پاورپوینت کامل سفر به اروپا ۳۰ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل سفر به اروپا ۳۰ اسلاید در PowerPoint دارای ۳۰ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل سفر به اروپا ۳۰ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل سفر به اروپا ۳۰ اسلاید در PowerPoint :
>
خسته از دنیا و نا امید از همه، در گوشه ای ساکت و تنها نشسته بود. هر چه فکر می کرد، می دید در زندگی چیزی کم
ندارد. هر چه می خواست می توانست بخرد، هر چیزی بپوشد و هر جوری بخورد، هر وقت می خواهد بخوابد و هر کجا برود.
او دوستان زیادی دارد و با آنهاخوش است ولی در اعماق وجودش تنهایی و غربت عظیمی را حس می کندانگار هیچ یک از
وسایل و امکاناتی که در اختیار دارد نمی تواندخلاء دلش را پر کند او تا به حال هر چه خواسته به دست آورده ولی با همه
اینها نتوانسته حتی لحظه ای سعادت را درک کند. او شاداب و سرزنده است ولی خود بهتر از هر کسی می داند که اینها
همه ظاهراست و باطن پر از وحشت و اضطراب و توهم است. با دوستان می نشیند، می گوید، می خندد و برای فرار از
تنهایی به هر دری می زند ولی به هر چه رو می کند باز گمشده خود را نمی یابد. چه باید بکند، به کجا باید برود، با چه کسی
همراه شود؟! این فکری است که همواره ذهنش را مشغول کرده است اگر چه هر چند وقت جوابی برایش می یابد و به
سویش می شتابد ولی بعد می بیند که نه! این پاسخ واقعی نیازش نیست. این بار هم سرخورده و حیران از جوابهایی که تا
کنون برای خود ساخته است بدنبال جوابی دیگر می گردد، شایدراه چاره ای باز شود. دیشب دوستی می گفت: اروپا صفایی
دیگر دارد،آنجا مدینه فاضله است، همه چیز در کام و به مراد است، بیا باهم پرواز کنیم و از این قفس تنگ و تاریک خلاص
شویم، آخر تا کی باید عمرمان را در این خراب شده تلف کنیم؟! اینجا نه آزادی هست، نه تمدن هست، نه پیشرفت هست،
اصلا اینجا هیچ چیز نیست، هرچه هست آن طرف دنیاست، آمریکا، اروپا، ایتالیا، فرانسه، آلمان. بهترین جا هم فرانسه
است، شانزلیزه، ایفل، قطارهای زیر زمینی،شهرهای بازی، پارک و سینما، دانس و پارتی، کیف دنیا آنجاست; یک سفر
ترکیه، از آنجا هم پرواز تا خود پاریس…
این حرفها بدجوری فکر پسرک را به خود جلب کرده بود، شب تادیر وقت بیدار ماند و چند ساعتی هم خوابید. فردا صبح
زود به سراغ دوستش رفت و به او گفت: من تصمیم خود را گرفتم، برویم که اینجا دیگر جای ما نیست….
هر چه می توانستند فروختند و تا جا داشت از پدر و مادردزدیدند. بالاخره راه افتادند و با چه زحمت و مکافاتی به
ترکیه رسیدند. چقدر آنجا سرشان کلاه گذاشتند و تحقیر و توهینشان کردند، بماند، این قدر این طرف و آن طرف زدند تا
سرانجام توانستند پاسپورت و ویزای جعلی فرانسه را جور کنند. خیلی خوشحال بودند، سر از پا نمی شناختند، در خیال
خود فکر می کردندبه زودی همای سعادت را در آغوش می کشند و دیگر هیچ غم و غصه ای ندارند; هواپیما به پرواز در آمد
و ساعتی بعد در فرودگاه پاریس به زمین نشست; درب هواپیما باز شد و آنها پیاده شدند. همه چیزمعمولی بود البته با
کمی رنگهای شیک تر و غلیظتر و نظم و ترتیب بیشتر، مامورین آنها را کنترل کردند ولی متوجه چیزی نشدند. ازگمرک
که خارج شدند سردی عجیبی را در دل احساس کردند; آخر کسی به استقبالشان نیامد و همه عادی و بی تفاوت از
کنارشان ردشدند. چند روزی را با گردش و تفریح گذراندند ولی خیلی زود ازهمه چیز خسته شدند پولشان هم در حال
تمام شدن بود; آنها آمده بودند که بمانند و زندگی ایده آلی فراهم کنند ولی تازه قدرمحبت و صفای ایرانی را شناختند و
جای خالی گرمی روابط بین افراد را حس کردند. اما با همه اینها غرورشان اجازه نمی داد که برگردند، چند روز دیگر هم
ماندند و پولشان حسابی ته کشید. باخود فکر کردند بهتر است کار کنند اما هر جا رفتند کاری گیرشان نیامد، ناخودآگاه
یک الهام غیبی در دل هر دوشان به وجود آمد،الهامی که می گفت: «به نوفل لوشاتو بروید.» هر دو به صورت وچشمهای
هم نگاه کردند و از یکدیگر پرسیدند: آیا آن چیزی که دردل من هست، در دل تو هم هست؟ هر دو لبخند زدند و مطمئن
وامیدوار راه را پرسیدند. وارد دهکده که شدند آرامش و معنویت عمیقی حس کردند با خود گفتند: خدایا، این دیگر چه
جور جایی است در قلب اروپا! این روستا، این قدر روحانیت و نورانیت. ازاطمینان قلب و انبساط خاطری که در وجودشان
پدید آمده بود بسیارمتعجب بودند، هیچ وقت در زندگی چنین حالتی نداشتند، احساس می کردند که در کنار چشمه نور
نشسته اند و دارند سیاهی های خود رامی شویند. پیرمردی از کنارشان رد می شد از او خواستند تا مقداری از نوفل لوشاتو
برایشان بگوید. پیرمرد پرسید: شما ایرانی هستید؟ جواب دادند: بله. گل از روی پیرمرد شکفت و گفت: خوشا به حالتان،
زمانی که رهبر شما در اینجا بود، ما خوشبخت و سعادتمندبودیم و از اخلاق و افکارش بهره های زیادی می بردیم، او دنیا
رالرزاند و ستمگران را نابود کرد…. حرفهای پیرمرد چون پتک برسر دو نوجوان کوبیده شد،
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 