پاورپوینت کامل آقا، من مسلمان نیستم! ۱۴ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
1 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل آقا، من مسلمان نیستم! ۱۴ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۴ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل آقا، من مسلمان نیستم! ۱۴ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل آقا، من مسلمان نیستم! ۱۴ اسلاید در PowerPoint :

>

خیابان شلوغ بود. گرمای مضاعف آن ها راخسته تر کرده بود. ایستادند و به هر تاکسی که رسیدند، دست بلند
کردند تا آن ها را سوارکند. اما چه سود، که دست هایشان نمی توانست ماشینی را از حرکت باز دارد.تاکسی ها
بی تفاوت از کنارشان رد می شدند.انگار نه انگار که دو مسافر خسته ایستاده اند.بعضی از ماشین ها پر از مسافر
بودند اما بعضی دیگر خالی بودند. مسیر آن قدر طولانی بودکه پیاده رفتن هم شدنی نبود.

به ساعتش نگاه کرد. درست نیم ساعت بودکه آن جا ایستاده بودند. رو به همراهش کرد وگفت: «عجب شهری
پسر عمه! با این همه ماشین، کسی نیست ما را سوار کند.»

پسر عمه سری به علامت تایید تکان داد.شلوغی خیابان و بی توجهی راننده ها آن قدرخسته اش کرده بود که
نتوانست حرفی بزند.بالاخره باید کاری می کردند. راه برگشتن که نداشتند. کسی هم که دلش به رحم
نمی آمدکه آن ها را به مقصد برساند. بازهم به راه حل اول برگشتند; پیاده رفتن. اما شدنی نبود.توی این فکرها
بودند که یک سواری جلو پایشان توقف کرد و صدایی از داخل آن بیرون آمد: «آقایان،بفرمایید سوار شوید.» هردو
سرخم کردند تا راننده رانگاه کنند اما راننده آشنا نبود. هردو با تعجب به هم نگاه کردند. راننده ادامه داد:
«هرجا که خواستید بروید،در خدمت شما هستم.»

مرد مقصدشان را گفت و راننده با مهربانی لبخندی زد و گفت: «بفرمایید…» هردو به صندلی تکیه دادند و نفس
راحتی کشیدند.ماشین که حرکت کرد، هردو در دلشان خدا راشکر کردند که بالاخره بعد از این همه مدت،
سوار تاکسی شدند. راننده نگاهش به جلو بود.مرد رو به پسرعمه اش کرد و طوری که راننده هم بشنود، گفت:
«خدا را شکر! بالاخره توی تهران یک راننده مسلمانی پیدا شد که به ماتوجه کند و سوارمان کند.»

راننده با شنیدن این حرف از آیینه ماشین نگاهی به آن دو نفر کرد و گفت: «حاج آقا! اتفاقا من مسلمان نیستم.»

هردو با تعجب نگاهی به راننده انداختند.مرد گفت: «مسلمان نیستی؟ پس…»

راننده لبخندی زد و گفت: «بله حاج آقا!بنده ارمنی هستم. سالهاست که توی تهرانم.»

دیگری پرسید: «خب، ما که مسلمانیم.خودت هم می دانی و از ظاهر و لباسمان این رافهمیدی. پس چرا ما را
سوار کردی؟»

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.