری در هنگام افطار ، می گوید :
این عملیات در خیابان قلهک تهران انجام شد . قرار بود ماشخصی به نام حاج اسد الله نوری را مورد تهاجم قرار داده و
به شهادت رسانیم . با ما این طور مطرح شده بود که شخص نامبرده دروزراتخانه های تهران نقش اساسی دارد و رابطی
است بین آنها .
من و جعفر باز سر همان زمان افطار که برایمان تجربه شده بودکه معمولا بیشتر مشغول عبادت و صرف افطار هستند و
کمتر ممکن است شک کنند که ما امکانا برای به شهادت رساندن آنان چنین زمانی راانتخاب کرده باشیم به سراغشان
رفتیم . ولی این صداقت در وجودما نبود که وقت و موقعیت را اساسا بر پایه اسلام و مذهب تعیین ومشخص کنیم و در
این ساعت که اینان افطار می کنند به سراغشان نرویم ، گناه دارد . در این ساعت که اینان نماز می خوانند ،نرویم . در این
ساعت که اینان با خدای خودشان تنها هستند ،نرویم . ولی خوب ، این مسائل برای ما مطرح نبود . برای یک عنصرضد
اسلامی و ضد انسانی هیچ چیز غیر از منافع خود مطرح نیست . مابرای عملیات وارد خیابان قلهک شدیم . به ما گفته
شده بود که کلانتری قلهک در همان نزدیکی ها می باشد و امکان درگیری با آنهاوجود داشته و بنابراین ، ضروریست که
بلافاصله پس از عملیات و به آتش کشیدن خانه متواری شده و باز گردید . ما به درخانه رسیدیم. طبق معمول موقع افطار
! در را زدیم . صدایی از پشت در سئوال کرد که : کیست ؟ پاسخ دادیم : آش نذری ! وقتی در باز شد ، هیکل جوانی که در
حدود ۱۸ ، ۱۹ سال داشت در مقابل ما ظاهر شد . جعفرفرمان بی حرکت می دهد . ولی جوان وقتی خانواده خویش را در
خطرمی بیند ، اقدام به بستن در می کند . جعفر پایش را لای در می گذاردو با شلیک چند گلوله به پشت در ، آن نوجوان
را ب
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 